English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
single-burner camp stove اجاقپیکنیکیتکشعله
Other Matches
two-burner camp stove اجاقدوشعله
stove کوره
stove فرخوراک پزی گرمخانه
stove بخاری
drying stove کوره خشک کنی
franklin stove بخاری اختراعی فرانکلین
wood stove بخاری هیزمی یا چوبی
Are you going to light the stove? آیا شما این اجاق گاز را روشن می کنید؟
heat radiates from the stove گرما ازبخاری متشعشع میشود
slow-burning stove اجاقآرام پز
after burner قسمت عقب موتور جت
after burner پس سوزانه
after burner دستگاه پس سوز
after burner پس سوز
burner تولیدکننده حرارت در بالن
burner وسیلهای که برنامه ها را در قطعه PROM می سوزاند
burner سوخت پاش
burner وسیلهای برای ترکیب سوخت با جریان هوا
burner فانوس
burner مشعل
burner کوره
burner چراغ خوراکپزی یاگرم کن اتشخان
burner compartment قسمتی از روپوش موتور که روی محفظه احتراق قرارگرفته است
acetylene burner مشعل استیلنی
mantle burner چراغ توری
prom burner PROبرنامه ریز
oil burner مشعلروغن
burner ring حلقهچراغخوراکپزی
burner frame سوخت
burner frame قالب
premix burner مشعل پیش گرمکن
pilot burner پیلوت
pilot burner چراغ کوچک اجاق گاز وامثال ان
ohm burner مشعل روغنی
alcohol burner چراغ الکلی
gypsum burner گچ پز
burner cans محفظه احتراق موتورهای توربینی
burner plier انبر مشعل
burner nozzle شیپوره یاافشانک سوخت پاش
burner nozzle نازل سوخت پاش
gas burner مشعل گازی
brick burner کوره پز
lime burner اهکپز
lime burner اهک پز
bunsen burner چراغ بونزن
acetylene burner چراغ استیلنی
annular burner مشعل حلقوی
gas burner اجاق گازسوز کوره گازی
comb type burner مشعل نوع شانهای
pulverized coal burner مشعل خاک ذغالی
to put somebody on the back burner کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
high pressure burner مشعل فشار قوی
multi flame burner اجاق چند شعله
burner gas tube لولهسوختگاز
bunsen gas burner چراغ گازی ازمایشگاه
to put somebody on the back burner به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
total consumption burner مشعل تمام مصرف کن
Can we camp here? آیا اینجا میتوانیم اردو بزنیم؟
camp پادگان اردو زدن چادر زدن
camp اردوگاه نظامی
camp چادر
camp چادر زدن
camp اردو زدن
camp منزل کردن
camp لشکرگاه
camp اردوگاه
camp اردو
camp خیمه سرا
Can we camp here? آیا اینجا میتوانیم چادر بزنیم؟
prison camp بازداشتگاه بیرون شهر
prison camp زندان صحرایی
work camp محل کار زندانیان
work camp اردوی کار
training camp اردوی امادگی
to skirt a camp از کنار یا پیرامون اردویی ردشدن
trailer camp محل استقرار ترایلربااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
flying camp اردوی سبک وسیار
prison camp اردوگاه زندانیان
holiday camp تفریحگاهتعطیلی
camp-shedding [پایه ها و تخته های روی ساحل رودخانه]
refugee camp اردوگاه پناهندگان
Is there a camp site near here? آیا نزدیک اینجا محل اردو وجود دارد؟
labor camp اردوگاه کار
internment camp بازداشتگاه غیر نظامیان اردوگاه پناهندگان
Where is the location of this camp ? محل این اردوگاه کجاست ؟
Is there a camp site near here? آیا نزدیک اینجا چادر زدن وجود دارد؟
summer camp پایگاهتابستانی
to strike camp اردورابهم زدن
aide-de-camp اجودان مخصوص
camp chair صندلی تاشونده
concentration camp اردوگاه کار اجباری
concentration camp بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
boot camp اردوگاه تعلیمات نظامی نیروی دریایی
camp beds تخت خواب سفری
camp bed تخت خواب سفری
base camp پایگاه اصلی کمپ اصلی
base camp پایگاه مبنا
camp chair صندلی سفری صندلی صحرایی
camp color پرچم کوچک اردوگاهی
concentration camp بازداشتگاه اسرا
aides-de-camp اجودان مخصوص
aide de camp اجودان مخصوص
computer camp اردوی کامپیوتر
camp followers اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
camp color پرچم اردویی
concentration camp بازداشتگاه
camp follower اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
concentration camp منطقه تجمع اسرا
vacation camp [American E] پایگاه تابستانی
vacation camp [American E] تفریحگاه تعطیلی
camp color party گروه پرچم
camp color party دسته پرچم یورتچی
single تنها
single مجرد
single مسابقه یکنفره
single جدا کردن برگزیدن
single یک نفره
single انتخاب کردن
single ضربهای بایک امتیاز با تعویض محل دوتوپزن
single قایق یک نفره
every single day <adv.> روز به روز
single last دوخت لب به لب
single value ارزش منحصر بفرد
single فقط یک
single ریبون چاپگر که فقط یک بار قابل استفاده است
single ازدواج نکرده
single zero صفرمنفرد
single عزب
single up یک لا کردن طنابها
single a زنای مردزن داریازن شوهر یازن شوهرداربامردبیزن
every single day <adv.> هر روز
every single day <adv.> روزانه
single منفرد
single واحد
every single day <adv.> روزبروز
every single day <adv.> بطور روزانه
is he still single? ایا هنوز تک است
is he still single? ایا هنوزعزب یا مجرد است
every single day <adv.> بطور یومیه
single استفاده از اعدادی که در یک کلمه ذخیره میشوند
every single day <adv.> همه روز
single انفرادی
single تنها یک نفری
single تک
single فرد
single stepping دقت یگانه پیمودن یگانه
single tax مالیات بر درامد انفرادی
single unit یکان مستقل
single unit یکان منفرد
single track تک راهه
single stepping در یک مرحله انجام دادن یا شدن
single tax مالیات انفرادی
single tax مالیات واحد
single throw یک لنگی
single transposition نوعی تبدیل به رمز که فقط ازیک نوع کلید رمز استفاده میشود
single track فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
single stepping پیمودن تک
single step تک مرحلهای
single stage یک طبقه
single purpose تک منظوره
single precision دقت یگانه
single precision دقت تک
single precision دقت واحد
single precision با دقت معمولی
single precision تک دقتی
single pole چوبدستی تکی اسکی
single pole تک قطب
single reduction تقلیل سرعت تکی
single shot یکبارهای
single shot گلوله منفرد
single stage یک طبقهای
single space تک فاصله تو هم
single space در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
single sling باربردار یک بندی
single skinned یک جداره
single skinned یک پوسته
single shot اسلحه تک تیر
single shot تک گلولهای تک تیر
single pneumonia اماس یک شش
single user تک کاربری
single valued تک ارز
single twist تکدورانی
single line خط مجزا
single cream خامهپرچرب
single parent بچهایکهفقطیاپدرویامادرداشتهباشد
single sex مدرسهباشگاهویاارگانغیرمختلط
single-decker اتوبوسیکطبقه
single line خط تنها
single line ردیف مجزا
single handed یکدستی
single line ردیف تکی
a single room یک اتاق یک نفره
with single cream با کرم یا خامه کم
single flight پرواز رفت
single seat صندلییکنفره
single scull پارویتکنفره
single valued تک ارزشی
single valued تک مقدار
single way switch کلید یکراهه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com