Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
sleeve strap loop
بستنوارسرآستین
Other Matches
sleeve strap
نوارسرآستین
strap
باند پیچی یا تسمه کشی کردن بارها
strap
: بند رکاب
strap
تسمه رکاب تسمه
strap
بند چرمی
strap
فیش تازیانه زنی
strap
تسمه فلزی
strap
: باتسمه بستن باتسمه نگاهداشتن
strap
کشیدن تیز کردن
strap
رکابی
strap
تسمه
strap
رکاب
strap
کلاف
strap
بند
strap
حلقه
strap
تسمه تسمه چرمی نوار
strap
بند تفنگ
strap
باتسمه اویختن
butt strap
بخیه جوشکاری
centre strap
نوارمیانی
retaining strap
بندمحافظتی
bellows strap
بنددم
pull strap
نوارکشش
neck strap
تسمهگردن
girth strap
یندرکابزین
foot strap
بندرکابپا
crampon strap
ریسمانقلابدار
chin strap
نوارچانه
cheek strap
رویگونه
cheek strap
نوار
arlbery strap
تسمه ایمنی
butt-strap
لبهمحلاتصالدستهبهفرم عینک
button strap
دکمهروپوشزنانه
center strap
نوار پهن تور تنیس
saddle strap
تسمه زین
saddle strap
فتراک
shoulder strap
سر دوشی
shoulder strap
نوار سردوشی
gaiting strap
تسمه مخصوص ارابه برای جلوگیری از انحراف اسب
earthing strap
تسمه زمین
suspension strap
نوار تعلیق بار به هلیکوپتر نوارهای اتصال طناب بارهلیکوپتر
the strap of a stirrup
بند رکاب
copper strap
نوار مسی تسمه مسی
copper strap
زهوار مسی
kicking strap
تسمهای که اسب درشکه راازجفتک زدن بازمیدارد
trouser strap
رکاب شلوار
adjustable strap
بند شلوار پیش سینه دار که قابل تنظیم است
ankle-strap
کفشصندل
back strap
بندعقب
shoulder strap
badge shoulder
plate strap
تسمه صفحه
T-strap shoe
کفشروبنددار
strap
[watchstrap]
دستبند ساعت مچی
toe strap
رکابانگشت
strap wrench
آچارتسمهدار
snaffle strap
طنابدهانه
wrist strap
حلقهمچ
toe-strap
رکابدورانگشتشصت
have something up one's sleeve
<idiom>
چیزی سری نگه داشتن
up one's sleeve
<idiom>
برای روز مبادا
sleeve
استین
sleeve
پوسته
sleeve
مهره ماسوره
sleeve
سردست
sleeve
بوش
sleeve
موف مفصل
sleeve
جلد
sleeve
پوشش کاغذی یا پلاستیکی برای دیسک مغناطیسی
sleeve
هدف هوائی برای تیراندازی ضد هوایی
sleeve
روکش
sleeve
دراستین داشتن
sleeve
استین زدن به
sleeve
پرچم بادنما
sleeve
غلاف
sleeve
روپوش سردست
lip strap ring
حلقهاتصال
ladder and hose strap
بندایمنی
strap for battery plate
تسمه صفحه
positive plate strap
صفحهنوارمثبت
negative plate strap
طنابصفحهنگاتیو
shirt sleeve
آستینپیراهن
laugh in one's sleeve
زیر لب خندیدن
stabilizing sleeve
پرده متعادل کننده گلولههای منور
to twitch one by the sleeve
استین کسیرا کشیدن
sleeve joint
اتصال با بوش
stabilizing sleeve
غلاف متعادل کننده
sleeve target
هدف کش هوایی استوانهای برای تیراندازی ضد هوایی
sleeve coupling
پیوست تزویجی
sleeve coupling
تزویج مفصلی
sleeve link
دکمه زنجیری
sleeve emblem
علامت سردست
sleeve emblem
علایم سراستین
stabilizing sleeve
غلاف تثبیت کننده
to pull any one by the sleeve
کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one by the sleeve
استین کسیرا کشیدن
tailored sleeve
آستینکتی
hanging sleeve
آستینآویزان
insulating sleeve
روکشعایقکار
kimono sleeve
آستینکیمونو
mast sleeve
روکشدکل
short sleeve
کوتاهیآستین
pagoda sleeve
آستینپاگودا
puff sleeve
آستینپفی
raglan sleeve
برشحلقهآستین
roller sleeve
روکشدورانی
threaded sleeve
غلافپیچدار
floating sleeve
آستینبلندآزاد
to pull any one's sleeve
کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one's sleeve
استین کسیرا کشیدن
batwing sleeve
آستینکیمانو
bishop sleeve
آستینمچدار
cable sleeve
محلاتصالکابل
