English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
signal to noise ratio نسبت پیام به همهمه
Other Matches
singal to noise ratio نسبت سیگنال به اغتشاش
signal to nise ratio نسبت سیگنال به نویز
noise شایعه و تهمت
noise نوفه
noise اختلال در سیگنال به علت اشکار در مدتهای زمانی کوتاه
noise توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
noise سیگنال تصادفی آماده اضافه بر هر سیگنال درخواستی
noise اوا
noise منبع تغذیه
what noise is that? این چه صدایی است
noise نویز
noise انتشار دادن
noise سر و صدا
noise عامل مخل
noise اختلال
noise خش
noise صدا راه انداختن پارازیت
noise طنین
noise قیل وقال
noise شلوغ
noise همهمه
noise صدا
noise پارازیت
noise سر وصدا
noise سر و صدا
noise که از طریق میدان الکتریکی یا مغناطیسی
noise سروصدا
noise استاتیک یا حرارت ایجاد شده است و نیز از ستاره ها یا خورشید
they make much noise زیاد شلوق می کنند
they make much noise خیلی صدا می کنند
to make a noise صدا کردن
to make a noise شلوق کردن
induced noise نویزجریان قوی
background noise اختلال پس زمینه
background noise صدای پس زمینه
background noise اصوات مزاحم
background noise پارازیت
background noise همهمه
schottky noise همهمه شوتکی
ambient noise صدای اطراف
ambient noise نوعی صدای زیرابی
shot noise اثر ساچمهای
noise margin تفاوت خش
quantization noise اختلال تدریج
line noise پارازیت خط
line noise اختلال
noise transmitter فرستنده پارازیت
intensity of noise شدت پارازیت
input noise پارازیت اولیه
input noise پارازیت ورودی
induced noise پارازیت القاء شده
indistinct noise صدای اهسته و نامعلوم
impluse noise نویز ضربه جریان
i am unused to that noise من به ان صدا اشنا نیستم
humming noise اغتشاش صوتی
he makes most noise او از همه بیشتر صدا یا
grid noise پارازیت شبکه
grid noise نویز شبکه
magnetic noise نویز مغناطیسی
make a noise سر و صدا کردن
make a noise شلوغ کردن
he makes most noise میکند
noise suppressor صدا خفه کن
noise suppression جلوگیری ازپارازیت
noise suppression پارازیت گیری
noise silencer خاموشگر همهمه
noise potential پتانسیل نویز
noise pollution الودگی صدا
noise pollution نوف الایی
noise limiter همهمه کاه
noise level سطح پارازیت
noise level میزان خش
noise immunity مصونیت از اختلال
noise generator خش زا
noise filter صافی همهمه
galactic noise تشعشع رادیویی کهکشان صوت پراکنی از جانب کهکشان
big noise آدم مهمدریکارگان
picture noise پارازیت روی تمام صفحه نمایش
The noise kept me awake . سروصدا نگذاشت بخوابم
The noise died down. سروصدا ها خوابید
background noise در پیمایش نوری این مسئله نوعی تداخل الکتریکی است که توسط لکههای جوهر و یاذرههای مرکب چاپ بر روی زمینه تصویر فاهر میشود
to make a noise منتشر شدن
to make a noise پهن شدن
to make noise سر و صدا کردن
white noise نوفه سفید
white noise نویز سفید
input noise voltage ولتاژ پارازیت اولیه
Dont make so much noise. اینقدر سروصدانکن
magnetic fluctuation noise اثر برکهاوزن
to make a noise in the world مشهور شدن
The noise distracts my attention . سروصد ا حواسم را پرت می کند
He is a bih shot ( noise ) in this town . جزو کله گنده های شهر است
His invevtion made a noise in the world. اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
noise reducing antenna system انتن ضد همهمه
I hear a strange noise ( voice , sound ) . صدای غریبی به گوشم می رسد
ratio نسبت
one to zero ratio نرخ بین نوسان خروجی دودویی یک و صفر
ratio نسبیت
in the ratio of به نسبت
ratio بهر
ratio نسبت یک عدد به دیگری
ratio ضریب
t ratio بهر تی
t ratio نسبت تی
ratio نسبت معین وثابت
ratio قسمت
ratio سهم
f ratio بهر اف
likelihood ratio بهر درست نمایی
ionic ratio نسبت یونی
magnification ratio ضریب بزرگنمایی
liquidity ratio نسبت نقدینگی
magnification ratio ضریب تقویت
liquidity ratio ضریب نقدینگی
liquidity ratio نسبتهای نقدینگی
magnetogyric ratio نسبت ژیرومغناطیس
gear ratio نسبت سرعتهای دورانی محورهای ورودی و خروجی یک جعبه دنده
inverse ratio نسبت معکوس
impedance ratio نسبت مقاومت فاهری
gyromagnetic ratio نسبت ژیرومغناطیسی
golden ratio نسبت طلایی [ریاضی]
hit ratio نسبت اصابت
glide ratio نسبت مسافت طی شده به هرپای فرود با هواپیمای بی موتور
glide ratio نسبت سریدن
impluse ratio نسبت ضربه
impluse ratio نسبت ایمپولز
knot ratio نسبت تعداد گره [این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.]
