English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (8 milliseconds)
English Persian
sight-reads بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-reads بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-reads فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
Other Matches
reads وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
reads بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
reads تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
reads کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
reads گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
reads بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
reads 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
reads اسکن کردن متن چاپ شده
reads وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
reads گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
reads خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
reads ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
reads قرائت کردن
reads خواندن
reads بازخواندن
reads تعبیر کردن
reads استنباط کردن
reads مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
reads سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
reads عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
reads رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
lip-reads کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
lip-reads لب خواندن
sight سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
take a sight altitude the take, shoot : syn
at first sight در نظر اول
at first sight بیک نگاه
at sight بمحض رویت
to in sight into something چشم خرد در چیزی باز کردن
to in sight into something بصیرت داشتن
sight نشان کردن
sight رویت کردن
sight وسیله تنظیم دید روی کمان نشانه روی مگسک
sight رویتی
sight دیداری
sight رویت
at sight بی مطالعه قبلی
at sight دیداری
at sight به رویت
in sight نزدیک
in sight دیده شدنی
near sight نزدیک بینی
on sight در معرض دید
on sight در میدان دیددوربین
on sight دیداری
on sight برویت
out of sight غایب از نظر
he was well out of sight ازنظردورشده بود
take a sight ارتفاع گرفتن
sight seeing تماشا
by sight بدیدن
by sight از نگاه
sight seeing دیدار منافر جالب
sight in تنظیم کردن دید در تفنگ
he was well out of sight بکلی
out of sight ناپیدا
second sight بصیرت
sight دید
Get out of my sight! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
sight بینش
sight قدرت دید
sight جنبه چشم
sight قیافه
sight جلوه
sight الت نشانه روی
sight تماشا
sight نظر منظره
sight باصره
second sight روشن بینی
sight بینایی
second sight نهان بینی بسختی راه رفتن
second sight دور بینی
second sight بینایی
sight دیدن
sight دید زدن نشان کردن
sight الات نشانه روی شکاف درجه تفنگ
sight زاویه یاب توپ
sight شباک
sight منظره دستگاه سایت
sight دوربین دیدن
sight دوربین نشانه روی
sight میدان دید
sight رصد کردن ستارگان
sight بازرسی کردن رویت کردن
sight دیدگاه هدف
sight defilade حفاظ مگسک
ring sight شکاف درجه حلقهای یا دایرهای
He cant stand the sight of us. چشم ندارد ما را ببیند
short sight نزدیک بینی کوتاه نظری
short sight نزدیک بین کوته نظر
sight cover روپوش دستگاه نشانه روی روپوش زاویه یاب
sight blade مگسک یا تیغه مگسک
sight adjustment تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
sight alinement تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
sight base پایه زاویه یاب یا دستگاه نشانه روی
sight check مقابله نظری
sight check مقابله چشمی
sight unseen <idiom> نادید
lose sight of <idiom> ندیدن ،فراموش کردن
sight bill برات دیداری
sight bill حواله دیداری برات یا حواله ایکه در زمان ارائه قابل پرداخت میباشد
reflex sight زاویه یاب منشوردار یاپریسکوپی
reflex sight دوربین منشوری
quick sight تیزبینی
sight defilade روپوش مگسک
quick sight بینایی تیز
ramp sight ایینه مورس شکاف درجه پایه دار متحرک
peep sight مگسک تفنگ
peep sight دریچه نشانه روی
peep sight درجه نشانه روی دیدگاه
payable at sight قابل پرداخت به محض رویت به رویت
payable at sight بی وعده
payable at sight پرداخت دیداری
rear sight شکاف درجه
not to lose sight of ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
ramp sight دید مورب
to sight-read something از روی ورقه [نت موسیقی] آلت موسیقی بازی کردن
rear sight نمای پشت
point of sight نقطه دید
sight distance مسافت دید
sight the anchor مشاهده کردن لنگر
sight window بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
synchronous sight دوربین نافم سیستم پرتاب بمب
tachometric sight دوربین مسافت یاب
tachometric sight دوربین مسافت سنج
telescopic sight چشمیتلسکوپی
the sense of sight حس بینایی یا باصره
to get sight of a person کسیرادیدن
to get sight of a person موفق بدیدن کسی شدن
to heave in sight پدیدارشدن
to heave in sight نمودارشدن
to heave in sight بالاامدن
to shuffle out sight غیبانیدن
to sight gun نشان کردن اسلحه
to sight land دیدن منظره
we lost sight of him از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
gunner's sight کانونشلیککن
sight scale مقیاس نشانه روی
sight scale طبله نشانه روی
sight vocabulary واژگان دیداری
sight distance فاصله دید
sight distance طول دید
sight draft برات یا حواله دیداری
sight draft برات به رویت
sight draft برات دیداری
sight form نمونه رصد
sight front دید جلو در نقشه برداری
sight glass شیشه مرئی
sight guarantee ضمان حال
sight guarantee ضمان موجل
sight line خط دید
sight method روش دیداری
sight reduction تعدیل رصد
periscopic sight منظرهپریسکوپی
line of sight مسیر دید
angle of sight زاویه دید
angle of sight زاویه رویت
back sight دید عقب در نقشه برداری
bar sight شکاف درجه
bar sight ستون درجه
battle sight درجه جنگی
battle sight شکاف درجه
catch sight of دیدن
line of sight خط دید
coarse sight زاویه یاب مخصوص تنظیمات جزئی ودقیق
collimating sight دوربین نشانه روی لوله توپ به هدف دوربین منطبق کننده لوله و هدف
computing sight دوربین محاسب
computing sight وسیله محاسبه عناصر تیر
director sight دوربین هادی
director sight زاویه یاب مخصوص هدایت تیر
draft at sight برات به رویت
anchor in sight لنگر بالاست لنگر را دیدم
anchor in sight لنگر رویت شد
line of sight خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
line of sight مسیر دید در نقشه برداری
line of sight خط نشانه روی
line of sight سوی دید
line of sight جهت دید
line of sight دیدمستقیم داشتن
sight read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-reading بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-reading بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-reading فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
draft at sight برات دیداری
optical sight وسایل نشانه روی بصری
i lost sight of it از نظرم نهان گشت
in the sight of the public در انظار عمومی
in god sight در نظر خدا
long sight نظر دوررس
in god sight پیش خدا
in the sight of the public در ملاء عام
intermediate sight توسط دید عقب و جلو یک نقطه در نقشه برداری
keenness of sight تیز بینی
long sight دوربینی
out of sight out of mind از دل برود هر انچه از دیده برفت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com