Dictiornary-Farsi | snow shoe | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 184 (9 milliseconds)

English	Persian
snow shoe	کفش
snow shoe	برفی


Other Matches

blood snow [watermelon snow] [red snow]	برف سرخ [برف با خون]
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English]	برف روی زمین نمی ماند.
There was a heavy fall of snow (snow-fall).	برف سنگینی بارید
shoe	پایه
shoe	پاشنه کیل ناو
shoe	کفشک
shoe	پاشنه
shoe	زیر پایه
shoe	لاستیک چرخ
shoe	دارای کفش کردن نعل زدن به
shoe	کفش پوشیدن
shoe	نعل اسب
shoe	کفش
shoe polish	واکس کفش
shoe smith	نعلبند
shoe tree	قالب کفش
shoe is on the other foot <idiom>	برخلاف حقیقت
shoe board	علامتی به شکل نعل اسب درشرطبندیها
shoe of a pile	نوک شمع
shoe cleaner	کفش پاک کن
shoe making	کفشدوزی
shoe cleaner	گلگیر
shoe leather	چرم کفش
shoe leather	کفش
shoe lift	پاشنه کش
shoe maker	کفشدوز
weightlifting shoe	کفشوزنهبرداری
track shoe	عاج
T-strap shoe	کفشروبنددار
tennis shoe	تنیس کفش کتانی
to pluck off a shoe	کفشی را بزور کندن
court shoe	رجوع شود به pump
casual shoe	کفشمعمولی
cleated shoe	کفشمیخدار
fencing shoe	کفششمشیربازی
golf shoe	کفشگلف
heeled shoe	کفشپاشنهدار
one-bar shoe	کفشیکمیله
oxford shoe	کفشآکسفورد
parts of a shoe	اجزایکفش
accessory shoe	صفحه فلزی ضمائم
running shoe	کفشدوندگی
sand shoe	کفشماسهای
shoe polisher	واکسکفش
shoe rack	چنگککفش
spiked shoe	کفشمیخدار
tennis shoe	کفش
pole shoe	کفش قطب
pole shoe	کفشک قطب
bridge shoe	زیره پل
bridge shoe	پاشنه
bridge shoe	پاشنه پل
brake shoe	کفشک ترمز
shoe string	بند کفش
shoe lace	بند کفش
die shoe	قاب نگهدارنده ورق
drilling shoe	پاشنه ی مته کاری
golden shoe	کفش طلایی
golden shoe	بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
hot shoe	راننده زبردست
horse shoe	نعل اسب
hot-shoe contact	نفطهاتصالفلاش
anti-slip shoe	پایهضدلغزش
brake shoe ring	رینگ کفشک ترمز
sling back shoe	کفشپشتباز
brake shoe carrier	نگهدارنده کفشک ترمز
current-collecting shoe	کششگردآورندهلاستیک
principal types of shoe	انواععمدهکفشها
My shoe-lace has come undone.	بند کفشم باز شده
if the shoe fits, wear it <idiom>	غیر مستقیم منظورش تویی
Every shoe fits not every foot. <proverb>	هر کفش به اندازه هر پایى نیست.
Act your age [and not your shoe size] !	به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
snow	واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snow	پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snow	برفک
snow	برف امدن
snow	برف باریدن
snow	برف
to d. with snow	پوشاندن
snow under	مستغرق ساختن
snow under	شکست فاحش خوردن
snow under	بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
snow	برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
snow under <idiom>	قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
snow course	برف راهه
to d. with snow	ازبرف
snow white	مثل برف سفید اسم خاص
snow job <idiom>	لاف زدن
snow bound	دچار برف
snow tractor	تراکتور برف
to shovel snow	با بیل برف کندن
Snow thaws.	برف آب می شود
snow white	سفید یکدست
to crust [snow]	تشکیل دادن به پوسته سخت [برف]
surmounted with snow	پوشیده از برف
intermittent snow	بارشمتناوببرف
packed snow	برف فشرده شده
snow thrower	برف خور
snow job <idiom>	لاف استادی زدن
continuous snow	بارشبرفدائمی
snow guard	محافظبرف
cloggy snow	برف چسبناک
snow shower	بارشبرف
snow geese	غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow blind	برف کوری
snow blindness	برف کور
snow blindness	برف کوری
snow blink	تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
snow boot	پوتین برف یا اسکی
snow bound	بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow capped	دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
snow cave	اتاق برفی
snow charge	بار برف
snow clad	برف پوشیده
snow clad	پر برف
snow clad	برف پوش
snow covers	برف پشته
snow drift	توده برف
snow blind	برف کور
snow berry	گل مروارید
snow-capped	دارای قله پوشیده از برف
snow goose	غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
accumulation of snow	توده برف
corn snow	تگرگ
corn snow	برف تگرگی
corn snow	برف شکری
corn snow	برفی که دانه بندی درشت دارد
snow-white	سفید برفی
granular snow	برف سفت با دانههای درشت
snow-white	برفام
snow grouse	بعدا پرسیده شود
snow devil	بهمن
snow slip	بهمن
snow berry	گل برف
new fallen snow	برف تازه
snow drift	برف انبار
snow farming	اماده کردن پیست اسکی
snow leopard	یوز پلنگ
snow tire	لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
snow lily	بنفشه گل سفیدوحشی
snow ball	گلوله برف
snow ball	با گلوله برف زدن
snow line	خط برف
snow line	خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
snow machine	ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
snow plough	برف روب
snow plough	برف پران
snow plough	برف پاک کن
snow shovel	پارو
snow storm	کولا ک برف
snow survey	برفسنجی
snow tire	تایریخ شکن
snow job	ماست مالی
snow job	سرهم بندی
snow flake	دانه برف
snow flake	برف دانه
snow flake	برف ریزه
snow flake	یکجور گل حسرت
snow gage	برفسنج
snow gauge	برف سنج
snow goggles	عینک توفان
snow-white	سفید
snow goggles	عینک افتابگیر
snow fence	دیواره برفگیر
snow gun	ماشین ایجادکننده برف مصنوعی
snow inlet	دریچه ریزش برف
snow fence	حفاظ برف
The snow is more than a meter deep.	برف یک متر بلندیش است.
to stamp the snow off your boots	با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
I've shoveled snow all the morning.	من تمام صبح برف پارو کردم.
effective snow melt	برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
We had a light fall of snow.	برف سبکی بارید
snow ball tree	گل بدماغ
snowplough [ snow-clearer]	برف روب [آلت برف پاک کن ]
measurement of snowfall: snow gauge	اندازهگیریمقداربارشباران
half a metre deep in snow	نیم متر زیر برف
The snow crunched [scrunched] underfoot.	برف زیر پاهایم [پاهایمان] خرد شد.
The driver coaxed his bus through the snow.	راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
ablation [melting of snow or ice]	گداز [آب شدن] [سطح کوه یخ یا برف]
snow blower [rotary snowplough]	برف خور
slight drifting snow at ground level	بارشبرفاندکدرسطحزمین
heavy drifting snow at ground level	بارشبرفسنگیندرسطحزمین