English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (2 milliseconds)
English Persian
slow paced اهسته گام
slow paced اهسته خرام
Other Matches
paced گام
paced حفظ توان
paced شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced یورتمه رفتن
paced اهنگ حرکت
paced شیوه گام برداشتن
thorough paced دقیق گام
thorough paced خوش روش
thorough paced بهمه جور قدم تربیت شده
thorough paced قابل
paced سکو
paced شاه نشین
paced قدم
paced خرامش
paced شیوه تندی
paced سرعت
thorough paced حسابی
paced گام زدن
paced باگامهای اهسته و موزون حرکت کردن قدم زدن
paced پیمودن
paced سرعت حرکت
paced قدم زدن
paced با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
easy paced راهوار خوش گام
snail paced بطی ء
snail paced دارای قدم های کندواهسته
snail paced کند
motor paced حرکت اتومبیل جلو دوچرخه
slow down اهسته
slow down کند
slow down کاهش
slow down تاخیر کردن
slow down به عقب انداختن
slow تدریجی
slow اهسته
slow کند
slow کودن تنبل
slow یواش
slow اهسته کردن یاشدن
slow مسیر خیس
slow حرکت کند ومنحرف گوی بولینگ
slow down <idiom> از حد معمول آرامتر
go-slow آرام کارکردنکارگرانبهنشانهاعتراض
slow and sure شتاب کار را خراب میکند
slow-down <idiom> به توقف کامل نرسیدن
SLOW آهسته
slow to wrath دیرغضب
slow of speech کندزبان
slow to anger دیر غضب
slow pill ماده شیمیایی که بطورغیرمجاز به اسب برای کندکردن سرعتش تزریق میشود
slow setting کند گیر
slow to wrath دیر خشم
slow to wrath خونسرد
slow twitch کند انقباض
slow whistle تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
slow motion حرکت کند
slow lane محلعبورآهسته
slow motion کند نمایی
slow-motion برپیچسرخورنده
slow motion کند
slow motion کند جنبی
slow neutron نوترون کند
slow coach ادم بیحال یا کودن
slow fire نواخت کند
slow curing قیرهای محلول دیرگیر
slow coach ادم قدیمی مسلک
slow-witted بیهوش
at a slow pace اهسته
slow and steady اهسته وپیوسته
slow ahead اهسته به جلو
slow witted کند ذهن
dead slow خیلی اهسته
slow worm مار شیشهای
slow fire اتش کردن بانواخت کند
slow fire یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
slow footed کندرو
slow moving کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
slow moving دارای حرکت کند
slow-witted کندذهن
slow match کبریت کند سوز
slow learner کنداموز
slow worm کورمار
slow gaited کندقدم
slow gait چهارنعل کوتاه با حرکت اسب به چپ و راست
slow footedness کندروی
slow footedness اهستگی
slow footed اهسته
Slow but sure wins the race. <proverb> پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
He was walking with slow steps . با قدمهای آهسته راه می رفت
slow-burning stove اجاقآرام پز
slow burning conductor سیم اهسته سوز
slow moving depression کمفشاری کند
slow curing cutback قیر مایع دیرگیر
slow motion picture تصویر با حرکت اهسته
slow-wave sleep [SWS] خواب عمیق [روانشناسی]
Be slow to promise and quick to perform. <proverb> در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
slow and steady wins the race اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
slow-wave sleep [SWS] مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com