English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
solid state component مولفهء حالت جامد
Other Matches
solid state حالت جامد
solid-state وسیله الکترونیکی که با اثرات سیگنالهای الکترونیکی یا مغناطیسی در ماده نیمه هادی کار میکند
solid-state وسیله ذخیره حافظه با وضعیت ساکن
solid-state مربوط به وسایل نیمه هادی
solid state نیمه هادی
solid-state laser لیزر حالت جامد [فیزیک]
solid state cartridge کارتریج حالت جامد
solid state cartridge کارتریج نیمه هادی
solid state circuitry مدارات حالت جامد
solid state device دستگاه حالت جامد
solid state diffusion پخش حالت جامد
solid state physics فیزیک حالت جامد
national [state, federal state] <adj.> دولتی
national [state, federal state] <adj.> حکومتی
component جسمهای ترکیب کننده
component سازا
component جزء در شیمی
component سازنده
component مولفه بردار
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component عضو
component قسمت
component مولفه
component جزء
component ترکیب دهنده
component ترکیب کننده
component اجزاء
component 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
component جزء سازنده
component عضو قسمت
component جزء ساختمانی
component قطعه
component عنصر
component همنه
component همنهند
component خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
d.c. component مولفه دی سی
idle component اجزاء کور
zero sequence component مولفه همقطب
homopolar component مولفه همقطب
three component theory نظریه سه مولفهای
frequency component اجزای فرکانس
electric component قطعه الکتریکی
wattless component جریان هرز
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
tangential component مولفه مماسی
plain component متن یا قسمت کشف یک پیام رمز
service component نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
active component مولفه موثر
service component نیروی مسلح
reactive component جریان هرز
range component عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
out of phase component مولفه بیرون از فاز
one component system سیستم یک جزیی
navy component نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
national component هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
magnetic component قطعه مغناطیسی
discrete component مولفه گسسته
discrete component با مولفههای گسسته
building component اجزای ساختمان
component operation عناصر عملیاتی
component part جزء ساختمان
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
component forces نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
component forces نیروهای مولفه
component life عمر قانونی یک وسیله
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
component drawing رسم جزیی
component drawing رسم قطعات
component efficiency میزانی برای اندازه گیری بازده یک قسمت از یک ماشین
wind component مولفه مربوط به باد
wind component شاخه سمتی باد
wattless component جریان کور
air force component نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
component change order دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
component change order دستور تغییر قطعات یک وسیله
single component gases گازهای تک جزیی
inductance component of spark پخش القایی جرقه
component of a symmetrical system مولفه دستگاه متوازن
deflection component of trail شاخه سمتی مسیر
deflection component of trail شاخه سمتی معبر حرکت
integrate electronic component قطعه الکترونیکی مجتمع
component end item قطعات و اقلام تجهیزات عمده
air force component نیروی هوایی شرکت کننده در عملیات
capacity component of spark بخش فرفیتی جرقه
solid خطایی که همیشه در حین استفاده از یک وسیله ایجاد میشود
solid رنگی که روی صفحه نمایش نمایش داده میشود یا روی چاپگر رنگی چاپ میشود بدون اینکه ترکیب شود
solid ثابت
solid توپر
solid پر
solid تیمی با بازیگران خوب
solid چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
solid سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
solid بدن [کالبد]
solid تن
solid looking دارای قیافه جامد وبیروح
solid تنه
solid سخت پا
solid جامد
solid قوی خالص
solid استوار
solid ز جسم
solid محکم
solid سه بعدی
solid مکعب
solid سخت
solid ماده جامد سفت
solid جسم [بدن]
solid ناب
solid بسته
solid منجمد سخت
solid یکسان فضائی
solid یکپارچه
solid توپر سخت محکم
solid دج
solid قابل اطمینان
solid توپر نیرومند
solid مکعب حجمی
solid یک پارچه
solid wire سیم تک رشته
solid geometry هندسه سه بعدی
solid geometry هندسه فضایی
It must have a solid foundation. اساس کار باید محکم باشد
Seven solid years. هفت سال تمام (پیاپی،آز گار )
solid geometry هندسه ی فضایی
This is a very solid car. این اتوموبیل خیلی محکم است
monoatomic solid جامد تک اتمی
solid support تکیه گاه جامد
solid floor کف زیر بر
solid door لنگه در توپر
solid angle زاویه فضایی
color solid سه بعدی رنگ نما
solid angle زاویه سه بعدی مخروط وامثال ان
solid dam سد بی دررو
solid color رنگ یکدست
solid dike اب بند
solid shot ساچمهخالص
solid dam سد کور
crystalin solid جامد متبلور
solid jet فوران پر
solid figure جسم [بدن]
solid fuel سوخت جامد
solid solution محلول جامد
solid figure تن
solid figure بدن [کالبد]
regular solid کثیرالاضلاع پنج ضلعی منظم
solid solution کریستال مخلوط
solid figure تنه
solid line خط پر
solid sodding پوشش یکدست چمنی
solid partition جداگر یکپارچه
of solid build خوش بنیه
solid body جسم سخت
solid propellant سوخت جامد
solid shaft محور توپر
gas solid chromatography کروماتوگرافی گاز- جامد
substitutional solid solution محلول جامد جانشینی
unit solid angle زاویه واحد فضایی
solid-shade dyeing یکدست و همرنگ
airless solid injection تزریق بدون کمپرسور
solid-rocket booster راکدثابتبالارونده
solid rubber tyre لاستیککائوچوییسفت
solid-shade dyeing رنگرزی یکنواخت
Iranian goods are usally solid. جنس ساخت ایران غالبا" محکم است
state کشور
to keep state شان یا مقام خودراحفظ کردن
to keep state خود را گرفتن
state مقام ورتبه
state وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state- تعیین کردن حال
two state دو حالتی
state سیاسی رسمی وضع
state ایالت کشوری
state دولتی
to be in a state of a هراسان بودن
to be in a state of a بیم داشتن
state حالت
state ابهت
state مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state حال
the state effusion seminal causedby cleanness ofجنابت
state تعیین کردن وقرار دادن
state افهار کردن وتصریح کردن
state وضعیت
state- توضیح دادن
state- جزء به جزء شرح دادن
state- افهار داشتن افهارکردن
to be in a state of f. پیوسته درتغییربودن
state- تعیین کردن وقرار دادن
state- مقام ورتبه
state- سیاسی رسمی وضع
state- دولتی
state- ایالت کشوری
state- کشور
state- حالت
state تعیین کردن حال
state- ابهت
state- افهار کردن وتصریح کردن
state افهار داشتن افهارکردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com