Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (7 milliseconds)
English
Persian
small bells
زنگوله
Other Matches
bells
زنگ اویختن به
bells
زنگ زنگوله
bells
دارای زنگ کردن کم کم پهن شدن
bells
زنگ در پایان هر روند بوکس
bells
زنگ
bells
ناقوس
tubular bells
زنگهایتابالار
bells and whistles
صدا ودستگاههای جانبی بیشتراست نواوری
bells and whistles
یک توضیح غیر رسمی ازویژگیهای بیشتر یک سیستم کامپیوتری که شامل گرافیک نمایش رنگی
bells and whistles
خصوصیات جانبی و پیشرفته یک برنامه کاربردی یا وسیله جانبی
small
کوچک
small
غیر مهم
small
دون
small
محقر خفیف
small
ریز
small
جزیی
small
خرده
small
کوچک شدن یاکردن
small
پست
small
کم
small ad
تبلیغ
small
بزرگ نه
It's too small
آن خیلی کوچک است.
small
جزئی کم
small tool
ابزار کوچک
small stuff
ریسمان
small truck
کامیون کوچک
small timer
ادم بی اهمیت
they sing small now
دیگر جیک نمیزنند
they sing small now
سرافکنده شده اند
to grind small
خوب نرم کردن
they sing small now
اکنون دیگر صداشان در نمیاید
small shot
ساچمه
small intestine
روده کوچک
small intestine
معاء دقاق
small intestine
روده باریک
small letter
حرف ریز
small lot
نوبه کم تعداد
small lot
نوبهای که تعداد مهمات یا خرج ان کم است
small merchants
کسبه جزء
small minded
کوته نظر
small minded
دارای ذوق واستعداد محدود
small potato
ادم یا چیز بی اهمیت
small print
چاپ ریز
small print
حروف چاپی ریز
small ship
کشتی کوچک یا با طول کم
small sircraft
هواپیمای کوچک
small stuff
طناب نازک
small letters
حروف کوچک چون bوa
to live in a small way
با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
small fry
<idiom>
شخص غیر مهم ،جوانان
a small car
یک اتومبیل کوچک
I'd like some small change.
من قدری پول خرد میخواهم.
the small hours
ساعات بعد از نیمه شب
small hours
سحرگاهان
I have no small change.
من پول خرد ندارم.
a small grimace
اخم
a small grimace
معوج سازی
[صورت]
a small grimace
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
This position is much too small for me .
این سمت برای من خیلی کوچک است
My salary is too small for me .
کمترین توجهی نکرد
small screen
صفحهتلویزیون
small change
پول خرد
small change
کم ارزش
small change
کم اهمیت
small change
ناچیز
small-town
وابسته به شهرهای کوچک
small-town
شهرستانی
small-town
کم سروصدا
small blade
تیغکوچک
small business
تجارتوشرکتکوچککهتعدادکارمندانآنزیادنیست
small businessman
تاجرشرکتهایکوچک
Just a small portion.
یک پرس کوچک
No small number of ...
تعداد زیادی
[از مردم]
small arms
سلاحهای سبک
he has small greek
کمی یونانی میداند
it is ridiculously small
بقدری کوچک است که ادم خنده اش میگیرد
live in a small way
با قناعت زندگی کردن
live in a small way
بدون سر و صدا زندگی کردن
small ale
ابجو ابکی وارزان
small ball
پرتاب بی حالت
small beam
تیرچه
small beer
چیز بی اهمیت
small beer
ابجو پست وکم الکل
small bore
جنگ افزار کالیبر کوچک
small hours
ساعات عبادت صبحگاهی
great and small
خردوبزرگ
money of small d.
پول خرد
small time
ناچیز
small-scale
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small arms
جنگ افزارسبک یا کالیبر کوچک
small arms
سلاحهای کالیبر کوچک
small talk
حرف مفت
small talk
حرف بیهوده زدن
small fry
کوچک
small fry
بچگانه
small-scale
مقیاس کوچک
small-scale
بمقیاس کم
small-scale
بمقدار کم
small circle
دایره صغیره سماوی
small circle
دایره صغیره
small scale
بمقدار کم
small-minded
کوته نظر
he has a small p in shimran
او ملک کوچکی درشمیران دارد
small-time
بی اهمیت
small craft
کرجی ها
small craft
کشتیهای کوچک ضتی ب
small-time
ناچیز
small detail
جزء کوچک
small time
بی اهمیت
small farmers
کشاورزان خرد یا کم مایه
small game
پرندگان وپستانداران شکاری کوچک
small game
پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
small gross
قراص کوچک
small cloths
نیم شلواری
small clothes
نیم شلواری
small scale
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale
مقیاس کوچک
small scale
بمقیاس کم
small clothes
جامه بچه گانه
small claim
ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
small cloths
جامه بچگانه
small business computer
کامپیوتر کوچک تجاری
I asked for a small portion.
من یک پرس کوچک سفارش دادم.
a building of small scale
عمارت کوچک
small-minded opinions
عقاید کوته نظر
small country town
شهرستان کوچک
small piece of brick
کلوک
small pieces of bread
خرده یاریزه نان
small reservoir at well top
منبع
small scale industry
صنعت به مقیاس کوچک
small scale integration
مجتمع سازی در مقیاس کوچک
small craft warning
پرچم قرمز یا چراغ قرمزبعلامت باد شدید و دریای خطرناک
small claims court
دادگاه دعاوی کوچک
his face is p with small pox
رویش ازابله پرازچاله است
She is svelt . she has a small waist .
دختر کمر باریکی است
small earthen pot
دیزی
The ring is too small for my finger.
انگشتر به انگشتم ( دستم ) نمی رود
small hand cultivator
ماشینشخمزنیکوچکدستی
small drawstring bag
کیفکوچککیسهای
small detached house
خانهتکیکوچک
small scale integration
قطعه
small pair of compasses
پرگاره
small computer systems interface
واسط موازی سریع استاندارد , برای اتصال کامپیوتر به وسایل جانبی
small computer system interface
میانجی سیستم کامپیوتری کوچک
Trifling ( small) happenings of life .
اتفاقات ( وقایع )کوچک زندگی
Do not entrust great affairs to the small.
<proverb>
به خردان مفرماى کار درشت .
Fancy meeting you here ! this is indeed a small woeld ! this is pleasant surprise !
شما کجا اینجا کجا !
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com