Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
sight window
بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
Other Matches
window
ویترین دریچه
window
روزنه
window
پنجره
window
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
to go to the window
به
[سوی]
پنجره رفتن
by the window
کنار پنجره
go out the window
<idiom>
اثرش از بین رفته
window
پنجره دار کردن
window
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
window
فضایی در صفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window
مشابه 10682
window
فضایی درصفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window
فضایی از صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
window
پنجرهای در سیستم گرافیکی که متن ها در فضاهای کوچک صفحه قرار گرفته اند پیش از آنکه به محل نهایی اختصاص داده شوند
window
بیوه زن
window-panes
جام پنجره
window-pane
جام پنجره
active window
پنجره فعال
basement window
پنجرهزیرزمین
access window
مدخلپنجرهایبرایدریافتاطلاعاتدرفلاپیدیسک
window-sills
تختهی زیر پنجره
window-sills
لب پنجره
window-sills
هرهی پنجره
window-sill
تختهی زیر پنجره
casement window
پنجرهیلولایی
window seats
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window seat
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
inactive window
پنجره غیرفعال
French window
درپنجرهای
sash window
پنجره کشویی
sash window
اروسی
bow window
پنجره قوسی
French window
اقشقشه
window box
قاب پنجره
window-box
قاب پنجره
window-boxes
قاب پنجره
window frame
قاب پنجره
window-frame
قاب پنجره
window-frames
قاب پنجره
bow window
پنجره پیش امده کمانی
window-sill
لب پنجره
split window
پنجره تقسیم بندی شده
dormer window
پنجره شیروانی
splitting a window
تقسیم بندی پنجره
storm window
پنجره زمستانی کرکره چوبی بادشکن
stormproof window
پنجره ضد طوفان
continuous window
پنجره سراسری
compass window
شاه نشین نیم گرد
text window
پنجره متن
skylight window
خفنگ
skylight window
کتیبه
picture window
پنجره دل باز وخوش منظره پنجره بزرگ
pivoting window
پنجره گردان
pivoting window
پنجره محوری
pop up window
پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند
rear window
پنجره عقب
rose window
پنجره گرد که ارایش هایی بشکل گل دارد
round window
روزنه گرد
oval window
روزنه بیضی
three panes window
پنجره سه لنگه
child window
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
window regulator
وسیله تنظیم پنجره
balance window
پنجره چرخان
window shade
پرده
window shade
کرکره
window shop
به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
window shopper
کسی که فقط از پشت ویترین کالاهای عرضه شده راتماشا میکند
worksheet window
پنجره صفحه کاری
window-sill
هرهی پنجره
window leaf
لنگه پنجره
window envelope
پاکت طلق دار ادرس نما
child window
پنجرهای در پنجره اصلی
three panes window
پنجره سه چشمه
case window
پنجره لولادار
cant bay window
کج پنجره
camera window
دریچه دیافراگم دوربین
blind window
پنجره نما
window dress
پشت ویترین گذاشتن
window dress
بنمایش گذاشتن
lancet window
پنجره نوک تیز
window pane
جام پنجره
double window
پنجره دو جداره
Diocletion Window
پنجره نیم دایره
cross-window
[پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
compss-window
پنجره کنسولی
chicago window
پنجره شیکاگویی
cabinet-window
ویترین
biforate window
پنجره دودر
bay-window
شاه نشین
bay-window
[پنجره ی بیرون زده ]
balanced window
پنجره چرخان
My desk is by the window.
میز کار من کنار پنجره قرار دارد.
eucharistic window
[نیم پنجره محراب]
eyebrow window
[پنجره جلو آمده زیر سقف ساختمان]
flanking window
نورگیر ثابت
maintenance window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
to lean out of the window
به پنجره تکیه دادن
lattic-window
پنجره مشبک
lattice window
پنجره مشبک
lattice window
شباک
window dressing
فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
window-dressing
فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
laced window
[مجموعه ای از پنجره های عمودی که در قرن هجده میلادی در انگلستان متداول بوده است.]
Ipswich window
پنجره بالکن
French window
پنجره لولادار
to stand at
[by]
the window
کنار پنجره ایستادن
bay window
شاه نشین
window panes
باران با صدا به پنجره می خورد
window curtain
پردهپنجره
window awning
پنجرهچادر
landing window
پنجرهفرود
types of window
انواعپنجره
sliding window
پنجرهمتحرک
louvred window
پنجرهیروزنهدار
panoramic window
پنجرهوسیع
observation window
پنجرهدیدهبانی
screen window
پوششپنجره
pylon window
قسمتبازبرج
protective window
پنجرهحفافتی
window tab
برچسبپنجره
playing window
پنجرهنمایش
a seat by the window
یک صندلی کنار پنجره
bay window
پیش امدگی ساختمان
The window is jammed.
پنجره گیر کرده است.
bay window
پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
The window is jammed.
پنجره باز نمیشود.
Could we have a table by the window?
آیا ممکن است میز ما کنار پنجره باشد؟
window-shopping
نگاهکردناجناسبدونقصدخریدآنها
bay window
پنجره پیش امده
middle lintel in window
وادار میانی پنجره
head access window
شکاف مستطیل شکل درروکش دیسک لغزان
service time window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
middle lintel in window
کمرکش پنجره
middle lintel in window
الت وسطی پنجره
multi window editor
برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
internal window sill
کف پنجره داخلی
horizontal pivoting window
پنجرهکشویی
cross bar of window
الت پنجره
Do you mind if I close the window?
اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
window sill brick
هره
window sill brick
اجر کاردی
rabbet
[for window or door]
اتصال کام و زبانه لبه
[ پنجره یا در]
Do you mind if I open the window?
اشکالی دارد اگر پنجره را باز کنم؟
thin window display
نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
window winder handle
دستگیرهحرکتدهندهشیشه
vertical pivoting window
پنجرهگردانعمودی
sliding folding window
پنجرهتاشویمتحرک
casement window opening inwards
پنجرهدودر
Dont stick your head out of the car window.
سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
on sight
در میدان دیددوربین
on sight
در معرض دید
sight in
تنظیم کردن دید در تفنگ
near sight
نزدیک بینی
on sight
دیداری
on sight
برویت
out of sight
غایب از نظر
to in sight into something
چشم خرد در چیزی باز کردن
take a sight
altitude the take, shoot : syn
take a sight
ارتفاع گرفتن
sight seeing
تماشا
sight seeing
دیدار منافر جالب
Get out of my sight!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
out of sight
ناپیدا
to in sight into something
بصیرت داشتن
at first sight
در نظر اول
sight
سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
sight
الات نشانه روی شکاف درجه تفنگ
sight
زاویه یاب توپ
sight
دوربین نشانه روی
sight
منظره دستگاه سایت
sight
دوربین دیدن
sight
میدان دید
sight
رصد کردن ستارگان
he was well out of sight
بکلی
he was well out of sight
ازنظردورشده بود
sight
بازرسی کردن رویت کردن
sight
دید زدن نشان کردن
sight
دیدن
sight
شباک
at first sight
بیک نگاه
at sight
بمحض رویت
at sight
بی مطالعه قبلی
at sight
دیداری
at sight
به رویت
sight
نشان کردن
sight
رویت کردن
sight
وسیله تنظیم دید روی کمان نشانه روی مگسک
sight
رویتی
sight
دیداری
sight
رویت
sight
دید
sight
جلوه
second sight
نهان بینی بسختی راه رفتن
second sight
دور بینی
second sight
بینایی
second sight
بصیرت
second sight
روشن بینی
in sight
نزدیک
by sight
بدیدن
by sight
از نگاه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com