English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (6 milliseconds)
English Persian
slow coach ادم بیحال یا کودن
slow coach ادم قدیمی مسلک
Other Matches
coach رهبری عملیات ورزشی را کردن
coach مربی
coach اماده ساز
coach کمک مربی کمک استاد
coach مربی ورزش
coach واگن راه اهن
coach-and-four درشکهقدیمی
coach معلمی کردن
coach کالسکه
coach house درشکه خانه
coach house کالسکه خانه
coach fellow یک لنگه اسب کالسکه
coach dog یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
head coach سرمربی
coach screw پیچ خودکار
coach varnish لاک
coach varnish جلا
coach varnish رنگ
coach's box محل ایستادن مربی در پایگاه 1 و 3 بیس بال
hackney coach کالسکه یا درشکه کرایه درشکه چهارچرخه ودو اسبه
coach built چوبی
mail coach دلیجان پستی
coach station پارکینگوایستگاهدرشکه
stage coach دلیجان
coach connection کلاجمتصل
coach park مکانپارکینگاتوبوسو درشکه
coach-house ساختمان خدمه [در کنار ساختمان اصلی]
assistant coach کمک مربی
playing coach مربی
player coach مربی
coach box جای کالسکه ران
motor coach مینی بوس سفری
coach and pupil method روش مربی و شاگرد دراموزش
open-plan coach طرحبازوگن
coach and pupil method روش استفاده ازکمک مربی
motor coach jack جک اتومبیل
slow down تاخیر کردن
slow حرکت کند ومنحرف گوی بولینگ
slow down کند
slow down کاهش
slow-down <idiom> به توقف کامل نرسیدن
slow down به عقب انداختن
slow کودن تنبل
slow یواش
slow اهسته کردن یاشدن
slow مسیر خیس
slow تدریجی
slow down اهسته
slow اهسته
SLOW آهسته
slow down <idiom> از حد معمول آرامتر
slow and sure شتاب کار را خراب میکند
go-slow آرام کارکردنکارگرانبهنشانهاعتراض
slow کند
slow to wrath خونسرد
slow to wrath دیر خشم
slow to wrath دیرغضب
slow to anger دیر غضب
slow setting کند گیر
slow paced اهسته خرام
slow pill ماده شیمیایی که بطورغیرمجاز به اسب برای کندکردن سرعتش تزریق میشود
slow twitch کند انقباض
slow whistle تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
slow-witted بیهوش
slow motion کند
slow motion کند جنبی
slow motion حرکت کند
slow motion کند نمایی
slow lane محلعبورآهسته
slow-motion برپیچسرخورنده
slow paced اهسته گام
slow of speech کندزبان
slow fire اتش کردن بانواخت کند
slow fire نواخت کند
dead slow خیلی اهسته
slow-witted کندذهن
slow curing قیرهای محلول دیرگیر
at a slow pace اهسته
slow worm مار شیشهای
slow and steady اهسته وپیوسته
slow ahead اهسته به جلو
slow witted کند ذهن
slow worm کورمار
slow fire یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
slow footed کندرو
slow footed اهسته
slow moving کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
slow match کبریت کند سوز
slow learner کنداموز
slow neutron نوترون کند
slow gaited کندقدم
slow gait چهارنعل کوتاه با حرکت اسب به چپ و راست
slow footedness کندروی
slow footedness اهستگی
slow moving دارای حرکت کند
slow moving depression کمفشاری کند
Slow but sure wins the race. <proverb> پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
slow-burning stove اجاقآرام پز
He was walking with slow steps . با قدمهای آهسته راه می رفت
slow curing cutback قیر مایع دیرگیر
slow burning conductor سیم اهسته سوز
slow motion picture تصویر با حرکت اهسته
slow-wave sleep [SWS] مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]
slow-wave sleep [SWS] خواب عمیق [روانشناسی]
Be slow to promise and quick to perform. <proverb> در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
slow and steady wins the race اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com