Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 83 (5 milliseconds)
English
Persian
slow gait
چهارنعل کوتاه با حرکت اسب به چپ و راست
Other Matches
gait
گام
gait
طرز حرکت پاهای اسب
gait
شیوه راه رفتن
gait
خرامیدن
gait
قدم زدن
gait
گام برداشتن
gait
یورتمه روی
gait
راه رفتن
gait
خرامش
of a graceful gait
خوش خرام
he has a rocking gait
هنگام گام برداری بدینسو وان سو می جنبد
slow
حرکت کند ومنحرف گوی بولینگ
slow and sure
شتاب کار را خراب میکند
slow down
اهسته
slow down
کند
slow down
کاهش
slow down
تاخیر کردن
slow down
به عقب انداختن
go-slow
آرام کارکردنکارگرانبهنشانهاعتراض
slow down
<idiom>
از حد معمول آرامتر
SLOW
آهسته
slow-down
<idiom>
به توقف کامل نرسیدن
slow
اهسته
slow
کند
slow
تدریجی
slow
کودن تنبل
slow
یواش
slow
مسیر خیس
slow
اهسته کردن یاشدن
slow motion
کند
slow setting
کند گیر
slow pill
ماده شیمیایی که بطورغیرمجاز به اسب برای کندکردن سرعتش تزریق میشود
slow paced
اهسته خرام
slow paced
اهسته گام
slow of speech
کندزبان
slow neutron
نوترون کند
slow-motion
برپیچسرخورنده
slow moving
کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
slow to anger
دیر غضب
slow lane
محلعبورآهسته
slow motion
کند جنبی
slow whistle
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
slow twitch
کند انقباض
slow to wrath
خونسرد
slow to wrath
دیر خشم
slow to wrath
دیرغضب
slow motion
حرکت کند
slow motion
کند نمایی
slow moving
دارای حرکت کند
slow match
کبریت کند سوز
slow-witted
کندذهن
slow curing
قیرهای محلول دیرگیر
slow coach
ادم قدیمی مسلک
slow coach
ادم بیحال یا کودن
at a slow pace
اهسته
slow and steady
اهسته وپیوسته
slow ahead
اهسته به جلو
slow witted
کند ذهن
dead slow
خیلی اهسته
slow worm
مار شیشهای
slow-witted
بیهوش
slow fire
نواخت کند
slow learner
کنداموز
slow gaited
کندقدم
slow footedness
کندروی
slow footedness
اهستگی
slow footed
اهسته
slow footed
کندرو
slow fire
یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
slow fire
اتش کردن بانواخت کند
slow worm
کورمار
He was walking with slow steps .
با قدمهای آهسته راه می رفت
Slow but sure wins the race.
<proverb>
پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
slow-burning stove
اجاقآرام پز
slow burning conductor
سیم اهسته سوز
slow curing cutback
قیر مایع دیرگیر
slow moving depression
کمفشاری کند
slow motion picture
تصویر با حرکت اهسته
slow-wave sleep
[SWS]
خواب عمیق
[روانشناسی]
Be slow to promise and quick to perform.
<proverb>
در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
slow and steady wins the race
اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
slow-wave sleep
[SWS]
مراحل سوم و چهارم خواب
[روانشناسی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com