Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (7 milliseconds)
English
Persian
slow ahead
اهسته به جلو
Other Matches
get ahead
جلو افتادن
to get ahead of
پیش افتادن از
go ahead
نشانه ترقی
go ahead
<idiom>
آماده کار شدن
get ahead
<idiom>
پیشرفت کردن
look ahead
عمل برخی CPUها برای بازیابی دستورات و بررسی آنها پیش از اجرا
get ahead
پیش رفتن
go ahead
: متهور
go ahead
مترقی
go ahead
پیش رونده
look ahead
جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
go ahead
بفرمایید
Go ahead!
بفرما
Go ahead!
اول تو برو تو
ahead
سربجلو
ahead
روبجلو
ahead
درامتداد حرکت کسی
ahead
جلو
ahead
پیش
Go ahead!
انجام بدهید دیگه!
go ahead
: light green
ahead
به جلو
go-ahead
مشهور
ahead
دارای امتیاز بیشتر
go-ahead
فعال
go-ahead
امتیاز برتر
to forge ahead
پیش رفتن
to forge ahead
پیش قدم شدن
to steam ahead or away
با حرارت کار کردن
signal ahead
چراغراهنماپیشرویشماست
type ahead
ویژگی ای که باعث از بین رفتن کلمه میشود
Keep (go) straight on (ahead).
راست برو جلو
He is ahead of me in french.
درزبان فرانسه از من جلواست
line ahead
کشتی هایی که پشت سر هم میروند
Go straight ahead.
مستقیم بروید.
to press ahead with
با زور ادامه دادن
pull ahead
جلو زدن
[در رانندگی]
dead ahead
درست در سینه ناو
dead ahead
درست درسمت سینه ناو
ahead of time
<idiom>
زود
dead ahead
درست سینه
dead ahead
<idiom>
درست درپشت ،قبل
fetch ahead
فرایند واکشی یک دستورالعمل قبل از انکه اخرین دستوراجرای ان تمام شود
traffic signals ahead
چراغراهنمایپیشرواست
road works ahead
جادهدردستاحداثاست
I have a short trip ahead.
قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
Difficult times lie ahead.
دوران سختی درپیش است
SLOW
آهسته
slow down
<idiom>
از حد معمول آرامتر
go-slow
آرام کارکردنکارگرانبهنشانهاعتراض
slow-down
<idiom>
به توقف کامل نرسیدن
slow
حرکت کند ومنحرف گوی بولینگ
slow down
به عقب انداختن
slow down
تاخیر کردن
slow
کودن تنبل
slow down
کاهش
slow
مسیر خیس
slow and sure
شتاب کار را خراب میکند
slow
اهسته کردن یاشدن
slow
یواش
slow down
کند
slow
تدریجی
slow
کند
slow
اهسته
slow down
اهسته
slow coach
ادم قدیمی مسلک
slow curing
قیرهای محلول دیرگیر
slow learner
کنداموز
slow motion
حرکت کند
slow lane
محلعبورآهسته
slow-motion
برپیچسرخورنده
slow coach
ادم بیحال یا کودن
slow motion
کند نمایی
slow-witted
بیهوش
at a slow pace
اهسته
slow footedness
کندروی
slow worm
مار شیشهای
slow worm
کورمار
dead slow
خیلی اهسته
slow-witted
کندذهن
slow witted
کند ذهن
slow and steady
اهسته وپیوسته
slow motion
کند جنبی
slow motion
کند
slow of speech
کندزبان
slow neutron
نوترون کند
slow fire
اتش کردن بانواخت کند
slow moving
کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
slow moving
دارای حرکت کند
slow match
کبریت کند سوز
slow gaited
کندقدم
slow gait
چهارنعل کوتاه با حرکت اسب به چپ و راست
slow fire
نواخت کند
slow footedness
اهستگی
slow footed
اهسته
slow footed
کندرو
slow fire
یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
slow paced
اهسته گام
slow to wrath
دیرغضب
slow to anger
دیر غضب
slow to wrath
دیر خشم
slow to wrath
خونسرد
slow twitch
کند انقباض
slow setting
کند گیر
slow whistle
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
slow pill
ماده شیمیایی که بطورغیرمجاز به اسب برای کندکردن سرعتش تزریق میشود
slow paced
اهسته خرام
slow curing cutback
قیر مایع دیرگیر
slow-burning stove
اجاقآرام پز
He was walking with slow steps .
با قدمهای آهسته راه می رفت
slow burning conductor
سیم اهسته سوز
Slow but sure wins the race.
<proverb>
پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
slow moving depression
کمفشاری کند
slow motion picture
تصویر با حرکت اهسته
slow-wave sleep
[SWS]
مراحل سوم و چهارم خواب
[روانشناسی]
slow-wave sleep
[SWS]
خواب عمیق
[روانشناسی]
slow and steady wins the race
اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
Be slow to promise and quick to perform.
<proverb>
در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com