Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
smoke agent
عامل شیمیایی دودانگیز
smoke agent
ماده دودانگیز
Other Matches
smoke out
بیرون راندن
smoke out
<idiom>
درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
smoke
دود کردن دود کشیدن دود دادن
smoke out
<idiom>
درمه غلیظ گیر کردن
smoke
دود
smoke
استعمال دود استعمال دخانیات
smoke
دودکردن دود دادن
smoke
سیگارکشیدن
smoke
دودی رنگ
smoke
مه غلیظ
to smoke opium
تریاک کشیدن
to end in smoke
هیچ شده
to end in smoke
دودشده
the smoke goes up the chimney
دودوازدودکش بالامی رود
the smoke culs
درد بصورت مارپیچی بالا می رود
tactical smoke
دود استتاری
tactical smoke
دود مصنوعی
smoke tree
بوته سماق
smoke test
بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
smoke screen
پرده دود
chain-smoke
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smoke
پی در پی سیگار کشیدن
I dont smoke at all.
اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
go up in smoke/flames
<idiom>
smoke baffle
خروجدود
There is no smoke without fire .
<proverb>
هی دودى بدون آتش نیست .
to smoke a pipe
پیپ یا چپق کشیدن
to give off smoke
[از خود]
دود بیرون دادن
smoke stack
دودکش
smoke screen
پرده پوشش دودبرای استتار یکانهای خودی
smoke curtain
پرده دود برای استتار از دیدزمینی
to smoke opium
وافور کشیدن
smoke consumption
دودگیری
smoke consumer
اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
smoke candle
جعبه حاوی عامل دودانگیز
smoke candle
جعبه دودزا در گلوله دودانگیز
smoke blanket
پرده پوشش دود برای استتاراز دید هوایی
phase of smoke
مراحل تولید پرده دود یاتشکیل ان
from smoke into smother
ازچاه بچاله
smoke dried
دودی
smoke dried
خشکانده بابود
smoke jack
سیخ گردان
smoke screen
موجب تاریکی وابهام
smoke proof
ضد دود
smoke proof
غیر قابل نفوذ دود
smoke round
گلوله دودانگیز
smoke projectile
گلوله دودانگیز
smoke pot
جعبه دودانگیز
smoke point
نقطه دود
smoke mask
ماسک ضد دود
The smoke rose straight up.
دود راست رفت بالا
to smoke oneself sick
از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
smoke bomb discharger
تخلیهبمبدوددار
agent
واسطه عامل
agent
پیشکار
agent
واسطه
agent
ارگان
agent
وکیل
agent
مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agent
ماده
agent
عنصر
agent
نماینده
agent
گماشته وکیل
agent
مامور
agent
عامل
agent
کاگزار
agent
عامل اطلاعاتی
agent
نماینده عامل شیمیایی خرج
agent
برنامه یا نرم افزاری که روی یک ایستگاه کاری در شبکه اجرا میشود
agent
نرم افزار کارایی و اطلاعات آماری را درباره ایستگاههای کاری به مدیریت مرکزی شبکه ارسال میکند
agent
فرستنده
overseas agent
نماینده درکشور بیگانه
manufacturer's agent
نماینده سازنده
manufacturer's agent
نماینده تولیدکننده
warning agent
گند گاز
law agent
نماینده حقوقی
law agent
نماینده قضایی
oxidizing agent
عامل اکسنده
psychochemical agent
عامل عصبی
psychochemical agent
گاز عصبی
reducing agent
عامل کاهنده
releasing agent
عامل رهاکننده
resolving agent
عامل تفکیک کننده
sales agent
نماینده فروش
scholastic agent
دلال تدریس
manufacturers' agent
نماینده سازنده
psychoactive agent
ماده روانگردان
manufacturers' agent
نماینده تولیدکننده
overseas agent
نماینده خارجی
proxy agent
نرم افزاری که دستورات مدیریت شبکه را ترجمه میکند تا به نرم افزار مدیریتی امکان دهد تا وسیلهای که از پروتکل دیگر استفاده میکند را کنترل کند
news agent
خبرگزار
news agent
روزنامه فروش
masking agent
عامل پوشاننده
nerve agent
گازعصب
oxidizing agent
عامل اکسیداسیون
nerve agent
عامل شیمیایی عصبی
press agent
مامور اگهی و تبلیغ
mercantile agent
بازرگانی
precipating agent
عامل رسوب دهنده
mercantile agent
نماینده
