Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
slide show package
بسته نمایش اسلاید
Other Matches
slide show
نمایش اسلاید
He is a show-off. He likes to put on an act. He likes to show off.
اهل تظاهر است
[اهل نمایش وژست]
package
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package
گروهی از موضوعات مختلف که با هم ترکیب می شوند
package
بسته
package
عدل بندی
package
قوطی بسته بندی کردن
package
بسته بندی
package
برنامههای کامپیوتر و نحوه کار برای اهداف مخصوص
package
مجموعه برنامههای کامپیوتری و روش استفاده ها که تمام خصوصیات کار مشخص را بپوشاند.
package deal
مقاطعه در بست و خرید یکجا
package holiday
مسافرت بسته بندی
application package
بسته کاربردی
package holiday
تعطیلیکهتوسطیکشرکتمسافربریکنترلونظارتشود
software package
بسته پیش نوشته نرم افزاری
package tour
گشت بسته ای
package tour
مسافرت بسته بندی
package holiday
گشت بسته ای
austerity package
بسته صرفه جویی
[اقتصاد]
[سیاست]
package deal
معامله یکجا
package deal
معامله کلی معامله چکی
package deals
مقاطعه در بست و خرید یکجا
package forces
نیروهای پیش بینی شده نیروهای برش داده شده ازقبل
aid package
بسته کمک مالی
package program
برنامه بستهای
package program
برنامه فشرده
package shows
نمایشات و برنامههای تفریحی پیش بینی شده قبلی
program package
بسته برنامه
package deals
معامله یکجا
package deals
معامله کلی معامله چکی
accounting package
نرم افزاری که توابع حسابداری تجاری را خودکار انجام میدهد
software package
بسته نرم افزاری
accounting package
بسته پیش نوشته حسابداری
accounts package
نرم افزاری که توابع حسابداری تجاری را خودکار انجام میدهد
integrated computer package
software integrated
integrated accounting package
بسته پیش نوشته حسابداری مجتمع
To do a package up good and tight .
بسته ایی را محکم بستن
modular accounting package
برنامه پیش نوشته حسابداری واحدی
dual in line package
بسته درون برنامهای دوواحدی نوعی پایه متداول که روی ان یک تراشه نصب میشود
slide
سورتمه
slide in
کشویی
slide in
توسراندنی
slide
سرسره گهواره توپ
slide
سر سراندن
slide
سرسره
slide
تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
slide
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
slide
لیزخوردن ازپهلو
slide
حرکت از پهلو
slide
غلاف متحرک
slide
طوقه لغزنده
slide
خط کش
slide
ریل لغزنده سرسره
slide
صفحه لغزنده چهارچوب
slide
سریدن
slide
اسباب لغزنده
slide
سرخونده
slide
حرکت به آرامی روی یک سطح
slide
لغزیدن
slide
اسلاید
slide
لغزش
slide
سرازیری
slide
سراشیبی ریزش
slide
پس وپیش رونده
slide
کشو
operating slide
دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
slide aperture
شکاف درجه
power slide
لغزش به کنار در پیچ مسیر
slide chasse
حرکت با یک پا بجلو و فشار
to slide to the side
به آنطرف سریدن
slide slip
سردادن هر دو اسکی با هم ازپهلو
slide valve
دریچه متحرکی که باز وبسته میشود
slide valve
دریچه کشویی
tuning slide
دریچهتولیدآهنگ
third valve slide
سومیندریچهسرنده
slide projector
برنامهاسلاید
slide plate
صفحهلغزان
slide mount
شیشهرویاسلاید
slide magazine
جعبهاسلاید
slide chair
مقرغلافمتحرک
second valve slide
دومیندریچهسرنده
glass slide
اسلایدشیشهای
first valve slide
اولیندریچهسرنده
entrance slide
سراشیبیورودی
adjustment slide
فلز متحرک
variable slide
طول عقب نشینی متغیر
slide-bar
مانعسرخوردن
slide wire
سیم لغزان
slide valve
سوپاپ متحرک
slide valve
دریچه متحرک
slide
[for children]
سورتمه
[سرسره ]
[در برف]
slide rules
خط کش مهندسی
slide rules
خط کش ریاضی
slide rule
خط کش محاسبه
slide rule
خط کش مهندسی
slide rule
خط کش ریاضی
slide rules
خط کش محاسبه
cutter slide
لغزنده فرز
back slide
لغزش به عقب
back slide
منحرف شدن از مسیر
back slide
شناورشدن روی اب به پشت با بازوهای چسبیده به بدن وحرکت به عقب با فشار پا
bottom slide
لغزنده زیرین
control slide
کشوی کنترل
control slide
غلتگاه کنترل
cross slide
کشوی لغزنده عرضی
gun slide
دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
left slide
حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
nautical slide rule
خط کش محاسبه دریایی
slide rule dial
صفحه مدرج خط کش محاسبهای
forward slide change
تعویضاسلایدجلویی
reverse slide change
تعویضاسلایدوارونه
slide wire potentiometer
پتانسیومتر با سیم لغزان
slide wire bridge
پل ویتستن لغزان
azimuth adjustment slide rule
خط کش محاسبات تنظیم گرا
power-off/slide-select bar
دکمهاتخابگراسلاید
to show up
رسوا کردن لودادن
to show one out
راه بیرون رفتن را بکسی نشان دادن
show-off
خودنمایی کردن ادم خودنما
show-off
جلوه دادن
to show up
جلوه گر شدن
show off
جلوه دادن
show off
خودنمایی کردن ادم خودنما
to show one out
کسیرا از در بیرون کردن
show up
<idiom>
سر و کله اش پیدا می شود
to show up
نشان دادن
show
نشان دادن
show
اثبات
Please show me the way out I'll show you !
