Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English
Persian
skin game
قمار از روی تقلب
skin game
تقلب درقمار
skin game
فریبکاری
Other Matches
were i in his skin
اگر بجای او بودم
next to the skin
زیر همه جامه ها
next to the skin
روی تن
skin
پوست پوستی
get under one's skin
<idiom>
آزاردادن
skin
پوست
skin
چرم
skin
جلد
skin
پوست کندن با پوست پوشاندن
skin
لخت کردن
skin
پوسته ریخته گی
with a whole skin
پی گزند سالم
skin
پوسته
wing skin
پوسته بال
oxide skin
پوسته اکسید
by the skin of one's teeth
<idiom>
بزور
[با زحمت]
کاری را با موفقیت انجام دادن
kid skin
شورو
kid skin
پوست بزغاله
kid skin
تیماج
he was a skin and bones
همه پوست واستخوان بود
goose skin
ترکیدگی پوست ازسرمایابیم
onion skin
یکجور کاغذ نازک
onion skin
پوست پیاز
[از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
calf skin
تیماج
calf skin
پوست گوساله
sheep skin
پوست گوسفند
skin eruption
جوش
oxide skin
قشر نازک اکسید
(by the) skin of one's teeth
<idiom>
فقط وفقط
leather skin
پوستچرمی
skin surface
سطحپوست
warty skin
پوستزگیلدار
banana skin
اشتباهتصادفیو سهوی
lion skin
دلیری بخود بسته
water skin
مشک
Everyone was thinknig of his own skin.
هر کس به فکر جان خود بود
skin tight
<adj.>
بدن نما
by the skin of one's teeth
<idiom>
باسود بسیار اندک
skin-tight
چسبیده
skin-tight
تنگ
jump out of one's skin
<idiom>
skin alive
<idiom>
سرزنش کردن،کتک زدن
skin and bones
<idiom>
خیلی لاغر
skin-deep
<idiom>
سطحی
(no) skin off one's nose
<idiom>
دلبستگی به چیزی ،دلواپسی
scarf skin
پوست برونی
soft skin
پوسته نرم
skin and bone
لاغر
skin churn
خیک
skin dive
زیر ابی رفتن
skin dive
غوص کردن
skin effect
اثر سطحی
skin deep
سطحی
skin eruption
دانه
skin eruption
بثورات
skin friction
مقاومت پوسته
skin graft
پوست به بدن پیوند زدن پیوندپوست
skin paint
نوعی علایم راداری روی صفحه رادار که از انعکاس امواج رادار تولید میشود
skin the cat
اسکن د کت
skin the cat
حالت گربهای
skin with mortar
اندود کردن با ملات
skin with mortar
رومالی کردن با ملات
smoothing the skin
کاشیکاری
skin effect
اثر پوست
scarf skin
پوشش یاغلاف بیرونی
onion skin
پوست پیاز
skin deep
فقط تا روی پوست رویی
skin deep
فاهری
scarf skin
فوق الجلد
scarf skin
جلدرویی
skin diving
غواصی
skin-diving
غواصی
skin-divers
غواص
skin-diver
غواص
skin diver
غواص
scarf skin
بشره
corrugated skin
پوسته موجدار
skin and bone
پوست واستخوان
the sun had parched his skin
افتاب پوست تنش را سوزانده بود
magnetic skin effect
جابجایی فوران مغناطیسی اثر پوستی مغناطیسی
galvanic skin response
پاسخ برقی پوست
onion skin language
زبان عملیات پایگاه داده ها که میتواند ساختار داده سلسله مراتبی را پردازش کند
onion skin architecture
طراحی سیستم کامپیوتری به صورت لایهای طبق کارایی یا حق تقدم
save one's neck/skin
<idiom>
نجات خوداز خطر ومشکل
Oily skin (food).
پوست ( غذای ) چرب
He escaped by the skin of his teeth.
بزحمت جانش رانجات داد
To eat an apple with the skin.
سیب را با پوست خوردن
galvanic skin response
جی اس ار
The skin ages intrinsically and extrinsically.
