English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
slave station ایستگاه فرعی
Other Matches
slave غلام
slave پیرو
slave کامپیوتر ثانوی راه دور یا ترمینال که با کامپیوتر مرکزی کنترل میشود
slave صفحه نمایش CRT ثانوی متصل به دیگری که دقیقاگ همان اطلاعات را نشان میدهد
slave بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
slave پردازنده مخصوص که با پردازنده اصلی کنترل میشود
slave ترمینالی که با کامپیوتر اصلی یا ترمینال کنترل شود
slave محفظه داده که داده را از باس اصلی می گیرد
slave مملوک
slave بنده
slave برده
slave زرخرید اسیر
slave غلامی کردن
slave سخت کارکردن
negro slave غلام زنگی
galley slave غلام پاروزن
galley slave غلام
negro slave غلام سیاه
slave trade برده فروشی
slave labour بردهداری
To emancipate a slave. برده ای را آزاد کردن
slave drivers نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
slave driver نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
galley slave مزدور زحمتکش
master slave ارباب و برده
negro slave کاکا
white slave استفاده از زن برای فحشاء تجارت ناموس
escaped slave عبد ابق
slave ant مورچه کارگر
slave computer کامپیوتر برده
slave mode حالت پیرو یا برده
slave merchant برده فروش
escaped slave برده فراری
slave holder زرخرید
female slave جاریه
female slave کنیز
slave holder دار
master slave manipulator یک شانه
master slave manipulator بازو و دست خودکار که به وسیله اپراتوراز فاصله دوری هدایت میشود
female slave with a child ام ولد
master slave system سیستم راهبر پیرو
master slave system سیستم ارباب و برده
female slave with a child master her from child witha
male slave or servant غلام
previous master of a liberated slave معتق
To work like a horse ( dog, slave ) . مثل خر کا رکردن
A slave bought with money is more free than he who. <proverb> بنده زر خرید آزادتر از بنده شکم است .
master slave computer system یک سیستم کامپیوتری متشکل از یک کامپیوتر اصلی متصل شده به یک یا چندین کامپیوترکارپذیر
station مقام مستقرکردن
station درپست معینی گذاردن
on station رسیدن به هدف
way station ایستگاه واسطه مخابراتی تله تایپ و تلگرافی
way station ایستگاه رله مخابراتی
on station روی هدف
on station اماده باش بالای هدف
station پست
station رتبه
station موقعیت اجتماعی وضع
station جایگاه
station مرکز
station جا درحال سکون
station وقفه
station سکون پاتوق
on station پروازهواپیما بالای هدف
sub station پست فرعی
station ایستگاه اتوبوس وغیره
station توقفگاه نظامیان وامثال ان
station ایستگاه
station محل
station پاسگاه
way station ایستگاههای فرعی بین راهی جاده یا خط اهن
station محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
station میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
station یا مقصد استفاده میشود
station نرم افزار و سخت افزار در مشخصات FDDJ که حاوی اطلاعات کنترل هستند
Where is the station? ایستگاه کجاست؟
station وضعیت موقت یک ایستگاه که داده را بازیابی میکند
station مستقرکردن
station پایگاه
Is the next station ... ? آیا ایستگاه بعدی ... است؟
station استقرار یافتن
station محل ماموریت
relay station ایستگاه رله
remote station ایستگاه دور دست
orienting station ایستگاه توجیه
remote station ایستگاه دوردست
remote station ایستگاه راه دور
repeater station مرکز تقویت کننده
serivce station ایستگاه بنزین گیری وتعمیرگاه
shunting station ایستگاه فرعی راه اهن برای جابجا کردن واگن ولوکوموتیو
regulating station پست تنظیم حرکات و عبور ومرور پرسنل و خودروها
reference station ایستگاه مبداء سنجش جذر ومد دریایی
relay station ایستگاه واسطه
naval station پایگاه دریایی
mobile station فرستنده متحرک
master station پست اصلی مخابرات
master station ایستگاه اصلی
master station شاه ایستگاه
loading station ایستگاه بارگیری
pumping station تلمبه خانه
pumping station ایستگاه تلمبه زنی
railway station ایستگاه راه اهن
reading station ایستگاه خواندن
