Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English
Persian
sound powered
وسیله صوتی
sound powered
صوتی
Search result with all words
sound powered telephone
تلفن صوتی
Other Matches
Sound mind in a sound body.
<proverb>
عقل سالم در بدن سالم.
powered
برقی
powered
درشت نمایی قدرت دوربین
powered
دستگاه برقی
powered
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powered
توان
powered
برتری
powered
توان نیرو
powered
برق
powered
اقتدار سلطه نیروی برق
powered
قدرت دیدذره بین
powered
نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
powered
زور بکاربردن
powered
توان برقی
powered
نیرو
powered
قوه یا توان
powered
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
powered
توقف منبع تغذیه الکتریکی
powered
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
powered
مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
powered
قدرت نیرو
powered
شدت
powered
توانایی
powered
انرژی
powered
قوه
powered
راندن
powered
اقتدار و اختیار
powered
دولت
powered
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered
حذف توان کامپیوتر
powered
قدرت
powered
زور
powered
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powered
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powered
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powered
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered
تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
powered
خاموش کردن یک وسیله
powered
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powered
نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
powered
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powered
بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
powered
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
powered
توان از دست رفته
high-powered
توانمند
high-powered
پر توان
high-powered
پر زور
high-powered
پر نیرو
high-powered
مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
nuclear powered submarine
submarine nuclear
to sound an a
شیپوراشوب زدن
sound off
فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
sound off
ازادانه بیان کردن
sound off
مزه دهان کسیرافهمیدن
sound off
باصدای بلند صحبت کردن
sound off
<idiom>
عقاید را بیان کردن
sound out
<idiom>
سین جین کردن
sound
<adj.>
بی عیب
sound
<adj.>
بی عیب و نقص
sound
<adj.>
بدون مشکل
associated sound
صدای همراه
sound off
قدم شماری درهنگام رژه رفتن
sound
صدا
sound
زدن
sound
گمانه زدن
sound
عمق یابی کردن
sound
اندازه گیری عمق اب
sound
ژرفاسنجی کردن
sound
کاملا
sound
بطورژرف
sound
اوا
sound
سالم
sound
درست بی عیب
sound
استوار
sound
بی خطر دقیق
sound
مفهوم
sound
صدا دادن صداکردن
sound
به نظر رسیدن بگوش خوردن
sound
بصدادراوردن
sound
نواختن
sound
ژرفایابی کردن
sound
کارت اضافی که سینگالهای صوتی آنالوگ را تحت کنترل کامپیوتر تولید میکند
sound
کیلوهرتز
sound
موج صوتی
sound
تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود
sound
پوششی که صدا را در چاپگر پر و صدا قط ع میکند
sound
فایل ذخیره شده روی دیسک که حاوی داده صوت است
sound
بی عیب
sound
صدا دادن
sound
صوت صد
sound
طنین
sound
صوت
the sound of a bugle
صدای شیپور
sound vibration
ارتعاش صوتی
to sound a parley
با زدن شیپور
sound velocity
سرعت حرکت صوت در اب دریا
to sleep sound
خواب راحت یاسنگین رفتن
sound takeoff
صداگیری
sound money
پول سالم
Sound Recorder
امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
sound pressure
فشار صوت
sound probe
گیرنده صوتی
sound proof
ضد صوت
sound propagation
انتشار صوت
sound ranging
مسافت یابی صوتی
sound spectrograph
طیف نگار صوتی
to sound a parley
بگفتگوخواندن
to sound a retreat
شیپور عقب نشینی زدن
sound signal
علائم صدا
sound technician
تکنسین صدا
sound effect
جلوههایصوتی
background sound
موزیک متن
I heard a sound .
