Dictiornary-Farsi | sound effects | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
sound effects	صدا سازی
sound effects	عوامل صوتی که در رادیو وتلویزیون وفیلم سینمایی وغیره موجب صدامیشود


Other Matches

Sound mind in a sound body. <proverb>	عقل سالم در بدن سالم.
by-effects	اثرهای جانبی
after-effects	اثر ثانوی
effects	عوامل
after-effects	تاثیر بعدی
by-effects	آثار جانبی
spread effects	اثرات پراکندگی
range effects	اثرات برد
range effects	اثرات بردی
relativistic effects	اثار نسبیتی
secondary effects	اثرات ثانوی
spread effects	اثرات نشر
side effects	اثرات جنبی
spillover effects	اثرات خارجی
social effects	سودهای اجتماعی
side effects	اثرات فرعی
chain effects	اثرات زنجیری
linkage effects	اثرات زنجیری
contingent effects	اثرات احتمالی انفجار هستهای
controlled effects	اثرات کنترل شده
controlled effects	جنگ افزارهای با اثرات کنترل شده
desired effects	اثرات مورد نظر
differential effects	اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
side-effects	نتیجه جانبی
growth effects	اثار رشد
side-effects	اثرجانبی نتیجه جانبی
side-effects	واکنش ثانوی
side-effects	اثر زیان اور
side-effects	اثر فرعی
thermal effects	اثرات حرارتی
side-effects	اثر جانبی
personal effects	لوازم شخصی
spillover effects	آثار جانبی
side effects	اثرهای جانبی
spillover effects	اثرهای جانبی
secondary effects	آثار جانبی
side effects	آثار جانبی
special effects	تروکاژ
special effects	جلوههای ویژه
secondary effects	اثرهای جانبی
digital video effects monitor	صفحهنمایشدیجیتالی
digital video special effects	نمایشمخصوصعددیعوامل
Personal effects are duty-free.	لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است
Ask your doctor or pharmacist about any health risks and possible side effects.	در مورد هر خطرات سلامتی و عوارض جانبی احتمالی از دکتر یا داروساز خود بپرسید.
sound off	فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
sound off	ازادانه بیان کردن
sound off	مزه دهان کسیرافهمیدن
sound off	باصدای بلند صحبت کردن
sound off	قدم شماری درهنگام رژه رفتن
sound off <idiom>	عقاید را بیان کردن
sound out <idiom>	سین جین کردن
sound <adj.>	بی عیب
sound <adj.>	بی عیب و نقص
sound <adj.>	بدون مشکل
to sound an a	شیپوراشوب زدن
sound	کارت اضافی که سینگالهای صوتی آنالوگ را تحت کنترل کامپیوتر تولید میکند
sound	صدا دادن
sound	بی عیب
sound	ژرفایابی کردن
sound	صوت صد
sound	طنین
sound	تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود
sound	کیلوهرتز
sound	پوششی که صدا را در چاپگر پر و صدا قط ع میکند
sound	فایل ذخیره شده روی دیسک که حاوی داده صوت است
sound	موج صوتی
sound	اندازه گیری عمق اب
sound	عمق یابی کردن
sound	ژرفاسنجی کردن
associated sound	صدای همراه
sound	استوار
sound	بی خطر دقیق
sound	سالم
sound	نواختن
sound	مفهوم
sound	صوت
sound	بصدادراوردن
sound	به نظر رسیدن بگوش خوردن
sound	صدا دادن صداکردن
sound	درست بی عیب
sound	اوا
sound	بطورژرف
sound	صدا
sound	زدن
sound	گمانه زدن
sound	کاملا
sound spectrograph	طیف نگار صوتی
to sleep sound	خواب راحت یاسنگین رفتن
Sound Recorder	امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
to sound a trumpet	شیپورزدن
to sound the retire	شیپور عقب نشینی زدن
to sound a retreat	شیپور عقب نشینی زدن
to sound a parley	بگفتگوخواندن
to sound a parley	با زدن شیپور
sound takeoff	صداگیری
the sound of a bugle	صدای شیپور
sound velocity	سرعت حرکت صوت در اب دریا
to sound the retreat	شیپورعقب نشینی زدن
transmission of sound	انتقال یاعبورصدا
sound effect	جلوههایصوتی
background sound	موسیقی متن
I heard a sound .	صدائی به گوشم خورد( رسید )
sound an alarm	زنگ خطر را به صدا در آوردن
