English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
size distribution of income توزیع درامد مقداری
size distribution of income توزیع درامد برحسب مقدار
Other Matches
distribution of income توزیع درامد
income distribution توزیع درامد
unequal distribution of income توزیع نابرابر درامد
uneven distribution of income توزیع نابرابر درامد
functional distribution of income توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
theory of income distribution نظریه توزیع درامد
to size up اندازه
that is about the size of it حقیقت امراین است
to size up را براوردکردن
that is about the size of it همینطور است
size محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
size up <idiom> بسته به شرایط ،برانداز کردن
what is your size? شما چیست
what is your size? اندازه
of an out size بیرون از اندازه
of an out size دارای اندازه غیر معمل
over size بزرگتر از اندازه
(the) size of it <idiom> به شکلی که است
size ابعاد فیزیکی یک تصویر یا شی یا صفحه
size اندازه
size چسب زدن
size بر اورد کردن
size وسعت
size چسب زنی اهارزدن
size سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
size قالب
size مقدار
size قد
size اهار زدن
size بزرگی
size 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
size به اندازه کردن
size اندازه بعدساختمان
cut down to size <idiom> ثابت کردن اینکه کسی اونقدرکه فکر میکند خوب نیست
sample size تعداد اندازه گیریهای سیگنال ضبط شده درهرثانیه
Pick on someone your own size. برو با هم قدهای خودت طرف بشو
basic size اندازه اصلی
pint-size پست
accurate to size دقت در اندازه گرفتن
accuracy to size دقت اندازه گذاری
size constancy ثبات اندازه
life-size اندازه واقعی
life-size باندازه شخص زنده باندازه طبیعی
life size اندازه واقعی
life size باندازه شخص زنده باندازه طبیعی
pint-size باندازه سرسنجاق
pint-size خرد ناچیز
size control کنترل اندازه
cut to size به اندازه بریدن
atomic size اندازه اتم
size effect تاثیر اندازه
type size اندازه حروف
size stick الت اندازه گیری پا
trim size اندازه طبیعی
body size اندازه بدن
block size اندازه بلاک
block size اندازه کنده
design size اندازه طرح
design size اندازه نامی
size tolerance تلرانس اندازه
basic size اندازه اولیه
attack size استعداد وسایل درگیر در تک
attack size اندازه تک
atomic size اندازه اتمی
block size اندازه کندهای
size stick قالب اندازه گیری
type size اندازه فونت
it is four times my size چهاربرابر
london in size پس از لندن نیویورک بزرگترین شهراست
man size اندازه مناسب یک مرد
fractional size اندازه کسری
minimum size اندازه حداقل
fit size اندازه مناسب
file size اندازه فایل
family size تعداد افراد خانواده
neat size اندازه خالص
limiting size اندازه محدود
lessin size کوچکتر
lessin size خردتر
it is four times my size من است چهارتای من است
it is of a normal size دارای اندازه عادی یا معمولی است
it is the size of a sparrow باندازه یک گنجشک است
hypostatize or size مسلم فرض کردن
hypostatize or size شخصیت دادن به
hypostatize or size ذات جدا دانستن
king size بزرگ
of a large size بزرگ
pint-size کوچک
effective size اندازه موثر
screen size اندازه صفحه
sample size مدت زمان بین دوالگوی پیاپی
sample size بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
pint size خرد ناچیز
pint size پست
full size اندازه طبیعی
full size بخ مقیاس یک به یک
full-size اندازه طبیعی
full-size بخ مقیاس یک به یک
sample size بزرگی نمونه
sample size حجم نمونه
nominal size اندازه اسمی
nominal size اندازه نامی
nuclear size اندازه هسته
pint size باندازه سرسنجاق
pint size کوچک
point size اینچ
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
effective size of grain اندازه موثرذرات
size weight illusion خطای ادراکی اندازه- وزن
data word size اندازه کلمه داده
size of a statistical sample [N] تعداد کل داده های آماری
effective size of grain قطر موثر ذرات
grain size classification طبقه بندی خاک از نظر اندازه ذرات
fixed size records رکوردهای با اندازه ثابت
paricle size analysis دانه بندی کردن
olympic size pool اندازه و طول استخر المپیک 05 در 12 متر
standard size whole brick اجر فشاری معمولی
Act your age [and not your shoe size] ! به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
The shoes are a size too big for my feet. کفشها یک نمره برای پایم گشاد است
his income هر چه درامد داردخرج میکند
income درامد
income ورودیه جدیدالورود
income جریان
mean income درامد متوسط
income دخل
income مهاجر واردشونده
but for income قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
income عایدات
income عواید
income عایدی
income ریزش فهور
distribution توزیع
Distribution توزیع [ریاضی]
distribution تقسیم ترکه متوفی
distribution سازمان دادن پراکندگی تیر
distribution پخش
distribution تقسیم
distribution جدول توزیع اماد
distribution پخش توزیع اماد توزیع کردن پخش کردن
t distribution توزیع تی
Distribution تابع تعمیم یافته [ریاضی]
distribution پخش [توزیع] [اقتصاد]
distribution عمل ارسال داده بویژه از طریق شبکه
income velocity سرعت گردش پول
income policy سیاست درامدی
income policy سیاست مربوط به درامدها
income per capita درامد سرانه
income multiplier ضریب فزاینده درامد
income leakage کسر درامد
income leakage نشت درامد
a modest income درآمدی متوسط
national income درامد ملی
income velocity دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
median income درامد متوسط
median income درامد میانی
live up to one's income به اندازه درامد خود خرج کردن
money income درامد پولی
to rely on somebody for your income از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
labor income درامدهای کار
marginal income درامد نهائی
money income مزد و حقوق
income forgone درامداز دست رفته
taxable income درامد مشمول مالیات
windfall income درامد باد اورده
income support پولیکهافرادکمدرآمدازدولتمیگیرند
total income درامد کل
rental income درامد ناشی از اجاره بها
relative income درامد نسبی
redistribution of income توزیع دوباره درامد
real income مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
wage income درامدمربوط بکار
wage income درامد بشکل دستمزد
unearned income درامد ازمبنایی جز کار
supplementary income درامد تکمیلی
stream of income جریان درامد
temporary income درامد موقتی
the p of income to expenses نسبت درامدبه هزینه
transfer income درامد انتقالی
transitory income درامد انتقالی
transitory income درامدموقتی
unearned income درامد باد اورده
real income درامد واقعی
psychic income درامدحاصل از مشاغل ساده و بی دردسر
overseas income درامد از کشور یا کشورهای خارجی
ordinary income درامد عادی
notional income درامد خیالی
notional income درامد فرضی
nonmonetary income درامد غیر پولی
nominal income درامد اسمی
net income درامد خالص
per capita income درامد سرانه
psychic income درامد بی دردسر
property income درامد ناشی از املاک ومستغلات
present income درامد حال
present income درامد جاری
personal income درامد سرانه
personal income درامد شخصی
permanent income درامد دائمی
income forgone درامد صرف نظر شده
disposable income درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com