gear ratio نسبت چره دنده ها
inflow ratio نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
impedance ratio نسبت امپدانس
fineness ratio نسبت فرافت
image ratio نسبت تصویر
ratio decidendi مستنداصلی رای
success ratio بهر موفقیت
reduction ratio ضریب تقلیل
reduction ratio نسبت کاهش
recycling ratio نسبت بازگردانی
recycle ratio نسبت بازگردانی
ratio schedule مقیاس نسبتی
ratio print عکس بزرگ شده یا کوچک شده به مقیاس معین عکس معادل
transformer ratio نسبت مبدل
ratio of transformer نسبت مبدل
ratio estimation براور نسبتی
saving ratio نسبت پس انداز
selection ratio نسبت گزینش
selection ratio بهر گزینش
stress ratio نسبت تنش
strength ratio نسبت استحکام
slenderness ratio ضریب رعنائی
golden ratio عدد فی [ریاضی]
shunt ratio نسبت شنت
sex ratio بهر جنسیت
settlement ratio نسبت نشست
sensitivity ratio نسبت حساسیت
ratio detector اشکارساز نسبت
ratio decidendi مبنای اصلی تصمیم
ratio correlation همبستگی نسبتی
velocity ratio نسبت سرعت
viscosity ratio نسبت گرانروی
void ratio درجه تخلخل
void ratio نسبت منفذها
voids ratio اندیس تهیگاهها
voltage ratio نسبت ولتاژ
weight ratio نسبت وزن
mole ratio نسبت مولی
moduler ratio نسبت مدول الاستیسیته ارماتور به مدول الاستیسیته بتن
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
transmission ratio نسبت تبدیل جعبه دنده
transformation ratio نسبت تبدیل
work ratio نسبت کار به استراحت
progressive ratio نسبت تصاعدی
probability ratio بهر احتمال
price ratio نسبت قیمت
poisson's ratio در چندی پواسون
poisson's ratio ضریب پواسون
operating ratio نسبت عملیاتی
operating ratio نرخ عملیاتی
operating ratio نسبت کارکرد موتور یا ناو
mobility ratio نسبت تحرک
feedback ratio نسبت پس خوراند
current ratio نسبت جاری
deposit ratio نسبت سپرده
concentration ratio نسبت تمرکز
compression ratio نسبت تراکم
compression ratio ضریب ترکم
compression ratio ضریب تراکم
cash ratio نسبت نقدینگی
distribution ratio نسبت توزیع
cantilever ratio نصف طول دو سر بال تقسیم بر حداکثر طول پنهان بال داخل بدنه هواپیما
concentration ratio نرخ تمرکز
contact ratio نسبت تماس
current ratio وضعیت فعلی
current ratio نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
correlation ratio نسبت همبستگی
correlation ratio بهر همبستگی
cut off ratio حداقل نرخ قابل قبول
control ratio نسبت فرمان
critical ratio بهر شاخص
bypass ratio نسبت کنارگذاری
absorption ratio ضریب درآشامی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com