Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (7 milliseconds)
English
Persian
sort effort
تعداد مراحل لازم جهت مرتب نمودن یک رکورد نامرتب
Other Matches
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
effort
تقلا
effort
سعی
effort
کوشش
effort
تلاش
to make an effort
سعی کردن بذل مساعی کردن
unity of effort
وحدت تلاش
effort syndrome
نشانگان تلاش
work effort
عرضه کار
work effort
تمایل به کار
without the slightest effort
<adv.>
<idiom>
مثل آب خوردن
[اصطلاح روزمره]
tractive effort
نیروی کشنده
to make every effort
تک و پوی زدن
[به هر دری زدن]
تا آنجا که امکان پذیر باشد
to make an effort to do something
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
to make an effort
کوشش کردن
to bend effort
اقدام کردن
to bend effort
کوشش کردن
to bend effort
صرف قوه کردن
level of effort
میزان تلاش
level of effort
تلاش رزمی یکان
main effort
تلاش اصلی
main effort
تلاش اصلی نیروها
without the slightest effort
<adv.>
<idiom>
خیلی ساده
[اصطلاح روزمره]
to make a real effort
تلاش جدی کردن
To go flat out . To make astupendous effort.
غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
sort of
نسبتا
sort of
تقریبا
sort-out
مرتبکردن
sort of
بمقدار متوسط
re sort
دوباره جور کردن
nothing of that sort
هیچ همچو چیزی نیست
nothing of the sort
هیچ همچو چیزی نیست
sort
دسته بندی کردن
sort of
بمیزان متوسط
sort
جور
sort
سوا کردن
sort
جور کردن
sort
دمساز شدن
sort
پیوستن
sort
جوردرامدن
sort
دسته دسته کردن
sort
سواکردن
sort
جورکردن
sort
رقم
sort
طور طبقه
sort
گونه
sort
نوع
sort
قسم
sort
دسته کردن طبقه بندی کردن
sort
فرمان SORT
sort
مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
sort
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort of
<idiom>
تقریبا تا یک حدی
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
shell sort
الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
sort field
میدان جور کردن
sort order
نظم ترتیب
in a kind (sort) of way
<idiom>
یک کمی
sort field
فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
selection sort
جور کردن گزینشی
selection sort
مرتب کردن گزینشی
sort field
میدان مرتب سازی
She is the clinging sort.
از آنهایی است که مثل کنه می چسبد
tag sort
مرتب سازی برچسب جورسازی برچسب
To sort out ones affairs
بکارهای خود سر وصورت دادن
tree sort
مرتب کردن درختی
what sort of a thing is it?
چه جور چیزی است
sort merge
جور کردن و ادغام
sort key
کلید ترتیب
sort key
کلید جورسازی
sort generator
برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
sort field
فیلد مرتب سازی
ripple sort
مرتب کردن موجی
alphanumeric sort
مرتب نمودن الفبا عددی
descending sort
ترتیب نزولی
descending sort
مرتب سازی نزولی
dictionary sort
ترتیب واژه نامهای
die sort
جور کردن طاسی
distributive sort
مرتب کردن توزیعی
exchange sort
جورکردن معاوضهای
external sort
جور کردن خارجی
external sort
مرتب سازی خارجی
external sort
جورکردن خارجی
collating sort
مرتب کردن داده
bubble sort
سورت حبابی
ascending sort
مرتب سازی صعودی
ascending sort
جورکردن صعودی
block sort
مرتب کردن بلاکی
bucket sort
جور کردن دلوی
bubble sort
جور کردن حبابی
bubble sort
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
bubble sort
مرتب کردن حبابی
block sort
جورسازی کندهای
heap sort
sort tree
polyphase sort
جور کردن چند مرحلهای
property sort
جور کردن خاصیتی
multilevel sort
ترتیب چند سطحی
multipass sort
جور کردن چند گذری
multipass sort
مرتب کردن چند گذری
multipass sort
جورکردن چند گذری
multipass sort
مرتب سازی چند عبوری
oscillating sort
جور کردن نوسانی
polyphase sort
مرتب کردن چند فازی
oscillating sort
مرتب کردن نوسانی
minor sort
مرتب سازی جزیی جورسازی فرعی
major sort
جورسازی عمده
merge sort
ادغام و جور کردن
internal sort
مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
internal sort
جور کردن داخلی
major sort
مرتب سازی اصلی
internal sort
مرتب کردن درونی
internal sort
مرتب سازی داخلی
ascii sort order
نظم ترتیبی اسکی
i sort of feel sick
مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
sort merge program
پردازش تعمیم یافته
major sort key
یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
We are past that sort of thing .
دیگر این کارها از ماگذشته
minor sort key
یک فیلد داده که منبع دومی ازتمایزات را که به وسیله انهارکوردها مرتب می شوندفراهم میکند
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing.
ابدا"چنین چیزی نیست
i sort of feel sick
یک جوری میشوم
This sort of propaganda is for home consumption
این گونه تبلیغات برای مصرف داخلی است
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) .
این حرفها دیگه کهنه شده است
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl.
دختر خودرأیی است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com