English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
soft error خطای ملموس
Other Matches
soft عسلی
soft to the f. نرم
soft ضعیف
soft توپ کم جان
soft که هنوز بخشی از آن کار میکند حتی اگر مشکلی رخ داده باشد
soft خطای تصادفی نرم افزار یا دادههای خطا
it is too soft پر نرم است
soft ملایم
soft متن روی صفحه
soft مهربان نازک
soft <adj.> نرم
soft نرم
soft نیم بند
soft سبک شیرین
soft گوارا
soft کلیدی که به وسیله برنامه تغییر میکند
soft نوشتار ذخیره شده روی دیسک که قابل بارشدن یا ارسال به چاپگر برای ذخیره در حافظه موقت یا RAM است
soft <adj.> نرم وقابل انعطاف
soft <adj.> ملایم
soft <adj.> لطیف
soft نیمبند
soft که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
soft که به طور موقت در سخت افزار ذخیره شده است
soft صفحه کلیدی که کار کلیدها با برنامه تغییر میکند
soft لطیف
soft حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
soft محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
soft دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند
soft skin پوسته نرم
soft shoulder شانه هموار
soft shelled دارای پوسته تردوشکننده
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
soft spot for someone/something <idiom> احساسات تندوتیز داشتن
soft shelled نرم پوسته
soft shell نرم پوسته
soft radiation تابش نرم
soft return فرمان ترکیبی رد کردن خط ورفتن به خط بعدی
soft roe تخم ماهی نر
soft sand شکرسنگ
soft sectored بخش شده غیر ملموس
soft shell دارای پوسته ترد وشکننده
soft shell دارای عقیده معتدل
soft furnishings متکا پرده نورتابوروکشمبلمان
soft shell حلزون دارای صدف نرم
soft sector علامت گذاری قطاع ها وبخشهای روی یک دیسک که از اطلاعات نوشته شده ان استفاده میشود
soft money پول ضعیف
soft solder لحیم قلع
soft spot شولات
soft porn بیانتمایلاتجنسیبهنحویزننده
soft target هدفبدوندفاع
She has a soft voice صدای نرمی دارد
soft laid نرم تابیده
fail soft با خرابی ملایم
fail soft با خرابی تدریجی
fail soft تخریب
soft drink نوشابه غیر الکلی
soft option انتخابآسانترینراه
soft currency پولباواحدپولیکمارزش
soft drinks نوشیدنی غیر الکلی
soft drinks نوشابه
soft drinks شربت
soft touch آدمی که سختگیر نیست و میشود زود از او پول قرض کرد
soft pastel پاستلخشک
soft ray بالهنرم
soft drink نوشابه
soft drink نوشیدنی غیر الکلی
fail soft تخریب تدریجی
soft tube لامپ نرم
soft ware وسایل نرم ابزار دستگاههای کامپیوتر یا چاپ و فیلم برداری
soft valve شیر ترمویونیکی که مقداری هوا به داخل ان نشت کرده است
soft tooling ابزاری که ابعاد ان معمولا تاحد کمی قابل تنظیم است
soft technology تکنولوژی نرم
soft start راه اندازی نرم
soft start اغاز نرم
soft spot ناحیه نشست
soft water اب سبک
soft water اب شیرین
soft water اب خوشگوار
soft x rays پرتوایکس نرم
soft x rays پرتو ایکس کم نفوذ
it is a soft snap کاری ندارد
it is a soft snap چیزی نیست کاراسانی است
soft drinks نوشیدنی های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
soft drinks نوشابه های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
soft wood چوب نرم
soft drink شربت
soft boiled دل رحیم
soft goods کالاهای مصرف شدنی
soft hyphen خط تیره شرطی
soft loan وام اسان
soft loan وام بدون دردسر
soft loans وام اسان
soft loans وام بدون دردسر
soft palate کام گوشتی
soft palate شراع الحنک
soft palates کام گوشتی
soft palates شراع الحنک
soft hearted نازک دل
soft hearted نرم دل
soft-hearted نازک دل
soft-hearted نرم دل
soft goods کالاهای بی دوام
soft font فونت استقراری
soft fails فهور ناگهانی نویزها درمدارهای ریز الکترونیکی ازطریق ذرات اشعه کیهانی
soft boiled احساساتی
soft boiled نیم بند حساس
soft bill مرغ مگس خوار
soft bill پرنده منقار نازک حشره خوار
soft base باز نرم
soft anneal نرم تاباندن
soft anneal گداختن نرم
soft acid اسید نرم
soft coal ذغال سنگ قیردار
soft coal ذغال سنگ چاق
soft copy نسخه غیر ملموس
soft copy نسخه غیر چاپی
soft eye چشمی ساده
soft spoken دارای صدای نرم وملایم
soft-soaping چاپلوسی
soft-soaped چاپلوسی
soft-soaped چاپلوسی کردن تملق
soft market بازار با تقاضای خوب
soft-soaping چاپلوسی کردن تملق
soft-soaps چاپلوسی
soft-soaps چاپلوسی کردن تملق
soft headed ساده لوح
soft lead سرب نرم
soft spoken معتدل
soft font فونت نرم
soft hyphen خط تیره اختیاری
soft landing فرود نرم
soft iron اهن نرم
soft-soap چاپلوسی کردن تملق
soft keys کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
soft-spoken معتدل
soft-spoken دارای صدای نرم وملایم
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft sell بانرمی وملایمت بفروش رساندن
soft soap چاپلوسی
soft soap چاپلوسی کردن تملق
soft-soap چاپلوسی
soft missile base سکوی بدون حفاظ پرتاب موشک
soft carriage return خط فاصله خالی
soft iron sphere گوی قطبنما
soft sectored disk دیسک خام
velvet feels soft مخمل به لامسه نرم است
soft vane meter سنجه پره مغناطیسی
soft missile base سکوی بی حفاظ
this ground rides soft این زمین برای سواری نرم است
soft clip area محدودیتهای ناحیهای که در ان داده میتواند روی دستگاه ترسیم کننده نمایش داده شود
soft cell boundaries محدوده ازاد سل
soft shell clam صدفپوستنازک
boild egg soft تخم مرغ پخته عسلی
soft page break قطع صفحه
A warm and soft bed . رختخواب گرم ونرم
soft-drink dispenser جایگاهنوشیدنیسبک
With soft words one may persuade a serpent out of . <proverb> با زبان خوش مار را از سوراخ بیرون مى کشند .
the soft side of the coat isin انروی نیم تنه که نرم است تواست
soft drawn copper wire سیم مسی نرم
error خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
in error <adj.> غلط
an i. error سهو
mean error خطای میانگین
in error <adj.> خطا
in error <adj.> اشتباه
in error <adj.> نادرست
error سهو
error لغزش
error اشتباه
error غلط
error سهو خطا
error عقیده نادرست
error تقصیر
error خطا
error خطای تیراندازی انحراف گلوله ازمسیر
error description توضیح مشکل
description of error توضیح عیب
typographical error اشتباه حروفچینی و چاپ [فناوری چاپ]
error description توضیح خرابی
description of error توضیح خرابی
error description توضیح عیب
description of error توضیح اشکال
description of error توضیح مشکل
description of error توضیح نقص
error description توضیح نقص
parallax error خطای پارالاکس [مهندسی]
probable error خطای ممکن [ریاضی]
probable error خطای متحمل [ریاضی]
error term جمله خطا
Error analysis تجزیه و تحلیل خطا [ریاضی]
error description توضیح اشکال
observational error خطای مشاهده [ریاضی]
gross error خطای فاحش [ریاضی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com