Dictiornary-Farsi | smoothing the skin | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 109 (6 milliseconds)

English	Persian
smoothing the skin	کاشیکاری


Other Matches

smoothing	صاف کردن پرداخت
smoothing	لیسه زدن
smoothing	صیقلی کردن
smoothing	صاف سازی
smoothing	هموارسازی
font smoothing	صاف کردن فونت
smoothing cement	استری
smoothing brush	قلم موی پرداخت
smoothing cement	اندود سیمان پرداخت شده
smoothing rolls	دستگاه نورد نرم کننده
smoothing plane	رنده دو تیغ
smoothing iron	اطو
smoothing plane	رنده پرداخت
exponential smoothing	روش میانگین گیری متغیروزن دار
font smoothing	صاف سازی فونت
smoothing or smoothed varnish	لاک برای جلا دادن
smoothing or smoothed varnish	لاک اندود
skin	چرم
next to the skin	زیر همه جامه ها
skin	لخت کردن
next to the skin	روی تن
with a whole skin	پی گزند سالم
skin	پوست
skin	جلد
were i in his skin	اگر بجای او بودم
skin	پوست پوستی
skin	پوسته ریخته گی
get under one's skin <idiom>	آزاردادن
skin	پوسته
skin	پوست کندن با پوست پوشاندن
onion skin	پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
sheep skin	پوست گوسفند
skin game	فریبکاری
onion skin	پوست پیاز
skin graft	پوست به بدن پیوند زدن پیوندپوست
skin-deep <idiom>	سطحی
skin with mortar	رومالی کردن با ملات
skin with mortar	اندود کردن با ملات
skin the cat	حالت گربهای
skin paint	نوعی علایم راداری روی صفحه رادار که از انعکاس امواج رادار تولید میشود
skin the cat	اسکن د کت
soft skin	پوسته نرم
wing skin	پوسته بال
(no) skin off one's nose <idiom>	دلبستگی به چیزی ،دلواپسی
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
by the skin of one's teeth <idiom>	بزور [با زحمت] کاری را با موفقیت انجام دادن
skin alive <idiom>	سرزنش کردن،کتک زدن
skin tight <adj.>	بدن نما
jump out of one's skin <idiom>
by the skin of one's teeth <idiom>	باسود بسیار اندک
Everyone was thinknig of his own skin.	هر کس به فکر جان خود بود
warty skin	پوستزگیلدار
skin surface	سطحپوست
leather skin	پوستچرمی
skin-tight	چسبیده
banana skin	اشتباهتصادفیو سهوی
skin-tight	تنگ
(by the) skin of one's teeth <idiom>	فقط وفقط
skin game	تقلب درقمار
skin-diver	غواص
goose skin	ترکیدگی پوست ازسرمایابیم
he was a skin and bones	همه پوست واستخوان بود
kid skin	تیماج
kid skin	پوست بزغاله
kid skin	شورو
water skin	مشک
lion skin	دلیری بخود بسته
onion skin	یکجور کاغذ نازک
skin diver	غواص
corrugated skin	پوسته موجدار
skin-divers	غواص
skin deep	سطحی
skin deep	فقط تا روی پوست رویی
skin deep	فاهری
skin diving	غواصی
skin-diving	غواصی
calf skin	پوست گوساله
calf skin	تیماج
oxide skin	قشر نازک اکسید
oxide skin	پوسته اکسید
skin dive	زیر ابی رفتن
skin churn	خیک
skin effect	اثر سطحی
skin and bone	لاغر
skin and bone	پوست واستخوان
skin effect	اثر پوست
scarf skin	پوشش یاغلاف بیرونی
skin eruption	جوش
skin eruption	دانه
skin game	قمار از روی تقلب
skin friction	مقاومت پوسته
skin eruption	بثورات
scarf skin	پوست برونی
scarf skin	بشره
scarf skin	جلدرویی
scarf skin	فوق الجلد
skin dive	غوص کردن
onion skin language	زبان عملیات پایگاه داده ها که میتواند ساختار داده سلسله مراتبی را پردازش کند
galvanic skin response	پاسخ برقی پوست
onion skin architecture	طراحی سیستم کامپیوتری به صورت لایهای طبق کارایی یا حق تقدم
the sun had parched his skin	افتاب پوست تنش را سوزانده بود
magnetic skin effect	جابجایی فوران مغناطیسی اثر پوستی مغناطیسی
To eat an apple with the skin.	سیب را با پوست خوردن
He escaped by the skin of his teeth.	بزحمت جانش رانجات داد
Oily skin (food).	پوست ( غذای ) چرب
galvanic skin response	جی اس ار
save one's neck/skin <idiom>	نجات خوداز خطر ومشکل
The skin ages intrinsically and extrinsically.	سن پوست از درون و بیرون رشد می کند.