Dictiornary-Farsi | solution to a problem | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 141 (8 milliseconds)

English	Persian
solution to a problem	راه حل یک مسئله


Search result with all words

solution of a problem	حل یک مسئله
This would provide an obvious solution [to the problem] .	این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
Other Matches

cn solution	گازاشک اور مایع
solution	پاسخ یک مشکل
solution	حل
cn solution	محلول گاز اشک اور
solution	انحلال
solution	حل محلول
solution	تادیه تسویه
solution	شولش
solution	چاره سازی
solution	محلول
solution	راه حل
heat of solution	گرمای انحلال
graph solution	حل ترسیمی
fehling solution	محصول فهلینگ
solution polymerization	بسپارش محلولی
exothermic solution	انحلال گرماده
exact solution	حل دقیق
endothermic solution	انحلال گرماگیر
standard solution	محلول استاندارد
solution gas	گاز حل شده
stock solution	محلول ذخیره
danc solution	نوعی محلول شیمیایی برای رفع الودگی عوامل تاول زا
ideal solution	محلول ایده ال
solution of continuity	گسیختگی
saturated solution	محلول سیر شده
shellac solution	لاک الکل
soap solution	اب صابون
soda solution	محلول جوش شیرین
soild solution	محلول جامد
optimal solution	راه حل مطلوب
optimal solution	راه حل بهینه
solid solution	محلول جامد
normal solution	محلول نرمال
solid solution	کریستال مخلوط
metastable solution	محلول شبه پایدار
iterative solution	راه حل تکراری
soap solution	محلول صابون
cutting solution	محلول برش
corner solution	راه حل گوشهای
solution of battery	الکترولیت باتری
approximate solution	حل تقریبی
antifreezing solution	محلول ضد یخ
antifreezing solution	ضد یخ
alkaline solution	محلول قلیایی
acid solution	محلول اسید
solution [process]	راه حل
[procedure of] solution	راه حل
battery solution	محلول باتری
unique solution	راه حل منحصر بفرد
supersaturated solution	محلول فوق سیر شده
unique solution	جواب منحصر بفرد
caustic solution	محلول سوزاور
buffer solution	محلول بافر
benedict's solution	محلول بندیکت
unique solution	راه حل یگانه
supersaturated solution	محلول ابر سیر شده
A solution suddenly proffered itself.	ناگهان راه حلی به نظر رسید.
substitutional solid solution	محلول جامد جانشینی
We must find a basic solution.	باید یک فکر اساسی کرد
integral heat of solution	گرمای کل انحلال
solution heat treatment	عملیات حرارتی محلول
total heat of solution	گرمای کل انحلال
molar heat of solution	گرمای مولی انحلال
differential heat of solution	گرمای انحلال تفاضلی
If this is your problem , it is no problem , it is no problem .	اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
No problem at all. It is quite all right .	مانعی ندارد
Is that enough to be a problem?	آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
What's the problem?	مشکل کجاست؟
problem	مسئله
problem	چیستان
problem	خرابی یا اشکال در سخت افزار یا نرم افزار
problem	سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
problem	معما موضوع
problem	یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problem	یافتن پاسخ برای مشکلی
problem	مشکل
problem	مساله
problem	زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
problem	واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
chess problem	مسئله شطرنج
the heart of the problem	اصل مساله
benchmark problem	کار یا برنامه بررسی اعتبار کارایی سخت افزار یا نرم افزار
benchmark problem	مسئله محک
chess problem	معما
check problem	مسئله مقابلهای
check problem	مسئله ازمایشی
test problem	مسئله ازمابنده
problem-free <adj.>	بدون زحمت
My only problem is money .	تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
problem definition	تعریف مسئله
A problem is a chance for you to do your best.	مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
to crack a problem	مسئله ای را حل کردن [ریاضی یا فیزیک]
problem-free <adj.>	بدون دردسر
Problem - solving .	گره گشایی ( رفع مشکل )
problem-solving	مساله گشایی
definition of a problem	تعریف یک برنامهThe
determinate problem	مسئله ایی که یک یا چندراه حل معین دارد
domestic problem	مساله خانوادگی
problem state	حالت مسئلهای
problem solving	حل مسئله
problem program	برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
problem program	برنامه مسئلهای
problem plav	نمایشی که موضوع ان مسئلهای باشد
problem oriented	مسئله گرا
problem identification	بازشناسی مشکل
problem identification	شناسایی مسئله
problem child	فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
problem description	شرح مسئله
problem description	تشریح مسئله
problem state	وضعیت مسئله
problem statement	حکم مسئلهای
problem file	پرونده مسئلهای
identification problem	مسئله شناسائی
feeding problem	مشکل تغذیه
eight queens problem	مسئله هشت وزیر شطرنج
problem analysis	تجزیه و تحلیل مسئله
problem behavior	رفتار مشکل افرین
problem box	جعبه مساله
problem checklist	فهرست مشکلات
problem child	کودک مشکل افرین
problem child	فرزند مسئله دار
identification problem	مسئله تعیین هویت
I racked ( cudgeled ) my brain to find a solution .	به مغزم فشارآوردم تا راه حلی پیدا کنم
to face a serious problem for the country	مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
More money is not the answer to this problem.	پول بیشتر حل این مسئله نیست.
to face a serious problem for the country	روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
We are confronting a difficult problem.	با مسأله مشکلی روبرو هستیم
It is an extremely complicated problem.	مسأله بسیار پیچیده ایست
mind body problem	مساله تن و روان
mooney problem checklist	مشکل سنج مونی
on line problem solving	حل مسئله بطور درون خطی
problem oriented language	زبان باگرایش مسئله
problem oriented language	زبان مسئله گرا
The real problem is not whether machines think but whether men do.	مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
one's biggest worry [problem number one]	بزرگترین نگرانی
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced.	زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.	مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
To umravel a complication . to unlock adoor . to resolve ( untangle )a knotty problem.	گره از مشکلی باز کردن ( گشودن )

solution to a problem

راه حل یک مسئله