English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
skin surface سطحپوست
Other Matches
surface to surface missile موشک زمین به زمین
skin پوسته ریخته گی
skin پوسته
get under one's skin <idiom> آزاردادن
with a whole skin پی گزند سالم
skin لخت کردن
skin پوست
skin پوست کندن با پوست پوشاندن
skin جلد
skin چرم
skin پوست پوستی
were i in his skin اگر بجای او بودم
next to the skin روی تن
next to the skin زیر همه جامه ها
corrugated skin پوسته موجدار
skin eruption بثورات
skin friction مقاومت پوسته
calf skin پوست گوساله
skin and bone پوست واستخوان
calf skin تیماج
skin the cat اسکن د کت
skin paint نوعی علایم راداری روی صفحه رادار که از انعکاس امواج رادار تولید میشود
skin graft پوست به بدن پیوند زدن پیوندپوست
skin game فریبکاری
skin game تقلب درقمار
skin game قمار از روی تقلب
skin eruption دانه
skin eruption جوش
oxide skin پوسته اکسید
oxide skin قشر نازک اکسید
skin with mortar رومالی کردن با ملات
he was a skin and bones همه پوست واستخوان بود
onion skin یکجور کاغذ نازک
kid skin تیماج
kid skin پوست بزغاله
kid skin شورو
lion skin دلیری بخود بسته
scarf skin پوست برونی
scarf skin بشره
goose skin ترکیدگی پوست ازسرمایابیم
skin effect اثر پوست
skin effect اثر سطحی
skin dive غوص کردن
skin dive زیر ابی رفتن
skin churn خیک
skin and bone لاغر
scarf skin پوشش یاغلاف بیرونی
scarf skin فوق الجلد
scarf skin جلدرویی
water skin مشک
skin the cat حالت گربهای
skin with mortar اندود کردن با ملات
by the skin of one's teeth <idiom> باسود بسیار اندک
jump out of one's skin <idiom>
skin alive <idiom> سرزنش کردن،کتک زدن
skin and bones <idiom> خیلی لاغر
skin-deep <idiom> سطحی
(no) skin off one's nose <idiom> دلبستگی به چیزی ،دلواپسی
(by the) skin of one's teeth <idiom> فقط وفقط
by the skin of one's teeth <idiom> بزور [با زحمت] کاری را با موفقیت انجام دادن
onion skin پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
sheep skin پوست گوسفند
onion skin پوست پیاز
skin-divers غواص
skin-diver غواص
skin diver غواص
Everyone was thinknig of his own skin. هر کس به فکر جان خود بود
skin diving غواصی
wing skin پوسته بال
skin-diving غواصی
skin tight <adj.> بدن نما
soft skin پوسته نرم
skin deep فاهری
skin deep فقط تا روی پوست رویی
skin deep سطحی
skin-tight تنگ
skin-tight چسبیده
smoothing the skin کاشیکاری
leather skin پوستچرمی
warty skin پوستزگیلدار
banana skin اشتباهتصادفیو سهوی
onion skin language زبان عملیات پایگاه داده ها که میتواند ساختار داده سلسله مراتبی را پردازش کند
magnetic skin effect جابجایی فوران مغناطیسی اثر پوستی مغناطیسی
the sun had parched his skin افتاب پوست تنش را سوزانده بود
onion skin architecture طراحی سیستم کامپیوتری به صورت لایهای طبق کارایی یا حق تقدم
He escaped by the skin of his teeth. بزحمت جانش رانجات داد
save one's neck/skin <idiom> نجات خوداز خطر ومشکل
To eat an apple with the skin. سیب را با پوست خوردن
Oily skin (food). پوست ( غذای ) چرب
galvanic skin response پاسخ برقی پوست
galvanic skin response جی اس ار
The skin ages intrinsically and extrinsically. سن پوست از درون و بیرون رشد می کند.
surface رویه دادن
surface صاف کردن صیقلی کردن
surface سطحی
surface to surface موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface پوشش شوسه سطح
surface نما بیرون
surface zero نقطه صفر زمین
surface course لایه رویی
surface zero نقطه صفرترکش اتمی زمینی
surface رویه فاهر
surface نما دادن روامدن
surface پوشش
surface صاف کردن
surface-to-surface موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
on the surface در فاهر
of the surface جلادادن
of the surface فاهری نمادادن رودادن
of the surface در صورت فاهر از بیرون
of the surface درفاهر
surface فاهر
surface سطح
surface رویه
on the surface درصورت فاهر از بیرون
on the surface فاهری نمادادن رودادن
on the surface جلادادن
surface بیرون نما
surface فاهری
surface سطحی جلادادن
surface تسطیح کردن بالاامدن
surface water اب سطحی
work surface سطح کار
surface trait ویژگی روساختی
surface treatment اندود سطحی
surface treatment اسفالت سطحی
surface treatment عملیات سطح رویه
surface width عرض سطحی
surface treatment عملیات سطحی
surface treatment روکش سطحی
surface tension کشش سطحی
surface targets هدفهای روی سطح اب
surface of impact سطح اصابت
surface of revolution سطح تغییر
surface of rupture سطح شکافته شده به وسیله گلوله منفجر شده سطح شکافت
surface ornament تزیینات سطحی
surface outflow اب سطحی خروجی
surface paint استر
surface plate تراز
surface plate تراز فلزی یا اهنی
surface reverbration برگشتهای سطحی
surface reverbration امواج برگشتی سطحی رادار
surface soil خاک رویی
surface soil خاک سطحی
surface structure روساخت
surface targets هدفهای سطحی
abuting surface سطح مجاور
treat surface روسازی کردن
playing surface مسطحمیزبازی
resin surface سطحرزینی
running surface سطحجاری
surface integral انتگرال سطحی [ریاضی]
surface insulation جداکنندهسطح
surface of the water سطحآب
surface pipe لولهسطحی
surface runoff جذبیاتازسطح
surface scum سطحتفاله
surface width عرض بالایی
uneven surface سطحناهموار
moist surface سطحنمناک
scratch the surface <idiom> تازه شروع به کار کردن
warped surface سطح تاب برداشته
water surface سطح اب
water surface رویه اب
wearing surface سطح سائیدگی
work surface سطح مقطع اصلی
reflecting surface سطحانعکاس
surface mining استخراج معدن روباز
water surface سطح ایستائی آب
surface-to-air زمین به هوا
surface-to-air دریا به هوا
surface-to-air رویه به هوا
cooking surface سطح پخت
inked surface سطحجوهر
abrasion of surface فرسایش سطح فرش
surface area مساحت سطح
display surface سطح نمایش
equipotential surface سطح هم پتانسیل
focal surface سطح کانون
free surface سطح اب ازاد
free surface مخازن ازاد اب
free surface سطح ازاد
seepage surface سطح تراوش
developable surface سطح گسترا
demand surface میزان تقاضا
demand surface سطح تقاضا
stripped surface سطح صاف شده
contact surface سطح تماس
bearing surface سطح یاطاقان
boundary surface سطح مرزی
color surface سطح رنگ نما
control surface کف پوش متحرک باند فرود کف پوش قابل جمع اوری باند فرود
control surface سطح کنترل
control surface سطح فرمان
friction surface سطح اصطکاک ترمز
ground surface کف زمین
hard surface سخت کردن سطحی
heating surface سطح گرمایش
hidden surface سطح ناپیدا
nodal surface سطح گرهی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com