English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (8 milliseconds)
English Persian
side-saddle زین زنانه
side-saddle زین یک بری
Other Matches
side saddle زین زنانه
side saddle زین یک بری
To take someones side . To side with someone. از کسی طرفداری کردن
side by side columns ستونهای پهلو به پهلو
in the saddle <idiom> تحت فرمان
in the saddle سوار
in the saddle اماده
in the saddle حاضر
in the saddle یراق صاحب مقام
in the saddle صاحب اختیار
saddle حائل
saddle سواری کردن
saddle زین کردن
saddle پالان زدن
saddle زین
saddle زمین زینی شکل گردنه
saddle پایه
saddle حایل
saddle صفحه رنده بند ماشین تراش
saddle گردنه
saddle تحمیل کردن
saddle strap تسمه زین
pack saddle زین مخصوص بار
saddle point نقطه زینی
saddle strap فتراک
saddle tree قلتاق
saddle tree یکجورگل لاله درامریکای شمالی
pack saddle زین بارگیری
saddle horse اسب سواری
saddle bag خورجین [اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
stock saddle نوعی زین
saddle pad زین
saddle pillar پایهصندلی
boot and saddle سوار شوید
For the moment he is in the saddle. فعلا که ایشان سوارند ( قدرت را دردست دارد )
saddle point منطقه تعادل در تئوری بازیهاهنگامیکه ماکزیمم مینیمم هابا مینیمم ماکزیمم ها برابراست و استراتژی مطلق وجوددارد
saddle point نقطه زینی شکل
saddle bearer تکیه گاه
saddle bearer زیرسری
saddle bearer متکا
saddle blanket نمد زین
saddle bow کوهه زین
saddle bow قاش زین
saddle bronc زین گذاری اسب نیمه رام
saddle cloth پارچه زیر یا روی زین باشماره اسب
saddle cover زین پوش
saddle cover زین پیچ
saddle cover غاشیه
saddle cover رو زینی [اینگونه بافته ها بصورت قالیچه یا پتو در قدیم بیشتر رواج داشت و اکنون نیز در بعضی عشایر جهت استفاده شخصی بافته شده و برای تزئین روی اسب و پوشش زین بکار می رود.]
saddle bag کیسه اب
saddle leather چرم زین سازی
to saddle any one with a task کاری را بدوش کسی گذاشتن
saddle nose بینی فرو رفته
saddle backed خرپشته
saddle link حلقه زین دار
saddle bronc riding سواری بر اسب وحشی برای 01 ثانیه
butterfly saddle rug قالیچه نقش پروانه ای [این نوع از قالیچه زین اسبی بیشتر در شمال هند و تبت رواج داشته و حالت ذوزنقه ای آن شبیه پروانه می باشد]
right side up وارونه
right side up پشت رو
he is on our side طرفدار مااست
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
On that side . درآن طرف
in side سمت سرویس زمین
he is on our side طرف ما
off side خارج از خط
on side در داخل خط خارج نشده
near side سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
on side پایان بازی
near side سمت چپ اسب
out side دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
out side of جز غیراز
over the side خارج از ناو
side by side پهلو به پهلو
in side سمت سرویس زمین اسکواش
side تیم
along side پهلو به پهلوی
along side تا کنار
along side of درپهلوی
along side of دربرابر
along side of درقبال
side out خطای سرویس
side out خراب کردن سرویس
side طرف
along side در کنار
along side در پهلو
on the other side <adv.> از سوی دیگر
on the other side <adv.> درمقابل
on the other side <adv.> طور دیگر
on the other side <adv.> به ترتیب دیگر
on one side <adv.> یکی انکه
on one side <adv.> در یک طرف
side پهلو کناره
side ضلع
side طرفداری کردن از
side with <idiom> عاشق چیزی بودن
side کناره
on the other side <adv.> ازطرف دیگر
side جنب جانب
side پهلو
side سمت
side سو
side در یکسو قرار دادن
side سمت کنار
side جهت
side بر
to be on the safe side باقی نباشد
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
side weir سرریز کناری
side sweep and over under فن تندر
side post قائمه
side post باهو
side step گریز
side post بائو
the right side of a fabric روی پارچه
sunny side up فقط یک طرفش پخته
side reaction واکنش جانبی
side wall دیوار پهلویی
side walk پیاده رو
side view نمای جنبی
side view نمای پهلویی
side view نمای جانبی
side view از پهلو
side view نیمرخ
side veiw نیمرخ
side tone انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
side tone صدای جانبی گوشی
side tone سایدتون
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
side step سویگام
side step فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
side step کنار رفتن
side spray بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
side ward یک بری
side reflector پرتوافکن کناری
side reflector منعکس کننده کناری رفلکتور کناری
strong side سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
side screen چادر افتاب گیر
side show نمایش فرعی
side show موضوع فرعی
spear side سلاله ذکور
spear side طرف پدری
sit at my side درپهلوی من بنشینید
side whiskers سبیل چخماقی
side slip یک برشدن یا سر خوردن
side slip بچه حرامزاده
side ward ازپهلو
side ward ضلعی
side ward پهلویی
side stream ریزابه
side effect عوارض جانبی [اثر جانبی]
sunny-side up <idiom> تخم مرغ نیمرو
(on the) safe side <idiom> سخت سرزنش کردن
To sleep on ones side. روی پهلو خوابیدن
I have a pain in my side. پهلویم درد می کند
To be on the safe side. خیلی احتیاط بخرج دادن
on the sunny side . درسمت آفتاب رو
side vent منفذکاری
side span دهانهجانبی
side rail ریلکناری
side plate پیشدستی
side panel حاشیهکناری
side mirror آینهجانبی
to which side do I have to turn? به کدام طرف باید بپیچم؟
side effects اثرهای جانبی
to slide to the side به آنطرف سریدن
Gospel side [قسمت شمالی محراب یا کلیسا]
epistle side [محراب در گوشه جنوبی کلیسا]
baluster-side [شکلی شبیه بالشتک پیچیده شده]
nap side خواب فرش [با انجام عمل پرداخت الیاف از قسمت گره بصورت راست و کشیده درآمده و ظاهر حقیقی فرش را بوجود می آورند.]
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
side horse خرک حلقه [دستگاه ژیمناستیک]
side lane راهعبورجانبی
side ladder پلههایجانبی
side judge راهعبورجانبی
basin side لبهآبگیر
supply-side عرضهای
supply-side نمادشی
side-splitting از ته دل
side-splitting رودهبر کننده
flip side پشت هرچیز
flip side بخش ثانوی هرچیز
flip side پشت صفحهی گرامافون
weather side سمت بادگیر
weak side حمله باتعداد کم جبههای با تعدادکمتر بازیگر
weak side زمین دور از توپ
to win over to one's side غالب امدن بر
to win over to one's side مجذوب خود کردن
side effects آثار جانبی
face side سطحرویه
side handrail دیلدستیداخلی
side handle دستهجانبی
side footboard پلکانعمودیجانبی
side face سطحجانبی
side electrode الکترودکناری
side door درداخلی
side chapel دیوارهکلیسایکوچک
ship's side کنارهکشتی
sea side کناردریا
Queen's side سمتملکه
prompt side قسمتاضطراری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com