English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
soft loan وام اسان
soft loan وام بدون دردسر
Other Matches
on loan به عنوان قرض
loan عاریه وام دادن
loan مساعده
loan قرض دادن عاریه دادن
to have the loan or وام گرفتن
loan value ارزش وام
loan value ارزش استقراض
to have the loan or قرض گرفتن
loan عاریه دادن قرض کردن
have the loan of وام گرفتن
have the loan of قرض گرفتن
loan وام
loan قرض
loan قرضه
loan عاریه واژه عاریه
one who asks for a loan وام خواه
loan word واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
application for loan تقاضای وام
loan word لغت اقتباسی
make a loan وام دادن
receiving a loan وام گرفتن
national loan وام ملی
one who asks for a loan مقترض
foreign loan وام خارجی
guaranteed loan عاریه مضمونه
loan holder دارنده سهام وام
loan fund صندوق وام
loan bank بانک استقراضی
loan bank بانک وامی
loan account حساب وام ها
loan holder مرتهن
loan interest بهره وام
loan market بازار وام
loan on deposit اعطای وام به وثیقه سپرده
redemption of a loan ادای دین
bank loan وام بانکی
bridge loan وام موقتی [تا دریافت وام اصلی ]
loan sharks رباخوار
loan sharks کسی که پول با بهرهی زیاد قرض میدهد
loan shark رباخوار
loan shark کسی که پول با بهرهی زیاد قرض میدهد
receiving a loan استقراض
loan conversion تجدید نظر در شرایط وام
time loan گاه وام
time loan وام مدت دار
term loan وام مدت دار
non performing loan وام غیر رایج
bridging loan وام -قرض
interset free loan قرض الحسنه
interest free loan وام بدون بهره
saving and loan associations شرکتهای پس انداز و وام
savings and loan association صندوق پس انداز تعاونی ورهنی
short term loan وام کوتاه مدت
medium term loan وام میان مدت
long term loan وام بلند مدت
his equitable savings and loan building [پس انداز عادلانه و ساختمان وام
free loan of non fungible things عاریه
soft <adj.> نرم وقابل انعطاف
soft <adj.> ملایم
soft <adj.> لطیف
soft to the f. نرم
it is too soft پر نرم است
soft <adj.> نرم
soft سبک شیرین
soft نرم
soft متن روی صفحه
soft که هنوز بخشی از آن کار میکند حتی اگر مشکلی رخ داده باشد
soft توپ کم جان
soft ضعیف
soft نیمبند
soft گوارا
soft نیم بند
soft مهربان نازک
soft ملایم
soft لطیف
soft خطای تصادفی نرم افزار یا دادههای خطا
soft نوشتار ذخیره شده روی دیسک که قابل بارشدن یا ارسال به چاپگر برای ذخیره در حافظه موقت یا RAM است
soft که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
soft که به طور موقت در سخت افزار ذخیره شده است
soft کلیدی که به وسیله برنامه تغییر میکند
soft عسلی
soft صفحه کلیدی که کار کلیدها با برنامه تغییر میکند
soft دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند
soft دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
soft محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft sell بانرمی وملایمت بفروش رساندن
soft x rays پرتوایکس نرم
soft x rays پرتو ایکس کم نفوذ
soft wood چوب نرم
soft water اب خوشگوار
soft water اب سبک
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft drink نوشیدنی غیر الکلی
soft-spoken دارای صدای نرم وملایم
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft water اب شیرین
soft ware وسایل نرم ابزار دستگاههای کامپیوتر یا چاپ و فیلم برداری
soft shelled دارای پوسته تردوشکننده
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
soft shelled نرم پوسته
soft skin پوسته نرم
soft solder لحیم قلع
soft spot شولات
soft shoulder شانه هموار
soft spot ناحیه نشست
soft start اغاز نرم
soft start راه اندازی نرم
soft technology تکنولوژی نرم
soft soap چاپلوسی
soft tooling ابزاری که ابعاد ان معمولا تاحد کمی قابل تنظیم است
soft valve شیر ترمویونیکی که مقداری هوا به داخل ان نشت کرده است
soft shell نرم پوسته
soft drink نوشابه
soft drink نوشابه غیر الکلی
soft-hearted نرم دل
soft-hearted نازک دل
soft hearted نرم دل
soft hearted نازک دل
soft drinks نوشیدنی های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
soft drinks نوشابه های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
soft palates شراع الحنک
soft palates کام گوشتی
soft palate شراع الحنک
soft palate کام گوشتی
soft loans وام بدون دردسر
soft loans وام اسان
soft spot for someone/something <idiom> احساسات تندوتیز داشتن
She has a soft voice صدای نرمی دارد
soft drink شربت
soft drinks نوشیدنی غیر الکلی
soft drinks نوشابه
soft drinks شربت
soft touch آدمی که سختگیر نیست و میشود زود از او پول قرض کرد
soft-spoken معتدل
soft ray بالهنرم
soft spoken دارای صدای نرم وملایم
soft spoken معتدل
soft currency پولباواحدپولیکمارزش
soft furnishings متکا پرده نورتابوروکشمبلمان
soft option انتخابآسانترینراه
soft porn بیانتمایلاتجنسیبهنحویزننده
soft target هدفبدوندفاع
soft pastel پاستلخشک
soft shell حلزون دارای صدف نرم
fail soft با خرابی ملایم
soft acid اسید نرم
soft anneal گداختن نرم
soft anneal نرم تاباندن
soft base باز نرم
soft bill پرنده منقار نازک حشره خوار
soft bill مرغ مگس خوار
soft boiled نیم بند حساس
soft boiled احساساتی
soft boiled دل رحیم
soft coal ذغال سنگ قیردار
soft coal ذغال سنگ چاق
soft copy نسخه غیر ملموس
soft copy نسخه غیر چاپی
soft soap چاپلوسی کردن تملق
soft-soap چاپلوسی
fail soft با خرابی تدریجی
fail soft تخریب
fail soft تخریب تدریجی
soft tube لامپ نرم
it is a soft snap کاری ندارد
it is a soft snap چیزی نیست کاراسانی است
soft headed ساده لوح
soft-soaps چاپلوسی کردن تملق
soft-soaps چاپلوسی
soft-soaping چاپلوسی کردن تملق
soft-soaping چاپلوسی
soft-soaped چاپلوسی کردن تملق
soft-soaped چاپلوسی
soft-soap چاپلوسی کردن تملق
soft error خطای ملموس
soft shell دارای عقیده معتدل
soft iron اهن نرم
soft laid نرم تابیده
soft landing فرود نرم
soft lead سرب نرم
soft market بازار با تقاضای خوب
soft money پول ضعیف
soft keys کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
soft radiation تابش نرم
soft return فرمان ترکیبی رد کردن خط ورفتن به خط بعدی
soft roe تخم ماهی نر
soft sand شکرسنگ
soft sector علامت گذاری قطاع ها وبخشهای روی یک دیسک که از اطلاعات نوشته شده ان استفاده میشود
soft sectored بخش شده غیر ملموس
soft shell دارای پوسته ترد وشکننده
soft hyphen خط تیره اختیاری
soft hyphen خط تیره شرطی
soft fails فهور ناگهانی نویزها درمدارهای ریز الکترونیکی ازطریق ذرات اشعه کیهانی
soft font فونت نرم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com