shipping agent
اژانس حمل
scholastic agent
شاگرد پیدا کن
sequestering agent
عامل کمپلکس دهنده
stripping agent
رنگ زدا
stripping agent
ماده رنگ بر
toxic agent
ماده سمی
toxic agent
عامل شیمیایی سمی
universal agent
وکیل تام الاختیار
universal agent
وکیل مطلق الوکاله
vesicant agent
گاز تاول زا
vesicant agent
عامل شیمیایی تاول زا
vomiting agent
گازاستفراغ اور
vomiting agent
عامل تهوع اور
wetting agent
ماده خیس کننده
wetting agent
عامل خیس کننده
publicity agent
نمایندهافکارعمومی
estate agent
فروشندهزمینوملک
washing agent
مواد شوینده
thickening agent
عامل غلیظ کننده
sequestering agent
عامل منزوی کننده
shiping agent
کارگزار بارگیری کشتی
shiping agent
حق العمل کار بارگیری کشتی
shipping agent
شرکت حمل
shipping agent
موسسه حمل کالا
undercover agent
مامورتحقیق مخففی
shipping agent
نماینده شرکت کشتیرانی
toxic agent
گاز سمی
undercover agent
کارآگاه مخففی
sole agent
نماینده انحصاری
sole agent
نماینده منحصر بفرد
special agent
وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
stripping agent
عامل رنگ گیر
secret agent
جاسوس
secret agent
مامور مخفی
land agent
دلال معاملات ملکی
commission agent
حق العمل کار
blister agent
گاز تاول زا
blister agent
عامل تاول زا
bleaching agent
عامل رنگبر
biological agent
عامل زیستی
biological agent
عامل میکربی
antiplant agent
عامل ضد رویش گیاهان
antimateriel agent
عامل مخصوص فاسد کردن اماد
antimateriel agent
عامل فساد اماد
anticrop agent
عامل ضدمحصولات کشاورزی
anticrop agent
عامل ضد غلات
alloying agent
عنصر الیاژی
alkylation agent
عامل الکیل دار کننده
blood agent
مدت پرواز
blood agent
عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
commision agent
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
coloring agent
رنگ مصرفی
coloring agent
ماده رنگ
choking agent
گاز خفه کن
choking agent
عامل خفه کننده
chlorinating agent
عامل کلردار کننده
chemical agent
ماده شیمیایی
chemical agent
عامل شیمیایی
chelating agent
عامل کی لیت ساز
catalytic agent
عامل فعل وانفعال شیمیایی بوسیله اثرمجاورتی
casualty agent
عامل ایجاد تلفات و ضایعات
blowing agent
عامل پف کننده
alkylating agent
عامل اکلیل دار کننده
agent representative
عامل
acidulating agent
ماده اسیدی کننده
acidulating agent
اسیدی کننده
acetylizing agent
عامل استیل دار کننده
acetylating agent
عامل استیل دار کننده
accelerating agent
کاتالیزور
accelerating agent
ماده تسریع کننده
absorbing agent
عامل جذب
travel agent
بلیط فروش سرویس مسافری اژانس مسافرتی
travel agent
سفر ارا
travel agent
سفرچین
double agent
عامل اطلاعاتی دو جانبه
agent provocateur
مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
acylating agent
عامل اسیل دار کننده
agent officer
افسر عامل پرداخت
agent net
شبکه اطلاعاتی
agent de change
دلال ارزی
agent authentication
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
aerating agent
مادهای که به بتن اضافه میشود تا توزیع حبابهای هوا را در بتن یکنواخت نماید و اثر ان ازدیادمقاومت در مقابل یخبندانهای سخت میباشد
aerating agent
هوادهنده
adhesion agent
عامل چسبندگی
adhesion agent
چاشنی چسب افزا
adhesion agent
ماده تشدیدکننده خواص
adhesion agent
مایه چسب افزا
addition agent
عامل افزودنی
addition agent
ماده افزودنی
free agent
بازیگر بدون قرارداد
insurance agent
عامل بیمه
fluorinating agent
عامل فلوئوردار کننده
fixing agent
عامل تثبیت
filming agent
چسباننده
factoring agent
فرد یا شرکتی که اسناد تجاری را تنزیل مینماید
factoring agent
عامل تنزیل
executive agent
عامل اجرایی
dual agent
عامل اطلاعاتی دو جانبه
dual agent
عامل دو جانبه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com