سن پوست از درون و بیرون رشد می کند.
the best game out
بهترین بازیکه تاکنون پیداشده است
the game is up
بازی باخت
i was very u. at that game
خیلی در ان بازی بد اوردم
the game is up
بازی تمام شد
the game is on
بازی دایر است
game
مسابقه
game
شکار گرفته شده
game
چلاق
game
معیوب
game
joystick و آداپتور نمایش فقط برای بازی کردن
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
game
وسیلهای که در دست قرار می گیرد تا نشانگر یا تصویر گرافیکی را در بازی کامپیوتری حرکت دهد
game
اتصالی که joystick را به کامپیوتر وصل میکند
game
آنچه برای لذت و آرامش بازی شود
game
بازی
game
کامپیوتر مخصوص
game
هرنوع ورزش بامقررات
game
سرگرمی دوربازی بازی کردن
game
سرگرمی شکار
game
جانور شکاری
game
یک دوربازی
game
مسابقههای ورزشی
game
شوخی
game
تفریح کردن
game
اهل حال
game
سرحال
game
شکار
game
بازی کامپبیوتری با نرم افزار مخصوص
name of the game
<idiom>
قسمت اصلی یک موضوع
game and game
یکدست ویکدست
game keep
قرق چی
game keep
پاسبان شکار
game
دست انداختن
game keep
شکاربان
game and game
یک بیک
ball game
گوبازی
upland game
پرندگان و حیوانات کوچم شکاری در ارتفاعات
ball game
شرایط وضعیت
game cartridge
محلورودیبازی
waiting game
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
fair game
مسخره کردنی
fair game
دست انداختنی
fair game
طعمهی حاضر و آماده
ball game
هماورد
zero sum game
بازی با جمع صفر در تئوری بازیها
fair game
شکار قانونی
board game
بازی روی تخته
fair game
آماج روا
to die game
مردانه جان دادن
ball game
مسابقه
three knights' game
بازی سه اسب
ball game
ورزش یا بازی با توپ
fair game
شکار مجاز
war game
بازی جنگ
to spoil ones game
نقشه یاکارکسیراخراب کردن
war game
مانورنظامی عملیات جنگی اموزشی
a game of chess
یک مسابقه شطرنج
Now that you're here, it's a whole new ball game.
حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
two pawns game
بازی دو پیاده در سیستم روسی در دفاع گرونفلد
two person game
بازی دو نفره در تئوری بازیها
a whole new ball game
<idiom>
یک ماجرای کاملا متفاوت
vienna game
بازی وینی شطرنج
to play the game
رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
to make game of
مسخره کردن ریشخند کردن
parlour game
بازیخانوادگیمثلبازیباکلمات
Do you know how to play this game ?
این بازی رابلد هستید ؟
war game
بازی جنگ کردن
war game
اجرای بازی جنگ
football game
بازی فوتبال
fair game
<idiom>
موضوع تهاجم
to game away one's money
درقمارپول ازدست دادن
to kill game
شکارزدن
to make game of
دست انداختن
war game
جنگ ازمون
big game
شکار حیوانات بزرگ
game fish
ماهی موردنظر
game fish
ماهی مجاز برای صیادی
game cycle
دورههای عملیاتی بازی جنگ
game cycle
دوره بازی
game cock
خروس جنگی
game clock
ساعت ورزشگاه
game bird
پرنده موردنظر درشکار
game bird
یک امتیاز
game fowl
مرغ شکاری
game fowl
خروس جنگی
game plan
استراتژی بازی
game of chance
بازی قمار
game management
شکاربانی
game management
شکارداری
game law
قانون شکار
game keeper
قرق چی میدان
game keeper
قرق چی
game fowl
نژاد خروس جنگی
game ball
توپ بازی
game bag
خرجین شکاری
centre game
بازی مرکزی
baseline game
بازی در انتهای زمین تنیس
arcade game
بازی پیشرفتهای که روی یک ماشین در محل عمومی انجام میشود
adventure game
بازی کامپیوتری که در آن کاربر در یک میدان خیالی قهرمان است و باید از موقعیتهای مختلف خط رناک عبور کند
acrade game
نوعی بازی تصویری کامپیوتری که توسط ماشین هایی با سکه پول کار می کنند
video game
بازی دیدنی
power game
بازی قدرتی
big game
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
choose up game
بازی غیررسمی
closed game
بازی بسته
four knight's game
بازی چهار اسب
four handed game
بازی چهارنفره
exhibition game
بازی نمایشی به نفع خیریه
enter the game
وارد بازی شدن
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
crampet game
بازی شطرنج
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com