Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 90 (5 milliseconds)
English
Persian
slow curing
قیرهای محلول دیرگیر
Search result with all words
slow curing cutback
قیر مایع دیرگیر
Other Matches
curing
پروسهای که درطی ان بیشترلاستیکهای مصنوعی پلاستیکها و سوختهای جامدتغییر شکل داده و به ترکیباتی با وزن مولکولی بیشتر تبدیل میشوند
curing
پروراندن
curing
عمل اوردن بتن
curing compound
مایه عمل اورنده
curing membrane
پوسته نگهبان
curing oven
کوره سخت گردانی
curing vessel
فرف سخت گردانی
rapid curing
قیرهای محلول زودگیر
moist curing
نگهداری مرطوب بتن
medium curing
قیرهای محلول کندگیر
membrane curing
نگهداری غشایی بتن
curing agent
سختگر
curing time
مدت زمان پخت الیاف در رنگرزی
membrane curing
گیرش پوستهای
steam curing
عمل اوردن بتن با بخار
rapid curing cutback
قیر مایع زودگیر
fog curing room
اطاق نمداری که نمونههای بتن ازمایشی را در ان نگهداری میکنند
damp land pit curing
نگهداری رطوبت بتن برای نمونههای ازمایشی درازمایشگاه
slow down
به عقب انداختن
slow down
تاخیر کردن
slow down
کاهش
slow down
کند
slow down
اهسته
slow
اهسته کردن یاشدن
slow and sure
شتاب کار را خراب میکند
slow
تدریجی
slow
حرکت کند ومنحرف گوی بولینگ
slow
یواش
SLOW
آهسته
slow
کودن تنبل
slow-down
<idiom>
به توقف کامل نرسیدن
slow
مسیر خیس
slow
کند
slow
اهسته
slow down
<idiom>
از حد معمول آرامتر
go-slow
آرام کارکردنکارگرانبهنشانهاعتراض
slow to wrath
دیرغضب
slow to anger
دیر غضب
slow setting
کند گیر
slow pill
ماده شیمیایی که بطورغیرمجاز به اسب برای کندکردن سرعتش تزریق میشود
slow paced
اهسته خرام
slow paced
اهسته گام
slow of speech
کندزبان
slow neutron
نوترون کند
slow to wrath
دیر خشم
slow to wrath
خونسرد
slow lane
محلعبورآهسته
slow motion
کند نمایی
slow motion
حرکت کند
slow motion
کند جنبی
slow motion
کند
slow whistle
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
slow-motion
برپیچسرخورنده
slow twitch
کند انقباض
slow moving
کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
slow moving
دارای حرکت کند
slow-witted
بیهوش
slow fire
نواخت کند
slow coach
ادم قدیمی مسلک
slow coach
ادم بیحال یا کودن
at a slow pace
اهسته
slow and steady
اهسته وپیوسته
slow ahead
اهسته به جلو
slow witted
کند ذهن
slow worm
مار شیشهای
dead slow
خیلی اهسته
slow fire
اتش کردن بانواخت کند
slow fire
یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
slow-witted
کندذهن
slow match
کبریت کند سوز
slow learner
کنداموز
slow gaited
کندقدم
slow gait
چهارنعل کوتاه با حرکت اسب به چپ و راست
slow footedness
کندروی
slow footedness
اهستگی
slow footed
اهسته
slow footed
کندرو
slow worm
کورمار
Slow but sure wins the race.
<proverb>
پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
He was walking with slow steps .
با قدمهای آهسته راه می رفت
slow-burning stove
اجاقآرام پز
slow motion picture
تصویر با حرکت اهسته
slow burning conductor
سیم اهسته سوز
slow moving depression
کمفشاری کند
Be slow to promise and quick to perform.
<proverb>
در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
slow-wave sleep
[SWS]
خواب عمیق
[روانشناسی]
slow-wave sleep
[SWS]
مراحل سوم و چهارم خواب
[روانشناسی]
slow and steady wins the race
اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com