لطفا " را ؟ خروج را به من نشان دهید
whole show
<idiom>
همه چیز
show up
<idiom>
فاهر شدن ،رسیدن
show up
<idiom>
راحت دیدن
no-show
<idiom>
شخصی که جایی را رزرو میکندولی نه آن را کنسل ونه آن را استفاده میکند
show
جلوه
show
ارائه نمایش
show
نشان
show
فهماندن
show
ابرازکردن
show off
<idiom>
پزدادن
show
نمودن
show-off
<idiom>
قپی آمدن
no show
مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
show up
کسی را لو دادن
show up
حاضر شدن حضور یافتن
to show f.
تسلیم نشدن رام نشدن
to show f.
سرجنگ داشتن
show up
سر موقع حاضر شدن
show me
دیر باور
to show off
خودنمایی کردن
i did it for show
برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
show me
شکاک
show one out
راه بیرون رفتن را به کسی نشان دادن
to show off
نمایش دادن
get the show on the road
<idiom>
شروع کار روی چیزی
show place
جای تماشایی
steal the show
<idiom>
دراجرا مورد توجه بودن
show case
قفسه جلو مغازه
show case
ویترین جعبه اینه
show someone the door
<idiom>
خواستن از کسی که برود
show one the door
کفش کسی را جفت کردن
show him your ticket
بلیط خودرا باو نشان دهید
I'll show you ! just you wait !
حالاخواهی دید ! ( درمقام تهدید )
The show has been postponed.
نمایش عقب افتاده است
To show ones mettle .
غیرت خود را نشان دادن
show one round
همه جا را به کسی نشان دادن
to show somebody up
[in a competition]
از کسی جلو زدن
[در مسابقه ورزشی]
show bill
تابلو اعلان نمایش
Can you show me on the map where I am?
آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟
run the show
مدیریت کردن
to show compassion
دلسوزی کردن
to show compassion
رحم کردن
peep show
شهر فرنگ
outward show
نمایش بیرون
outward show
نمایش فاهر
outward show
صورت فاهر
show-offs
جلوه دادن
show-offs
خودنمایی کردن ادم خودنما
show one's cards
<idiom>
برگ آس را رونکردن
galanty show
نمایش اشکال بوسیله سایه انداختن
puppet show
خیمه شب بازی
raee show
نمایش چیزی که در صندوق یا جعبه باشد
run the show
اختیار داری کردن
to show somebody up
[in a competition]
کسی را شکست دادن
[در مسابقه ورزشی]
show your ticket to him
بلیط خودراباونشان دهید
show jumping
مسابقه پرش با اسب
show him that it is false
جای اوکنیدکه اشتباه است
by show of hands
با نشان دادن دست
show partiality
غرض ورزیدن
to show ones cards
قصد خودرا اشکارکردن
talk show
میزگرد
talk show
نمایش گفت و شنودی
show business
حرفهی هنرپیشگی و نمایش
to run the show
در کاری اختیار داری کردن
floor show
نمایش روی صحن
chat show
رجوع شود به show talk
All show and no substance.
<proverb>
از ظاهر کسی نمی شود به باطنش پی پرد.
[ضرب المثل]
to show ones face
فاهریاحاضرشدن
to show one's teeth
تهدید کردن
to show temper
رنجیدن
dumb show
نمایش صامت وبدون حرف
dumb show
پانتومیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com