Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 167 (8 milliseconds)
English
Persian
snow storm
کولا ک برف
Other Matches
blood snow
[watermelon snow]
[red snow]
برف سرخ
[برف با خون]
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
برف روی زمین نمی ماند.
There was a heavy fall of snow (snow-fall).
برف سنگینی بارید
storm
توفان
storm
تغییر ناگهانی هوا
storm
توفانی شدن
take by storm
<idiom>
storm
باحمله گرفتن
storm
یورش اوردن
storm
طوفان
to take by storm
با حمله گرفتن
storm
کولاک
take by storm
<idiom>
پذیرفتن
storm sewer
لوله فاضلاب اب باران
storm smear
پراکندگی طوفان
sand storm
طوفان ریگ
pawn storm
توفان پیادهای شطرنج
storm card
طوفان نمای دریایی
storm trooper
گارد حمله المان نازی
line storm
طوفان مستقیم
storm trooper
بیرحم
storm warning
پرچم قرمز با مرکز سیاه یا 2چراغ قرمز بعلامت باد شدید
storm lane
گذرگاه طوفان
storm door
درب عایق هوای توفانی
storm bound
گرفتاریادچارطوفان
storm boat
نوعی قایق سبک هجومی موتوری
storm boat
قایق سبک وسریع السیر
storm bird
بنزین ریختن ماشین
storm bird
بنزین
storm clcud
ابر طوفان دار
storm clcud
وضع اشوب نما
storm and stress
اشوب وغوغا
storm water
فاضلاب ناشی از بارندگی فاضلاب سطحی
ice storm
طوفان همراه باتگرگ
thunder storm
رعد وبرق
storm cloud
ابرهایسیاهطوفانی
tropical storm
طوفاناستوایی
storm collar
دستمقاوم دربرابرتوفان
fire storm
توده اتش
storm trooper
گروه توفان
thunder storm
تندریااذرخش
the storm raved itself out
طوفان غریدوغریدتا فرونشست
storm window
پنجره زمستانی کرکره چوبی بادشکن
feeding storm
طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
he was overtake by a storm
گرفتارطوفان شد
he was overtake by a storm
طوفانی باودر رسید
hail storm
طوفان تگرگ
fire-storm
توده اتش
hail storm
باریدن تگرگ
ice storm
کولاک
sandstorm or dust storm
طوفانخاکوشن
storm water overflow
سرریز اب باران
He stands there like a duck in a thunder storm.
<idiom>
مانند خر در گل گیر کرده.
[اصطلاح مجازی]
The massive storm has moved across Iceland.
این طوفان بزرگ از روی ایسلند رد شد.
storm water retention tank
منبعهای نگهدارنده اب باران
snow
واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
to d. with snow
ازبرف
to d. with snow
پوشاندن
snow under
شکست فاحش خوردن
snow under
بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
snow under
مستغرق ساختن
snow
برف
snow
برف باریدن
snow
برف امدن
snow
برفک
snow under
<idiom>
قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
snow
پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snow
برفک روی صفحه تلویزیون
[اصطلاح روزمره]
snow course
برف راهه
snow slip
بهمن
continuous snow
بارشبرفدائمی
intermittent snow
بارشمتناوببرف
snow-capped
دارای قله پوشیده از برف
snow flake
برف ریزه
snow guard
محافظبرف
snow devil
بهمن
snow grouse
بعدا پرسیده شود
granular snow
برف سفت با دانههای درشت
surmounted with snow
پوشیده از برف
corn snow
برفی که دانه بندی درشت دارد
corn snow
تگرگ
corn snow
برف شکری
corn snow
برف تگرگی
new fallen snow
برف تازه
snow shower
بارشبرف
snow blink
تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
accumulation of snow
توده برف
snow thrower
برف خور
to shovel snow
با بیل برف کندن
to crust
[snow]
تشکیل دادن به پوسته سخت
[برف]
snow-white
سفید
snow goose
غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow tractor
تراکتور برف
Snow thaws.
برف آب می شود
snow job
<idiom>
لاف زدن
snow job
<idiom>
لاف استادی زدن
snow-white
سفید برفی
snow-white
برفام
cloggy snow
برف چسبناک
packed snow
برف فشرده شده
snow geese
غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow clad
پر برف
snow goggles
عینک افتابگیر
snow gun
ماشین ایجادکننده برف مصنوعی
snow inlet
دریچه ریزش برف
snow job
سرهم بندی
snow job
ماست مالی
snow leopard
یوز پلنگ
snow lily
بنفشه گل سفیدوحشی
snow ball
گلوله برف
snow ball
با گلوله برف زدن
snow line
خط برف
snow line
خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
snow machine
ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
snow goggles
عینک توفان
snow gauge
برف سنج
snow clad
برف پوش
snow covers
برف پشته
snow drift
توده برف
snow drift
برف انبار
snow farming
اماده کردن پیست اسکی
snow fence
دیواره برفگیر
snow fence
حفاظ برف
snow flake
دانه برف
snow flake
برف دانه
snow clad
برف پوشیده
snow flake
یکجور گل حسرت
snow gage
برفسنج
snow plough
برف روب
snow shovel
پارو
snow tire
لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
snow white
سفید یکدست
snow white
مثل برف سفید اسم خاص
snow cave
اتاق برفی
snow capped
دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
snow bound
بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow bound
دچار برف
snow boot
پوتین برف یا اسکی
snow blindness
برف کوری
snow blind
برف کور
snow berry
گل مروارید
snow plough
برف پران
snow plough
برف پاک کن
snow shoe
کفش
snow shoe
برفی
snow blind
برف کوری
snow charge
بار برف
snow tire
تایریخ شکن
snow survey
برفسنجی
snow berry
گل برف
snow blindness
برف کور
to stamp the snow off your boots
با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
I've shoveled snow all the morning.
من تمام صبح برف پارو کردم.
We had a light fall of snow.
برف سبکی بارید
snow ball tree
گل بدماغ
snowplough
[ snow-clearer]
برف روب
[آلت برف پاک کن ]
The snow is more than a meter deep.
برف یک متر بلندیش است.
effective snow melt
برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
measurement of snowfall: snow gauge
اندازهگیریمقداربارشباران
ablation
[melting of snow or ice]
گداز
[آب شدن]
[سطح کوه یخ یا برف]
half a metre deep in snow
نیم متر زیر برف
The snow crunched
[scrunched]
underfoot.
برف زیر پاهایم
[پاهایمان]
خرد شد.
The driver coaxed his bus through the snow.
راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
snow blower
[rotary snowplough]
برف خور
heavy drifting snow at ground level
بارشبرفسنگیندرسطحزمین
slight drifting snow at ground level
بارشبرفاندکدرسطحزمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com