صدائی به گوشم خورد( رسید )
background sound
موسیقی متن
sound an alarm
زنگ خطر را به صدا در آوردن
sound practices
شیوه های درست
background sound
موسیقی پس زمینه
sound monitor
صفحه نمایشگر صدا
sound hole
حفرهصدا
to sound the retire
شیپور عقب نشینی زدن
to sound a trumpet
شیپورزدن
to sound the retreat
شیپورعقب نشینی زدن
transmission of sound
انتقال یاعبورصدا
sound receiver
دریافتگر صدا
production of sound
تولیدات صدا
sound alarm
اعلام صدا
sound console
پایه صدا
sound desk
میزصدا
sound money
پول قوی
fish sound
بادکنک ماهی
sound wave
صوت
intensity of sound
شدت صوت
safe and sound
صحیح وتندرست
volume of sound
شدت صوت
sound frequency
بسامد صوتی
sound absorbing
صدا گیری
sound absorption
خاصیت تبدیل انرژی صوتی خاصیت جذب انرژی صوتی
sound absorption
جذب صدا
magneticd sound
صوت مغناطیسی
complete sound
فشنگ کامل
aduacent sound
صدای مجاور
sound waves
موج صوتی
impact sound
صدای برخورد
accompanying sound
صدای همراه
sound barrier
مانع صوتی
sound effects
عوامل صوتی که در رادیو وتلویزیون وفیلم سینمایی وغیره موجب صدامیشود
sound effects
صدا سازی
sound waves
صوت
sound insulation
صدابندی
sound absorption
جذب صوت
sound bars
نوارهای صوتی
sound energy
انرژی صوتی
sound frack
محل مخصوص ضبط صوت برروی حاشیه فیلم ناطق
sound hood
صداپوش
sound insulation
عایق صدا
sound wave
موج صوتی
sound intensity
شدت نور
sound judgement
عقل سلیم
sound level
شدت نسبی صوت
sound level
شدت صوت
sound bow
کاسه زنگ اخبار
sound economy
اقتصاد قوی
sound distortion
اعوجاج صوت
sound distortion
شکستگی صدا
Sound Blaster
و پس اجرای آن
sound box
جعبه تبدیل امواج صوتی به صدا
sound camera
دوربین فیلمبرداری مجهزبدستگاه ضبط صوت
Sound Blaster
نوعی کارت صوتی برای PC سازگار ساخت Creative habs که امکان ضبط صدا روی دیسک را میدهد
sound carrier
حامل صوت
sound channel
کانال صوتی دریایی
sound channel
مسیرعبور صوتی
sound discipline
انضباط صوتی
sound discipline
انضباط صدا یا جلوگیری ازسر و صدا
acoustical sound enclosure
محفظه عایق صوتی
acoustical sound enclosure
روپوش صوتی
They gave him a sound thrashing .
اورا کتک مفصلی زدند
intercarrier sound system
کانال صوتی مخلوط
sound volume amplifier
تقویت کننده شدت صوت
newtonian speed sound
سرعت نیوتنی صوت
sound monitoring selector
انتخابگرنمایشصدا
sound level meter
شدت صوت سنج
sound digitizing processor
گزارهصدایکامپیوتری
sound control room
اتاقکنترلصدا
magnetic sound recorder
دستگاه ضبط صوت مغناطیسی
maximum sound pressure
فشار صوت حداکثر
wundt sound pendulum
پاندول صوتی وونت
impluse sound level
سطح صوت ضربهای
laplacian speed of sound
سرعت لاپلاسی صوت
The sound rings in the ears.
صدا در گوش می پیچد
I was sound asleep when he knocked.
وقتیکه در زد غرق خواب بودم
split sound system
کانال صوتی دوگانه
minimal audible sound
کمترین صوت شنودپذیر
To be sound in wind and limb.
جسما" سالم وقوی بودن
high frequency sound
موج صوتی فرکانس بالا
track
[on a sound recording medium]
تیتر آهنگ
track
[on a sound recording medium]
تیتر موسیقی
[روی محیط ضبط صوت]
To sound someone out . To feel someones pulse .
مزه دهان کسی را فهمیدن
dual channel sound system
کانال صوتی دوگانه
sound
[arguments, data, figures]
<adj.>
درست
[بی عیب ]
[سالم ]
[استدلال . داده ها . اعداد]
sound/video preview unit
واحدبهعقبزدنصدایویدئو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com