Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (7 milliseconds)
English
Persian
slip-on pyjamas
بیژامهراحتی
Other Matches
pyjamas
لباس خواب مردانه
pyjamas
پیژامه
let slip
ازاد کردن
let slip
ول کردن
slip-up
شکست خوردن
slip-up
اشتباه کردن
slip-up
سرخوردن
slip up
شکست خوردن
slip up
اشتباه کردن
slip up
سرخوردن
slip on
لباس گشاد
slip
روش ارسال ترافیک شبکه TCP/ IP روی خط سریال مثل اتصال مودم تلفن
slip
فهرست
let slip
از دست دادن
to let slip
از دست دادن
to let something slip
چیزی را نادیده گرفتن
to let something slip
چیزی را زیر سبیلی رد کردن
slip
خطا در بافت
slip
اشتباه در نقشه خوانی
to slip off or away
جیم شدن
to slip off or away
نادیده رفتن
to let slip
رهاکردن
to let slip
سردادن
slip
صورت
slip
گریختن سهو کردن
slip
زیرپیراهنی
slip
لغزش ازمسیر تصحیح مسیر چتر یاگلوله از نظرانحراف باد
slip
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slip
ملافه
slip
جدا شدن لنگر اززمین
slip
نهال
slip
روکش متکا
slip
لیز خودن
slip
اشتباه کردن
slip
لغزیدن
slip
اولاد
slip
نسل لغزیدن
slip
ازقلم انداختن
slip
تکه کاغذ
slip
قلمه سرخوری
slip
پیش نویس تمبر نشده بیمه دریایی
slip
اشتباه لیزی
slip
سهو
slip
خطا
slip
لغزش
slip
سریدن
slip
یادداشت
slip
محل توپگیر پشت محافظ میله
slip
گمراهی
slip
شیب
slip
خفت
slip ring
اسلیپ رینگ
slip plane
سطح لغزش
to give one the slip
کسیراازخودوا کردن
to give one the slip
از دست کسی گریختن
slip proof
مقام در برابر لغزش
slip sheet
صفحه اضافی
slip regulator
تنظیم کننده لغزش
slip ring
حلقه سایشی
slip sheet
صفحه سفیدی که بین دوصفحه چاپی دیگر قرار داده شده
slip rope
مهاری که دوسرش درکشتی ومیانش بکرانه بسته باشد.....کشتی رها شود
slip stitch
بخیه نامریی
to make a slip
لغزش خوردن
slip one's mind
<idiom>
فراموش شده
slip of the tongue
<idiom>
حرفی رانسنجیده زدن
pink slip
<idiom>
برگه اخراج از شغل
riding slip
خفت احتیاطی
To slip away . To dash out .
قا چاق شدن ( بی خبر رفتن )
To let something slip thru ones fingers .
چیزی را از کف دادن
paying-in slip
فرمیکهدرزمانپرداختپولیاکشیدنچکپرمیکنید
half-slip
زیرداخلی
foundation slip
زیرپوشبندی
turn and slip
زاویه دور زدن و لغزش مسیر هواپیما
towing slip
خفت یدک
give someone the slip
<idiom>
از کسی فرار کردن
to make a slip
خطا کردن
slip of the tongue
<idiom>
اشتباه لپی
slip-ons
لباس گشاد
deposit slip
اعلامیه پرداخت سپرده
forward slip
پیش افتادگی
forward slip
جلو افتادگی لغزش به سمت جلو
free from slip
خالی از لغزش
free from slip
بدون لغزش
half slip
ژوپن
half slip
زیر پیراهنی
land slip
ریزش سنگ از کوه
slip rings
حلقههای لغزان
black slip
خفت پران
billet slip
لوحه اسکان افراد
slip road
سربالایی اتصال
slip road
سینه کش اتصال فراز اتصال
slip road
فرازبند
slip-ups
سرخوردن
slip-ups
اشتباه کردن
slip-ups
شکست خوردن
Freudian slip
لغزش فرویدی
billet slip
کارت محلهای افراد
snow slip
بهمن
leg slip
محل توپگیر پشت میله دار
pillow slip
روبالش
slip gelley
رامکا
slip band
نوار لغزش
slip carriage
واگنی که از قطار راه اهن ول میشود
slip casting
روش ریخته گری لغزشی
slide slip
سردادن هر دو اسکی با هم ازپهلو
slip form
قالب لغزنده
slip formwork
قالب بندی لغزان
slip gelley
رانگا
slip joint
اتصال ازاد
slip knot
گره خفت
slip of the tongue
لغزش زبان
slip of the pen
سهو قلم
pillow slip
جلدبالش .
screw slip
خفت پیچی
sick slip
برگ اعزام به بیمارستان
side slip
یک برشدن یا سر خوردن
slip knot
گره زود گشا
side slip
بچه حرامزاده
to get
[be given]
the pink slip
[American E]
<idiom>
برگه اخراج از شغل را گرفتن
[اصطلاح روزمره]
anti slip plate
ورقه ضد لغزش
there is many a slip between the cup and the lip
<proverb>
از این ستون به آن ستون فرج است
anti-slip foot
پایه ضد لغزش
anti-slip shoe
پایهضدلغزش
slip-stitched seam
کوکشیبداردرز
Slip of the tongue (pen).
اشتباه لفظی (نگارشی )
slip ring motor
موتور القائی با حلقه لغزان
To miss the bus . To slip up .
قافیه را باختن
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ?
چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
bubble turn and slip
الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
slip joint pliers
نوعی انبردست
slip ring induction motor
موتور القائی اسلیپ رینگ موتور اندوکسیونی اسلیپ رینگ موتور رتور اسلیپ رینگ
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity .
این فرصت را از دست ندهید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com