Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 95 (6 milliseconds)
English
Persian
slow whistle
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
Other Matches
whistle
سوت
whistle
صفیر
whistle
سوت زدن
wolf-whistle
<idiom>
سوتی که مرد برای جلب توجه زن(جذاب) می زند
referee's whistle
سوت داور
galton whistle
سوت گالتن
delayed whistle
سوت اعلام افساید
starting whistle
سوت آغاز بازی
[ورزش]
whistle in the dark
<idiom>
سعی درفراموش کردن ترس
whistle a different tune
<idiom>
عوض کردن میل شخصی ویاعقیده گذشته
wet one's whistle
<idiom>
نوشیدن الکل
wolf-whistle
نوعیسوتکهسببتغییرصدااززنبهمردشود
to blow a whistle
سوت زدن
steam whistle
سوت ماشین
steam whistle
سوت بخار
whistle stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
penny whistle
نی کودکانه
home whistle
امتیاز واقعی یا فرضی
penny whistle
نی لبک ساده
whistle-stop
در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
final whistle
سوت پایان
[ورزش]
whistle for the start of the second half
سوت آغاز نیمه دوم بازی
Whistle past the graveyard
<idiom>
تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
slow
اهسته
slow down
کند
slow down
کاهش
slow down
تاخیر کردن
slow down
به عقب انداختن
go-slow
آرام کارکردنکارگرانبهنشانهاعتراض
slow
تدریجی
slow down
اهسته
slow
کودن تنبل
slow
مسیر خیس
slow
کند
slow
حرکت کند ومنحرف گوی بولینگ
SLOW
آهسته
slow and sure
شتاب کار را خراب میکند
slow down
<idiom>
از حد معمول آرامتر
slow
اهسته کردن یاشدن
slow-down
<idiom>
به توقف کامل نرسیدن
slow
یواش
slow setting
کند گیر
slow to wrath
خونسرد
slow to wrath
دیر خشم
slow to wrath
دیرغضب
slow to anger
دیر غضب
slow twitch
کند انقباض
slow motion
کند نمایی
slow motion
کند
slow motion
کند جنبی
slow motion
حرکت کند
slow lane
محلعبورآهسته
slow-motion
برپیچسرخورنده
slow pill
ماده شیمیایی که بطورغیرمجاز به اسب برای کندکردن سرعتش تزریق میشود
slow paced
اهسته خرام
slow paced
اهسته گام
slow fire
یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
at a slow pace
اهسته
slow fire
اتش کردن بانواخت کند
slow fire
نواخت کند
slow worm
مار شیشهای
slow worm
کورمار
slow curing
قیرهای محلول دیرگیر
slow coach
ادم قدیمی مسلک
slow coach
ادم بیحال یا کودن
dead slow
خیلی اهسته
slow witted
کند ذهن
slow ahead
اهسته به جلو
slow footed
کندرو
slow footed
اهسته
slow of speech
کندزبان
slow neutron
نوترون کند
slow-witted
کندذهن
slow moving
کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
slow moving
دارای حرکت کند
slow-witted
بیهوش
slow match
کبریت کند سوز
slow learner
کنداموز
slow gaited
کندقدم
slow gait
چهارنعل کوتاه با حرکت اسب به چپ و راست
slow footedness
کندروی
slow footedness
اهستگی
slow and steady
اهسته وپیوسته
Slow but sure wins the race.
<proverb>
پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
slow moving depression
کمفشاری کند
slow motion picture
تصویر با حرکت اهسته
slow-burning stove
اجاقآرام پز
slow curing cutback
قیر مایع دیرگیر
He was walking with slow steps .
با قدمهای آهسته راه می رفت
slow burning conductor
سیم اهسته سوز
slow and steady wins the race
اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
slow-wave sleep
[SWS]
مراحل سوم و چهارم خواب
[روانشناسی]
slow-wave sleep
[SWS]
خواب عمیق
[روانشناسی]
Be slow to promise and quick to perform.
<proverb>
در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com