Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (7 milliseconds)
English
Persian
slow and steady
اهسته وپیوسته
Search result with all words
slow and steady wins the race
اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
Other Matches
steady
یکنواخت
steady
<adj.>
مرتب
steady as you go
راه ثابت باشد
go steady
<idiom>
همیشه بایک نفر قرارگذاشتن
steady as you go
مسیر را ثابت نگهدارید
steady
<adj.>
منظم
steady on
لوله توپ را به اهستگی تاروی هدف بیاورید
steady on
اهسته به سمت هدف
steady
همین راه برو
steady
راه
steady
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steady
پی درپی مداوم
steady
ثابت
steady
پرپشت استوار
steady
محکم
steady
پیوسته ویکنواخت کردن
steady
استوار یامحکم کردن
steady
ساکن شدن
steady
پابرجا
steady
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady
روی مسیر
steady state
وضعیت پایدار
steady state
حالت دائمی
steady load
بار دائم
steady growth
رشد پایدار
steady flow
جریان لایه وار
steady flow
جریان دائم
steady flow
جریان دائمی
steady flow
جریان ماندگار
steady current
جریان ثابت
steady state
وضعیت بارشد مداوم
steady state
حالت ثابت
steady state
حالات دائم
steady state
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
quasi steady
جریان نیمه ارام
steady state
حالت پایا
as steady as a rock
<idiom>
مثل کوه
[استوار و ثابت]
I have a steady monthly income.
درآمد ماهیانه ثابتی دارم
steady state growth
رشد مداوم
steady state growth
رشد پایدار
steady state flow
جریان با حالت پایا
steady state equilibrium
تعادل در وضعیت رشد پایدار
steady state conduction
رسانش با حالت پایا
steady state theory
نظریه حالت پایا
steady state approximation
تقریب حالت پایا
non steady state flow
جریان غیرهمگام
slow
کودن تنبل
slow down
اهسته
slow down
کند
slow down
کاهش
slow down
تاخیر کردن
slow down
به عقب انداختن
slow
یواش
slow
اهسته کردن یاشدن
slow
مسیر خیس
slow
حرکت کند ومنحرف گوی بولینگ
go-slow
آرام کارکردنکارگرانبهنشانهاعتراض
slow-down
<idiom>
به توقف کامل نرسیدن
slow and sure
شتاب کار را خراب میکند
slow
تدریجی
slow
کند
slow down
<idiom>
از حد معمول آرامتر
slow
اهسته
SLOW
آهسته
steady state wave motion
حرکت موجی پایا
slow ahead
اهسته به جلو
slow witted
کند ذهن
dead slow
خیلی اهسته
slow worm
کورمار
slow worm
مار شیشهای
at a slow pace
اهسته
slow-witted
بیهوش
slow lane
محلعبورآهسته
slow of speech
کندزبان
slow-motion
برپیچسرخورنده
slow motion
کند نمایی
slow motion
حرکت کند
slow motion
کند جنبی
slow motion
کند
slow-witted
کندذهن
slow footedness
کندروی
slow pill
ماده شیمیایی که بطورغیرمجاز به اسب برای کندکردن سرعتش تزریق میشود
slow to wrath
دیر خشم
slow to wrath
دیرغضب
slow to anger
دیر غضب
slow setting
کند گیر
slow gaited
کندقدم
slow learner
کنداموز
slow paced
اهسته خرام
slow paced
اهسته گام
slow neutron
نوترون کند
slow match
کبریت کند سوز
slow moving
کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
slow to wrath
خونسرد
slow twitch
کند انقباض
slow coach
ادم بیحال یا کودن
slow coach
ادم قدیمی مسلک
slow curing
قیرهای محلول دیرگیر
slow gait
چهارنعل کوتاه با حرکت اسب به چپ و راست
slow fire
نواخت کند
slow fire
اتش کردن بانواخت کند
slow fire
یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
slow footed
کندرو
slow footed
اهسته
slow footedness
اهستگی
slow whistle
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
slow moving
دارای حرکت کند
slow motion picture
تصویر با حرکت اهسته
slow moving depression
کمفشاری کند
slow curing cutback
قیر مایع دیرگیر
slow burning conductor
سیم اهسته سوز
Slow but sure wins the race.
<proverb>
پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
slow-burning stove
اجاقآرام پز
He was walking with slow steps .
با قدمهای آهسته راه می رفت
slow-wave sleep
[SWS]
خواب عمیق
[روانشناسی]
slow-wave sleep
[SWS]
مراحل سوم و چهارم خواب
[روانشناسی]
Be slow to promise and quick to perform.
<proverb>
در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com