English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (2 milliseconds)
English Persian
sleep was lost to me خواب بمن حرام شد
Other Matches
sleep out بیرون خوابیدن
sleep in درمحل کار خود جای خواب داشتن
sleep out در محلی غیراز محل کار خود خوابیدن
go to sleep اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
get off to sleep خواب کردن خواباندن
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
to go to sleep خوابیدن
get off to sleep خواب رفتن
sleep خواب
sleep خواب رفتن خفتن
sleep پیش از انجام کاری
sleep وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
sleep خوابیدن
sleep talking خواب گفتاری
sleep spindles دوکهای خواب
sleep walker خوابیده شب روان
sleep walker خوابیده رو
sleep deprivation محرومیت از خواب
sleep a wink <idiom> یه لحظه چشم روی هم گذاشتن
to sleep like a baby <idiom> مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
Beauty sleep . خواب ناز
deep sleep خواب عمیق [روانشناسی]
paradoxical sleep خواب تناقضی
they sankto sleep خوابشان برد
to rock to sleep جنباندن
sleep center مرکز خواب
sleep walking خوابیده گردی
sleep walking خوابیده روی انتقال نومی
beauty sleep خواب اضافی
beauty sleep خواب پیش از نیمه شب
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
to sleep sound خواب راحت یاسنگین رفتن
to sleep off my headach باخواب سردردرابرطرف کردن
to sleep fast رفتن
to sleep fast خواب خوش
to sleep away one's time بخواب گذراندن
to sing to sleep با اواز یا لالایی خوابندن
to rock to sleep خواب کردن
He eats and sleep little . کم خواب وخوراک است
to lull to sleep خواباندن
to lull to sleep خواب کردن
To sleep on ones side. روی پهلو خوابیدن
She wept herself to sleep . آنقدر گریه کرد تا خوابش برد
beauty sleep قیلوله
profound sleep خواب سنگین
broken sleep خواب بریده بریده
to lose sleep over something [someone] <idiom> بخاطر چیزی [کسی] دلواپس بودن [صطلاح روزمره]
i read him to sleep برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
deep sleep مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]
i did not sleep a wink مژه بهم نزدم
i did not sleep a wink چشم بهم نزدم
to lose sleep over something [someone] <idiom> بخاطر چیزی [کسی] نگران بودن ا [صطلاح روزمره]
cat sleep چرت روی صندلی
to break the sleep از خواب بیخواب کردن
he hummed me to sleep زمزمه کرد تا من خوابم برد با زمزمه مرا خوابانید
lost causes هدف تحقق نیافتنی
lost ضاله
lost از دست رفته تلف شده
lost از دست رفته ضایع
lost causes جنبش یا آرمان از دست رفته
lost cause هدف تحقق نیافتنی
lost cause جنبش یا آرمان از دست رفته
lost زیان دیده
lost شکست خورده گمراه
lost منحرف
lost گم شده
lost گلوله ناپیدا
lost گمشده
lost مفقود
Get lost! <idiom> دورشدن
to get lost گم شدن
i lost my a دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
to get lost گم کردن
to get lost گمراه شدن
I just couldnt go back to sleep again. خواب از سرم پرید.
I didnt sleep a wink. خواب به چشمم نیامد
He will not sleep in a place which can get wt unde. <proverb> جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
I couldnt get to sleep last night. دیشب خوابم نمی برد
Sleep (lie down) on your back. به پشت بخوابید
no love lost <idiom> سوء نیت ،احساسبدی داشتن
He has lost count. حساب از دستش دررفته
She lost her loved ones . تمام عزیزانش را از دست داد
He lost everything that was dear to him. آنچه برایش عزیز بود از دست داد
She lost her way home . راه خانه اش را گه کرد
to count for lost از دست رفته بحساب آوردن
To be lost . To disappear . ازمیان بر افتادن
lost documents اسناد و مدارک گم شده
I have lost my wallet . کیف پولم را گه کرده ام
lost document مدرک گم شده
We lost our way in the dark. راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
i lost my friends دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
i have lost all patience طاقتم طاق شده است
lost time زمان مفقوده
lost target تیر خطا
lost mass افت جرم
lost head افت بار
lost cluster تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
lost child طفل لقیط
lost chain زنجیره گم شده
i lost sight of it از نظرم نهان گشت
i lost the train قطار را از دست دادم
lost ball گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
lost animal حیوان گمشده
lost time زمان گمگشته
he lost the seat دوباره بوکالت برگزیده نشد
she has lost her roses چهره گلگونش زعفرانی شده است
long-lost کسیکهمدتهایمدیدیاسترویتنشدهاست
contact lost هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
we lost sight of him از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
contact lost هدف گم شد
lost chain زنجیره از دست رفته
lost article لقطه
contact lost تماس قطع شد
lost animal حیوان ضاله
lost and untraceable غایب مفقودالاثر
lost article شیئی گمشده
he lost his reason عقل یا هوش خودرا ازدست داد
he lost the seat مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
i lost the train به قطار نرسیدم
slow-wave sleep [SWS] خواب عمیق [روانشناسی]
The Watchmans sleep is the thiefs lantern . <proverb> چراغ دزد خواب پاسبان است .
sweet words (voice,sleep کلمات ( صدا خواب )شیرین
slow-wave sleep [SWS] مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]
We should not have lost sight of the fact that ... ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
She lost her husband in the crowd . شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
I did it unwittingly. I lost count. از دستم دررفت
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
to sighfor lost days افسوس روزهای تلف شده راخوردن
I have lost my interest in football . دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
to recover lost time وقت گمشده را جبران کردن)
the army lost heavily ارتش تلفات سنگین داد
The ship and all its crew were lost . کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
lost wax process ریخته گری با مدلهای مومی
lost wax process فرایند مدلهای مومی
We lost the case . We were convicted. دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
lost property office دفتر اشیای گم شده
Did you ever find that pen you lost ? قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
Time lost cannot be won again. <idiom> فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
Get lost ! scram ! Beat it! Get out !Get out of my sight ! Be off with you ! برو گمشو !
He lost control of the car and swerved towards a tree. او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com