English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (7 milliseconds)
English Persian
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sort field میدان جور کردن
sort field میدان مرتب سازی
sort field فیلد مرتب سازی
Other Matches
sort طور طبقه
sort الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort دمساز شدن
re sort دوباره جور کردن
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
sort فرمان SORT
nothing of the sort هیچ همچو چیزی نیست
sort گونه
sort نوع
sort قسم
sort جور
sort رقم
sort جورکردن
sort سواکردن
sort جوردرامدن
sort پیوستن
sort جور کردن
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
nothing of that sort هیچ همچو چیزی نیست
sort of نسبتا
sort of بمقدار متوسط
sort سوا کردن
sort دسته دسته کردن
sort-out مرتبکردن
sort of <idiom> تقریبا تا یک حدی
sort برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort of تقریبا
sort دسته بندی کردن
sort of بمیزان متوسط
bucket sort جور کردن دلوی
bubble sort سورت حبابی
bubble sort مرتب کردن حبابی
major sort مرتب سازی اصلی
property sort جور کردن خاصیتی
ascending sort مرتب سازی صعودی
block sort مرتب کردن بلاکی
ascending sort جورکردن صعودی
block sort جورسازی کندهای
bubble sort جور کردن حبابی
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
collating sort مرتب کردن داده
alphanumeric sort مرتب نمودن الفبا عددی
internal sort مرتب کردن درونی
internal sort مرتب سازی داخلی
major sort جورسازی عمده
internal sort مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
external sort جورکردن خارجی
external sort مرتب سازی خارجی
external sort جور کردن خارجی
heap sort sort tree
exchange sort جورکردن معاوضهای
distributive sort مرتب کردن توزیعی
die sort جور کردن طاسی
dictionary sort ترتیب واژه نامهای
descending sort مرتب سازی نزولی
descending sort ترتیب نزولی
internal sort جور کردن داخلی
polyphase sort جور کردن چند مرحلهای
selection sort مرتب کردن گزینشی
shell sort الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
sort effort تعداد مراحل لازم جهت مرتب نمودن یک رکورد نامرتب
sort generator برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
sort key کلید جورسازی
sort key کلید ترتیب
sort merge جور کردن و ادغام
To sort out ones affairs بکارهای خود سر وصورت دادن
sort order نظم ترتیب
She is the clinging sort. از آنهایی است که مثل کنه می چسبد
tag sort مرتب سازی برچسب جورسازی برچسب
what sort of a thing is it? چه جور چیزی است
selection sort جور کردن گزینشی
ripple sort مرتب کردن موجی
polyphase sort مرتب کردن چند فازی
merge sort ادغام و جور کردن
minor sort مرتب سازی جزیی جورسازی فرعی
in a kind (sort) of way <idiom> یک کمی
multilevel sort ترتیب چند سطحی
multipass sort جور کردن چند گذری
multipass sort مرتب کردن چند گذری
multipass sort جورکردن چند گذری
multipass sort مرتب سازی چند عبوری
oscillating sort جور کردن نوسانی
oscillating sort مرتب کردن نوسانی
tree sort مرتب کردن درختی
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. ابدا"چنین چیزی نیست
We are past that sort of thing . دیگر این کارها از ماگذشته
ascii sort order نظم ترتیبی اسکی
i sort of feel sick یک جوری میشوم
i sort of feel sick مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
sort merge program پردازش تعمیم یافته
major sort key یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
minor sort key یک فیلد داده که منبع دومی ازتمایزات را که به وسیله انهارکوردها مرتب می شوندفراهم میکند
This sort of propaganda is for home consumption این گونه تبلیغات برای مصرف داخلی است
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) . این حرفها دیگه کهنه شده است
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl. دختر خودرأیی است
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
right field سمتراستزمین
field شاخه [دانشی]
to keep the field درجای خودثابت ماندن
to take the field جنگ اغازکردن
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
well field حوزه تغذیه کننده چاه
field name نام فیلد
zero field بی حوزه
zero field بی میدان
zero field میدان صفر
field رشته [دانشی]
field بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field حوزه
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field فرودگاه
field دشت
field میدان رزم صحرا
field میدانه
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field مشابه 4036
field محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field خارج اداره یا کارخانه
field فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field فیلد
field نوشتن داده روی PROM
field روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field زمین بازی
field میدان دید
field دشت کشتزار
field کارگاه
field پایکار
field دایره
field صحرا
field بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field رشته
field میدان
field بمیدان یا صحرا رفتن
field زمینه رزمی صحرایی
field زمین
fixed field میدان ثابت
field worker پژوهشگر میدانی
interference field میدان انترفرنس
input field میدان ورودی
interference field میدان مزاحم
intermediate field میدان میانی
field work استحکامات صحرایی استحکامات
field wire سیم صحرایی
field wire سیم جنگی
field work پژوهش میدانی
field work کار در صحرا
field work کار صحرایی
intermediate field میدان واسطه
ice field سرزمین یخی
field work کار میدانهای
inhomogeneous field میدان غیریکمواخت
induction field میدان القائی
grounded field سیم پیچ متصل به زمین
high field میدان قوی
magnetic field حوزه مغناطیسی
image field حوزه تصویر
induced field میدان القاء شده
image field میدان تصویر
soccer field زمین فوتبال
gravitational field میدان گرانش
grain field گندم زار
inhomogeneity of a field غیریکنواختی یک میدان
induction field حوزه القائی
flying field میدان فرودگاه
force field میدان نیرو
free field میدان عمل ازاد
free field حوزه ازاد
gold field ناحیه زرخیز
grain field کشتزار
ice field یخزار یخ شناور
field range میدان تیرجنگی
field service تعمیر در محل
field service خدمات رزمی
field service پشتیبانی سرویس رزمی
field services قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field shop کارگاه صحرایی
field shop تعمیرگاه صحرایی
field splice وصله کارگاهی
field stockade ذخایر صحرایی
field stockade کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field service خدمات پایکار
field separator جدا ساز میدان
field ration جیره صحرایی
field ration جیره رزمی
field rectifier یکسوساز میدان
field regulator نافم میدان
field regulator تنظیم کننده میدان
field rheostat رئوستای میدان
field rheostat تنظیم کننده میدان
field rheostat رگولاتورمیدان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com