cap sleeve
آستینافتاده
card up one's sleeve
<idiom>
برای روز مبادا نگهداشتن
three-quarter sleeve
آستینسهربع
epaulet sleeve
آستیناپلدار
flex sleeve
سیمروکشدار
set-in sleeve
نوارجادکمهای
clamping sleeve
مفصل مهار کننده
adapter sleeve
پوسته تطبیق دهنده
center sleeve
مرکز مجوف
center sleeve
مرغک ماشین تراش
driving sleeve
مهره ماسوره
driving sleeve
استوانه گرداننده
sleeve brick
اجر مشبک
dolman sleeve
استین گشاد و اویخته
aiming post sleeve
غلاف شاخص
body fit sleeve
پوسته یا غلاف مناسب
cable jointing sleeve
موف انشعاب
cable jointing sleeve
مفصل انشعاب کابل
leg-of-mutton sleeve
آستینپفیبلند
wear one's heart on one's sleeve
<idiom>
نشان دادن تمام احساسات
aiming post sleeve
روپوش شاخص
loop
ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loop
ثباتی که حاوی تعداد دفعات تکرار حلقه است
loop
دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد
loop
برسی اینکه داده به درستی در خط منتقل شده با برگرداندن داده به ارسال کننده
loop
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loop
حلقه درون حلقه دیگر
loop
برنامه کامپیوتری که مرتب تکرار شود
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
ساخت یک قطعه سیم یا نوار به شکل دایره
do while loop
لوپ WHILE/DO
loop
بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
loop
حلقه
while loop
دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
do while loop
حلقه WHILE/DO
loop
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
loop
حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
loop
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
loop
پیچ خوردن حلقه زنی
loop
گره زدن
loop
حلقه دارکردن
loop
خمیدگی
loop
پیچ چرخ
loop
حلقه طناب
to be in the loop
<idiom>
در جریان بودن
[موضوع ویژه ای]
[اصطلاح روزمره]
to be in the loop
<idiom>
آگاه بودن از
[موضوع ویژه ای]
[اصطلاح روزمره]
to keep somebody in the loop
<idiom>
کسی را در جریان نگه داشتن
[گذاشتن]
[موضوع ویژه ای]
[اصطلاح روزمره]
to keep somebody in the loop
<idiom>
کسی را در جریان گذاشتن
[موضوع ویژه ای]
[اصطلاح روزمره]
loop
حلقه شدن
loop
حلقه زدن
loop
درو در انتهای خرک
loop
چرخش نیمدایره و برگشت اسکیت
loop
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop
ضربه بلند قوس دار
loop
سوراخ
loop
دریچه
loop
مهاری
loop
کمند
loop
گریز
inner loop
حلقه داخلی
loop
گره
for next loop
حلقه یا تابعی که تکرار میشود تا وقتی که شرط دیگر صدق نکند
for/next loop
حلقه NEXT/FOR
inner loop
حلقه درونی
inner loop
حلقهای درون حلقه دیگر
loop hole
گریز
loop initializaion
ارزش دهی اغازی در حلقه
loop hole
روزنه
loop line
دوراهی
loop pass
پاس قوسی
loop feeder
سیم تغذیه حلقوی
loop sling
حلقه بند تفنگ
loop sling
مهار حلقوی بار بند حلقوی
nested loop
حلقه لانهای
nested loop
حلقه تو درتو
nested loop
حلقه اشیانهای
peg loop
میخحلقهطناب
loop test
ازمایش با حلقه وارلی
loop structure
ساختار حلقهای
loop step
پرش از لبه خارجی یک اسکیت و نیم چرخش و برگشت بافرود به لبه داخلی همان اسکیت
loop sling
بند حلقهای
loop stitches
کوکطنابی
loop drive
ضربه باپیچش زیاد نزدیک تور حریف
loop jump
پرش و چرخش کامل و فرودروی همان لبه اسکیت
local loop
حلقه محلی
to stay in the loop
<idiom>
آگاه ماندن در
[موضوع ویژه ای]
[اصطلاح روزمره]
to stay in the loop
<idiom>
در جریان ماندن
[موضوع ویژه ای]
[اصطلاح روزمره]
loop antenna
انتن حلقوی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com