Dictiornary-Farsi | smoke consumption | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 131 (7 milliseconds)

English	Persian
smoke consumption	دودگیری


Other Matches

smoke	دود
smoke out	بیرون راندن
smoke out <idiom>	درمه غلیظ گیر کردن
smoke out <idiom>	درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
smoke	دود کردن دود کشیدن دود دادن
smoke	دودی رنگ
smoke	مه غلیظ
smoke	سیگارکشیدن
smoke	دودکردن دود دادن
smoke	استعمال دود استعمال دخانیات
smoke mask	ماسک ضد دود
smoke point	نقطه دود
smoke pot	جعبه دودانگیز
smoke projectile	گلوله دودانگیز
smoke round	گلوله دودانگیز
smoke proof	غیر قابل نفوذ دود
smoke proof	ضد دود
smoke screen	پرده دود
smoke screen	موجب تاریکی وابهام
smoke jack	سیخ گردان
smoke dried	خشکانده بابود
phase of smoke	مراحل تولید پرده دود یاتشکیل ان
smoke agent	عامل شیمیایی دودانگیز
smoke agent	ماده دودانگیز
smoke blanket	پرده پوشش دود برای استتاراز دید هوایی
smoke candle	جعبه دودزا در گلوله دودانگیز
smoke candle	جعبه حاوی عامل دودانگیز
smoke consumer	اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
smoke curtain	پرده دود برای استتار از دیدزمینی
from smoke into smother	ازچاه بچاله
smoke dried	دودی
smoke screen	پرده پوشش دودبرای استتار یکانهای خودی
to smoke a pipe	پیپ یا چپق کشیدن
chain-smoke	پی در پی سیگار کشیدن
chain-smoke	سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
smoke baffle	خروجدود
I dont smoke at all.	اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
go up in smoke/flames <idiom>
There is no smoke without fire . <proverb>	هی دودى بدون آتش نیست .
to give off smoke	[از خود] دود بیرون دادن
to smoke opium	وافور کشیدن
to smoke opium	تریاک کشیدن
tactical smoke	دود مصنوعی
smoke test	بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
tactical smoke	دود استتاری
the smoke culs	درد بصورت مارپیچی بالا می رود
the smoke goes up the chimney	دودوازدودکش بالامی رود
to end in smoke	دودشده
smoke stack	دودکش
to end in smoke	هیچ شده
smoke tree	بوته سماق
The smoke rose straight up.	دود راست رفت بالا
smoke bomb discharger	تخلیهبمبدوددار
to smoke oneself sick	از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
consumption	صرف
consumption	مصرف
consumption	سوختن
overall consumption	مصرف کل
consumption	زوال
consumption	مرض سل
consumption economies	صرفه جوئیهای مصرفی
consumption expenditures	هزینههای مصرفی
consumption goods	کالاهای مصرفی
consumption history	شرح حال مصرف کالائی خاص
consumption function	تابع مصرف
consumption lending	وام مصرفی
transitory consumption	مصرف انتقالی
consumption rate	نواخت مصرف
consumption rate	میزان مصرف
consumption rate	اهنگ مصرف
consumption schedule	جدول مصرف
consumption diseconomies	زیانهای مصرفی
consumption credit	اعتبار مصرفی
aggregate consumption	مصرف کل
unproductive consumption	مصرف بیهوده
unproductive consumption	مصرف غیر مولد
per capita consumption	مصرف سرانه
transitory consumption	مصرف گذرا
autonomous consumption	مصرف مستقل
capital consumption	مصرف سرمایه
conspicious consumption	مصرف تجملی
conspicuious consumption	مصرف تجملی
conspicuious consumption	مصرف افراطی مصرفی که هدفش خودنمائی به دیگران است این اصطلاح اولین بار بوسیله تورستین وبلن اقتصاددان امریکائی
conspicuious consumption	بکار برده شد
consumption theory	نظریه مصرف
domestic consumption	مصرف خانگی
mass consumption	مصرف انبوه
optional consumption	مصرف اختیاری
present consumption	مصرف حال
present consumption	مصرف جاری
power consumption	مصرف برق
power consumption	مصرف قدرت
mass consumption	مصرف کلان
irrigation consumption	مصرف ابیاری
indirect consumption	مصرف غیر مستقیم
permanent consumption	مصرف دائمی
induced consumption	مصرف القائی
national consumption	مصرف ملی
private consumption	مصرف خصوصی
productive consumption	مصرف مولد
rate of consumption	نرخ مصرف
energy consumption	مصرف انرژی
fuel consumption	مصرف سوخت
gasoline consumption	مصرف بنزین
rival consumption	مصرف رقابتی
induced consumption	مصرف تشویقی
nonrival consumption	مصرف غیر رقابتی
internal consumption	مصرف داخلی
industrial consumption	مصرف صنعتی
home consumption	مصرف داخلی
home consumption	مصرف خانگی
total consumption burner	مشعل تمام مصرف کن
age of mass consumption	عصر مصرف انبوه
The consumption of suger has gone up this year .	مصرف شکرامسال با لارفته است
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
consumption possibility line	حد مصرف
consumption possibility line	خط امکانات مصرف
income consumption curve	منحنی درامد
income consumption curve	مصرف
high mass consumption	مصرف انبوه
specific fuel consumption	مصرف سوخت ویژه
durable consumption goods	کالاهای مصرفی بادوام
capital consumption allowance	کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
price consumption curve	منحنی قیمت مصرف
per capita water consumption	مصرف سرانه اب
This sort of propaganda is for home consumption	این گونه تبلیغات برای مصرف داخلی است
post war consumption functions	توابع مصرف پس از جنگ جهانی دوم
maximal oxygen consumption per minute	حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه
brake specific fuel consumption	مقدار سوخت مصرف شده درواحد زمان برای تولید واحدقدرت
holy cow ! [holy smoke !] <idiom>	اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت