English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 167 (11 milliseconds)
English Persian
snow storm کولا ک برف
Other Matches
blood snow [watermelon snow] [red snow] برف سرخ [برف با خون]
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] برف روی زمین نمی ماند.
There was a heavy fall of snow (snow-fall). برف سنگینی بارید
storm توفان
storm تغییر ناگهانی هوا
storm توفانی شدن
take by storm <idiom>
storm باحمله گرفتن
storm یورش اوردن
storm طوفان
to take by storm با حمله گرفتن
storm کولاک
take by storm <idiom> پذیرفتن
storm sewer لوله فاضلاب اب باران
storm smear پراکندگی طوفان
sand storm طوفان ریگ
pawn storm توفان پیادهای شطرنج
storm card طوفان نمای دریایی
storm trooper گارد حمله المان نازی
line storm طوفان مستقیم
storm trooper بیرحم
storm warning پرچم قرمز با مرکز سیاه یا 2چراغ قرمز بعلامت باد شدید
storm lane گذرگاه طوفان
storm door درب عایق هوای توفانی
storm bound گرفتاریادچارطوفان
storm boat نوعی قایق سبک هجومی موتوری
storm boat قایق سبک وسریع السیر
storm bird بنزین ریختن ماشین
storm bird بنزین
storm clcud ابر طوفان دار
storm clcud وضع اشوب نما
storm and stress اشوب وغوغا
storm water فاضلاب ناشی از بارندگی فاضلاب سطحی
ice storm طوفان همراه باتگرگ
thunder storm رعد وبرق
storm cloud ابرهایسیاهطوفانی
tropical storm طوفاناستوایی
storm collar دستمقاوم دربرابرتوفان
fire storm توده اتش
storm trooper گروه توفان
thunder storm تندریااذرخش
the storm raved itself out طوفان غریدوغریدتا فرونشست
storm window پنجره زمستانی کرکره چوبی بادشکن
feeding storm طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
he was overtake by a storm گرفتارطوفان شد
he was overtake by a storm طوفانی باودر رسید
hail storm طوفان تگرگ
fire-storm توده اتش
hail storm باریدن تگرگ
ice storm کولاک
sandstorm or dust storm طوفانخاکوشن
storm water overflow سرریز اب باران
He stands there like a duck in a thunder storm. <idiom> مانند خر در گل گیر کرده. [اصطلاح مجازی]
The massive storm has moved across Iceland. این طوفان بزرگ از روی ایسلند رد شد.
storm water retention tank منبعهای نگهدارنده اب باران
snow واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
to d. with snow ازبرف
to d. with snow پوشاندن
snow under شکست فاحش خوردن
snow under بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
snow under مستغرق ساختن
snow برف
snow برف باریدن
snow برف امدن
snow برفک
snow under <idiom> قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
snow پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snow برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
snow course برف راهه
snow slip بهمن
continuous snow بارشبرفدائمی
intermittent snow بارشمتناوببرف
snow-capped دارای قله پوشیده از برف
snow flake برف ریزه
snow guard محافظبرف
snow devil بهمن
snow grouse بعدا پرسیده شود
granular snow برف سفت با دانههای درشت
surmounted with snow پوشیده از برف
corn snow برفی که دانه بندی درشت دارد
corn snow تگرگ
corn snow برف شکری
corn snow برف تگرگی
new fallen snow برف تازه
snow shower بارشبرف
snow blink تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
accumulation of snow توده برف
snow thrower برف خور
to shovel snow با بیل برف کندن
to crust [snow] تشکیل دادن به پوسته سخت [برف]
snow-white سفید
snow goose غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow tractor تراکتور برف
Snow thaws. برف آب می شود
snow job <idiom> لاف زدن
snow job <idiom> لاف استادی زدن
snow-white سفید برفی
snow-white برفام
cloggy snow برف چسبناک
packed snow برف فشرده شده
snow geese غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow clad پر برف
snow goggles عینک افتابگیر
snow gun ماشین ایجادکننده برف مصنوعی
snow inlet دریچه ریزش برف
snow job سرهم بندی
snow job ماست مالی
snow leopard یوز پلنگ
snow lily بنفشه گل سفیدوحشی
snow ball گلوله برف
snow ball با گلوله برف زدن
snow line خط برف
snow line خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
snow machine ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
snow goggles عینک توفان
snow gauge برف سنج
snow clad برف پوش
snow covers برف پشته
snow drift توده برف
snow drift برف انبار
snow farming اماده کردن پیست اسکی
snow fence دیواره برفگیر
snow fence حفاظ برف
snow flake دانه برف
snow flake برف دانه
snow clad برف پوشیده
snow flake یکجور گل حسرت
snow gage برفسنج
snow plough برف روب
snow shovel پارو
snow tire لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
snow white سفید یکدست
snow white مثل برف سفید اسم خاص
snow cave اتاق برفی
snow capped دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
snow bound بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow bound دچار برف
snow boot پوتین برف یا اسکی
snow blindness برف کوری
snow blind برف کور
snow berry گل مروارید
snow plough برف پران
snow plough برف پاک کن
snow shoe کفش
snow shoe برفی
snow blind برف کوری
snow charge بار برف
snow tire تایریخ شکن
snow survey برفسنجی
snow berry گل برف
snow blindness برف کور
to stamp the snow off your boots با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
We had a light fall of snow. برف سبکی بارید
snow ball tree گل بدماغ
snowplough [ snow-clearer] برف روب [آلت برف پاک کن ]
The snow is more than a meter deep. برف یک متر بلندیش است.
effective snow melt برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
measurement of snowfall: snow gauge اندازهگیریمقداربارشباران
ablation [melting of snow or ice] گداز [آب شدن] [سطح کوه یخ یا برف]
half a metre deep in snow نیم متر زیر برف
The snow crunched [scrunched] underfoot. برف زیر پاهایم [پاهایمان] خرد شد.
The driver coaxed his bus through the snow. راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
snow blower [rotary snowplough] برف خور
heavy drifting snow at ground level بارشبرفسنگیندرسطحزمین
slight drifting snow at ground level بارشبرفاندکدرسطحزمین
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com