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
reception station دفترسربازگیری و اعزام به یکانها
observation station دیدگاه
station bar رستوران ایستگاه راه آهن
receiving station ایستگاهدریافت
passenger station ایستگاهمسافرین
local station ایستگاهکانونی
intercom station ایستگاهداخلی
goods station ایستگاهکالاهایتجارتی
tracking station ایستگاه ردیابی
work station محل کار
wireless station ایستگاه بی سیم
wireless station فرستنده
coach station پارکینگوایستگاهدرشکه
station circle چرخههواشناسی
station entrance ورودیایستگاه
station model مدلهواشناسی
Where's the railway station? ایستگاه راه آهن کجاست؟
To the railway station به طرف ایستگاه راه آهن
railway station ایستگاه قطار
To marry below ones station. با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
polling station حوزهرایگیری
underground station ایستگاهزیرزمینی
transmitting station ایستگاهارسال
train station ایستگاهقطار
station platform سکویایستگاه
triangulation station ایستگاه مثلث بندی
traverse station ایستگاه پیمایش
transit station ایستگاه عبوری راه اهن
station list فهرست قسمتهای پایگاه دفترچه راهنمای قسمتهای مختلف پایگاه
station keeping در خط نگهداشتن ناو
station house ایستگاه راه اهن
station house مرکزکلانتری
station house ایستگاه کلانتری
station complement پرسنل خدماتی پایگاه
station complement پرسنل ثابت یک پایگاه
station car اتومبیل استیشن
station break وقفه برنامه فرستنده رادیویی وتلویزیونی
station bill جدول محلها
station log دفتر ثبت وقایع پست مخابراتی
station log دفتر وقایع ایستگاه مخابراتی
station number شماره پست مخابراتی شماره ترتیب محل بارها درداخل هواپیما
transfer station محل اعزام افراد
transfer station محل انتقال افراد
to station oneself مقیم شدن
to station oneself جا گرفتن
tide station ایستگاه جزر و مد
telephone station تلفن خانه
telephone station جایگاه تلفن
survey station ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
subscriber's station مرکز مشترک
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
station bill لوحه نشان دهنده محلهای پرسنل
key station ایستگاههای کلید
climatological station ایستگاه هواشناسی
battle station پایگاه جنگی
battle station پایگاه رزمی
astronomic station ایستگاه دیدبانی نجومی
astronomic station رصدخانه
ambulance station ایستگاه امبولانس
amateur station فرستنده تفننی
alert station ایستگاه اعلام خطر
alert station ایستگاه اماده باش
air way station خطوط هوایی
air way station ایستگاه کنترل
air station ایستگاه عکس برداری هوایی نقطه تمرکز عکسبرداری هوایی ایستگاه هواشناسی
aileron station فاصله ابتدای فلپ تا لبه ان به موازات تیرهای اتصال ان
blade station موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
boat station جای خدمه قایق
clearing station پست تخلیه بیماران
clearing station ایستگاه تخلیه بیماران
cleansing station محل گندزدایی
cleaning station پست رفع الودگی ش م ر
cleaning station ایستگاه ضدعفونی مواد ش م ر
change of station انتقال تعویض محل خدمت
change of station تغییر محل ماموریت
central station نیروگاه مرکزی
camera station ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
broadcasting station ایستگاه رادیویی فرستنده
broadcasting station ایستگاه رادیو
broadcast station ایستگاه فرستنده
aid station پست امدادی
aeronautical station ایستگاه ناوبری هوایی ایستگاه خدمات هوانوردی
action station وضعیت قرمز ,state battle : syn readiness of degree first
power station کارخانه برق
gas station پمپ بنزین
filling station پمپ بنزین
station wagons استیشن واگن
station wagons ماشین کبریتی
station wagon استیشن واگن
station wagon ماشین کبریتی
service station ایستگاه پمپ بنزین بزرگ
police station ایستگاه پلیس
police station مرکز پلیس
power station ایستگاه مولدنیرو
power station نیروگاه
action station محل جنگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com