English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (7 milliseconds)
English Persian
sluggish year سال رکود
sluggish year سال کسادی
Other Matches
A firend last year and an aquaintance this year!. <proverb> پارسال دوست امسال آشنا.
sluggish لش
sluggish کند
sluggish تنبل
sluggish کساد
sluggish گرانجان
sluggish بطی اهسته رو
sluggish stream رودخانه با جریان کند
sluggish economy اقتصاد در حالت رکود
sluggish economy اقتصاددر حالت کسادی
year to year fluctuation نوسانات سالیانه
tenant from year to year مستاجر یک ساله
All the year round. Yes in year out . سالی دوازده ماه ( هر سال )
off year سال کسادی
off year سال کم فعالیت
within a year در عرض یک سال
off year سال کم محصول
last year سال گذشته
next year سال دیگر
in the year one در زمان بسیار پیش
in the year در سال 3491
in the a. year of درسال فرخنده فال
in the a. year of درسال خجسته
last year پارسال
f.year old پنج ساله
each year هرسال
next year سال بعد
year in year out سال دوازده ماه
New Year سال جدید
the f.of the year برگ ریزان
year in year out همیشه
New Year سال نو
year سال
year سنه
year سال نجومی
d. year سال میلادی مسیحی
year by year سال بسال
year by year همه ساله
New Year's Eve شب ژانویه
year-end سالپایانی
tropical year سال اعتدالی
lunar year سال قمری
vintage year سال وفور محصول انگور
vintage year سال پرنعمت
water year سال ابی که برابر است با اول مهر هر سال تا پایان شهریور سال بعد
year book سالنامه
year and day مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
year and day یک سال و یک روز
work year سال کاری
intercalary year سال کبیسه
wet year سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
wet year سال پر اب
New Year's Eve شب سال نو
year-end وابسته به پایان سال
year-end پایان سال
quarter [year] سه ماه
quarter [year] دوره سه ماهه
with each passing year با گذشت هر سال
year of age سال عمر
By the end of the year تا آخر سال
from (since) the year one [American E] <adv.> از زمان خیلی قدیم [اصطلاح روزمره]
theater of the year تئاتر سال
year-end سال پایان
year-long یک سال
year-long به مدت یک سال
year-long یک ساله
year-round در تمام مدت سال
year-round همه ی سال
tax year مالیات سالانه
During (in)the current year. درسال جاری
In the year 2000… درسال 2000...
She shot up last year . پارسال یکدفعه قد کشید
year-round <idiom> همه ساله
Christmas comes but once a year. <proverb> جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
the year in question سالی که مورد بحث است
tropical year سال استوایی
academic year سال دانشگاهی
academic year سال تحصیلی
all the year round در تمامی یا سرتاسر سال
calendar year سال تقویمی
calender year سال تقویمی
calender year سال کامل تقویم یک سال
callendar year سال
callendar year سال جاری
civil year سال عرفی
New Year's Day روز اول ژانویه که آغاز سال نو مسیحیان است
fiscal year دوره مالی
light year سال نوری
leap year سال کبیسه
light-year سال نوری
financial year سال مالی
fiscal year سال مالی
dear year سال گرانی
the year past سال گذشته
leave year سال خدمتی
leave year سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
rainy year آبسال
natural year سال طبیعی
no year oppropriation حساب تامین اعتبار باز حساب باز
sabbatic year مرخصی هر هفت سال یکبار
sabbatical year در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
sabbatical year مرخصی هر هفت سال یکبار
school year سال تحصیلی
sidreal year سال نجومی
fiscal year سال مالی سال جاری
solar year سال خورشیدی
solar year سال شمسی
sothic year سال خورشیدی مصری
last year's produce محصول پارسال
he was born in the year درسال 00000زائیده یامتولدشد
i wish you a happy new year سال نوسعیدی را برای شما می خواهم
early in the year دراوایل سال
it was sold at 0 year's p بهره برابردرامدسالیانه اش فروخته شد
i wish you a happy new year سال نو را به شما شادباش یاتبریک میگویم
dry year خشکسال
dry year سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
dry year خشک سال
At the beginning of the month (year). سر ماه ( سال )
At the beginning of the month (year). سرش ؟ بسنگ خورد
ten year device وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
The consumption of suger has gone up this year . مصرف شکرامسال با لارفته است
from (since) the year dot [British E] <adv.> از زمان خیلی قدیم [اصطلاح روزمره]
platonic cycle or year مدت گردش اجرام آسمانی درهمه مدارهای خود و برگشت آنها بوضوح نخستین
apparent solar year سال شمسی
The subsidy will be phased out next year. یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
to say so long to the end of the year با سال پیش خداحافظی کردن
apparent solar year سال فاهری شمسی
first year resident [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
They live abroad for the greater part of the year. آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
As part of my training, I spent a year abroad. درجریان کارآموزیم یکسال را در خارج گذراندم.
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com