sound monitor	صفحه نمایشگر صدا
sound economy	اقتصاد قوی
sound practices	شیوه های درست
sound technician	تکنسین صدا
sound signal	علائم صدا
sound hole	حفرهصدا
background sound	موسیقی پس زمینه
production of sound	تولیدات صدا
sound alarm	اعلام صدا
sound console	پایه صدا
sound desk	میزصدا
background sound	موزیک متن
sound receiver	دریافتگر صدا
sound ranging	مسافت یابی صوتی
fish sound	بادکنک ماهی
sound frequency	بسامد صوتی
sound absorbing	صدا گیری
complete sound	فشنگ کامل
aduacent sound	صدای مجاور
sound absorption	جذب صدا
sound absorption	جذب صوت
sound bars	نوارهای صوتی
Sound Blaster	نوعی کارت صوتی برای PC سازگار ساخت Creative habs که امکان ضبط صدا روی دیسک را میدهد
Sound Blaster	و پس اجرای آن
sound bow	کاسه زنگ اخبار
sound box	جعبه تبدیل امواج صوتی به صدا
sound carrier	حامل صوت
sound channel	کانال صوتی دریایی
volume of sound	شدت صوت
sound wave	صوت
sound barrier	مانع صوتی
impact sound	صدای برخورد
accompanying sound	صدای همراه
intensity of sound	شدت صوت
magneticd sound	صوت مغناطیسی
sound vibration	ارتعاش صوتی
sound camera	دوربین فیلمبرداری مجهزبدستگاه ضبط صوت
sound waves	صوت
safe and sound	صحیح وتندرست
sound waves	موج صوتی
sound absorption	خاصیت تبدیل انرژی صوتی خاصیت جذب انرژی صوتی
sound propagation	انتشار صوت
sound insulation	صدابندی
sound intensity	شدت نور
sound judgement	عقل سلیم
sound level	شدت نسبی صوت
sound level	شدت صوت
sound money	پول قوی
sound wave	موج صوتی
sound powered	وسیله صوتی
sound powered	صوتی
sound pressure	فشار صوت
sound probe	گیرنده صوتی
sound proof	ضد صوت
sound money	پول سالم
sound insulation	عایق صدا
sound distortion	شکستگی صدا
sound distortion	اعوجاج صوت
sound energy	انرژی صوتی
sound frack	محل مخصوص ضبط صوت برروی حاشیه فیلم ناطق
sound hood	صداپوش
sound discipline	انضباط صوتی
sound channel	مسیرعبور صوتی
sound discipline	انضباط صدا یا جلوگیری ازسر و صدا
split sound system	کانال صوتی دوگانه
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
sound powered telephone	تلفن صوتی
laplacian speed of sound	سرعت لاپلاسی صوت
sound control room	اتاقکنترلصدا
intercarrier sound system	کانال صوتی مخلوط
impluse sound level	سطح صوت ضربهای
magnetic sound recorder	دستگاه ضبط صوت مغناطیسی
sound monitoring selector	انتخابگرنمایشصدا
sound volume amplifier	تقویت کننده شدت صوت
minimal audible sound	کمترین صوت شنودپذیر
newtonian speed sound	سرعت نیوتنی صوت
They gave him a sound thrashing .	اورا کتک مفصلی زدند
I was sound asleep when he knocked.	وقتیکه در زد غرق خواب بودم
To be sound in wind and limb.	جسما" سالم وقوی بودن
The sound rings in the ears.	صدا در گوش می پیچد
acoustical sound enclosure	محفظه عایق صوتی
acoustical sound enclosure	روپوش صوتی
sound level meter	شدت صوت سنج
sound digitizing processor	گزارهصدایکامپیوتری
wundt sound pendulum	پاندول صوتی وونت
high frequency sound	موج صوتی فرکانس بالا
dual channel sound system	کانال صوتی دوگانه
To sound someone out . To feel someones pulse .	مزه دهان کسی را فهمیدن
sound [arguments, data, figures] <adj.>	درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
impluse sound level meter	سطح صوت ضربه سنج
track [on a sound recording medium]	تیتر آهنگ
track [on a sound recording medium]	تیتر موسیقی [روی محیط ضبط صوت]
sound/video preview unit	واحدبهعقبزدنصدایویدئو
dual channel television sound system	کانال صوتی دوگانه
I hear a strange noise ( voice , sound ) .	صدای غریبی به گوشم می رسد
To beat someone hard . To give someone a sound beating ( thrashing ) .	کسی را محکم کتک زدن