Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (6 milliseconds)
English
Persian
source language
زبان منبع
source language
1-زبانی که برنامه در ابتدا به آن نوشته شده است .2-زبان برنامه پیش از ترجمه
source language
زبان اصلی
Other Matches
second source
منبع دوم
source
کامپیوتری که میتواند منبع را کامپایل کند
source
1-لیست کردن متن به صورت اصلی . 2-لیست کردن برنامه اصلی
source
که بعداگ توسط کامپایلر به کد ماشین تبدیل میشود
source
نرم افزارای که به کاربر امکان تغییر دادن , حذف و افزودن دستورات در فایل اصلی برنامه میدهد
source
فرم یا تنی که داده از آن بازیابی میشود تا وارد پایگاه داده ها شود
source
مجموعه پانچ کارتها که حاوی کد اصلی برنامه است
source
در عمل کشیدن و قرار دادن , شی اصلی شی ای است که انتخاب شده است و پس کشیده شده است
source
روش
source
حرکت داده بین دو شبکه که داده را با Taken بررسی میکند و داده را به ایستگاه صحیح می فرستد
source
برنامه پیش از ترجمه نوشته شده در زبان برنامه نویسی توسط برنامه نویس
source
نقط های که سیگنال ارسالی وارد میشود به شبکه
source
نقط ه اصلی یا شروع
the source
خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
source
مجموعه کدهای نوشته شده توسط برنامه نویس که مستقیماگ توسط کامپیوتر اجرا نمیشوند و باید به برنامه که هدف ترجمه شوند توسط کامپایلر یا منر
source
خصوصیت برخی bridge ها که
source
منبع برق
source
منبع
source
سرچشمه
source
منبع منشاء
source
ماخذ
source
چشمه
source
مایه مبداء
source
ماخذ عامل یا جاسوس خارجی برای کسب اطلاعات
source
منشاء
source
استاندارد IEEE , IBM وغیره IBM و غیر IBM نوع Taken Ring امکان استاندارد bridge می دهند تا داده را ردو بدل کنند
source
مبداء
radio source
چشمه اخترواره
radiation source
منبع تشعشع
message source
منشاء پیام
radio source
چشمه شبه اختری
source code
کد منبع
source code
کد مبداء
source computer
کامپیوتر منبع
source computer
کامپیوتری که برای ترجمه یک برنامه منبع به برنامه مقصود بکار می رود
source data
دادههای منبع
quasistellar source
چشمه شبه اختری
quasistellar source
چشمه اخترواره
power source
منبع قدرت
excitation source
منبع برانگیختگی
line source
منبع خطی منبع شبکه
image source
منبع تصویر
incandescent source
منبع ملتهب
information source
منبع اطلاعات
light source
منبع نور
lighting source
منبع روشنایی
line source
منبع خطی شکل
data source
منبع داده
message source
منبع پیام
neutron source
منبع نوترون
discrete source
چشمههای مجزا
source register
ثبات منبع
source program
برنامه مبداء
source routine
روال منبع
source trait
ویژگی پایه
x ray source
منبع اشعه رونتگن
voltage source
منبع ولتاژ
voltage source
منبع قدرت
voltage source
منبع فشار الکتریکی
voltage source
منبع الکتریسیته
source program
برنامه منبع
source of power
منبع انرژی
source of power
منبع قدرت
source disk
دیسک مبداء
source document
سند منبع
source document
سند اصلی
source file
فایل مبدا
It is a source lf pride .
مایه افتخار است
source listing
لیست برداری منبع
source listing
لیست منبع
welding source
منبع جریان جوش
basic source of food
منابعاولیهغذا
The water is turbid from its source .
<proverb>
آب از سر چشمه گل آلود است .
light source colour
رنگ منبع نور
extirpate the source of dispute
قلع ماده نزاع
source data automation
کنترل خودکار داده منبع
Water must be stopped at its source .
<proverb>
آب را از سر بند باید بست .
source data automation
خودکاری داده منبع
low frequency source
منبع فرکانس پایین
language
سیستم کلمات و نشانه ها که امکان ارتباط با کامپیوترها را فراهم میکند.
second language
زباندوم
language
هر برنامهای که هر خط برنامه را به زبان دیگری ترجمه میکند.
language
تبدیل و اجرا میکند
language
برنامهای که به عنوان مترجم
language
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language
بصورت لسانی بیان کردن
language
در زمان اجرا
language
سخنگویی تکلم
language
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
language
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language
ابزارهای سخت افزاری و نرم افزاری برای کمک به نوشتن برنامه هایی به زبان خاص توسط برنامه نویس
language
زبان اصلی که برنامه با آن نوشته میشود تا توسط کامپیوتر پردازش شود
language
زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
language
نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
language
زبان برنامه نویسی که حاوی دستورات کد دولویی است و مستقیما توسط CPU قابل فهم است
language
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
language
زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
language
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
language
زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
language
زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند
first language
زبانیکهازهمهبهآنبیشترتسلطدارید
language
زبان
pl. language
زبان پی ال وان
language
قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
language
لسان
language
کلام
language
زبان
I am here for a language course
من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم.
for a language course
برای یک دوره زبان
algorithmic language
زبان الگوریتمی
programming language
زبان برنامه نویسی
program language
زبان برنامه
algorithmic language
AL
program language
زبان برنامه نویسی
algorithmic language
یک زبان که برای بیان الگوریتم ها طراحی شده است
algebraic language
زبان با مفاد آزاد
sign language
مکالمه با اشاره
pascal language
زبان پاسکال
parliamentary language
زبان مودبانه
assembly language
زبان همگذاری
parliamentary language
اصطلاخات پارلمانی
algebraic language
زبان جبری
sign language
زبان اشاره
ambiguous language
زبان مبهم
snobol language
زبان اسنوبول
procedural language
زبان رویهای
publication language
زبان نشری
query language
زبان پرس و جو
publication language
زبان انتشارات
quary language
زبان پرس و جو
artificial language
زبان مصنوعی
redundant language
سخن زائد یازیادی حشووزوائد
semitic language
زبان سامی
simulation language
زبان شبیه سازی
simula language
زبان سیمیولا
simscript language
زبان سیمسکریپت
appropriation language
شرح جزئیات بودجه و منظوراز تخصیص ان
apl language
زبان ای پی ال
rpg language
زبان ار پی جی
reference language
زبان مرجع
apt language
زبان ای پی تی
sign language
زبان مخصوص کرها
sign language
زبان علامات
language laboratory
آزمایشگاه زبان
language lab
آزمایشگاه
language lab
زبان
target language
زبان مقصود
What foreign language do you know?
کدام زبان خارجی رامی دانید ؟
A crash language course .
دوره فشرده آموزش زبان
It is better to know each others mind than to know each others language.
<proverb>
همدلى از همزبانى بهتر است .
to pick up a language.
<idiom>
زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن.
[از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
a dead language
<idiom>
زبان مرده و منقرض شده
[زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
to interpret
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to translate something
[from/into a language]
برگرداندن
[نوشتنی]
چیزی
[از یک زبان یا به زبانی]
to translate something
[from/into a language]
ترجمه
[نوشتنی]
کردن چیزی
[از یک زبان یا به زبانی]
tongue
[language]
زبان
language laboratories
آزمایشگاه زبان
written language
زبان نوشتاری
body language
زبان بدن
tone language
زبانهای اهنگی
to talk the same language
<idiom>
به یک سبک فکر کردن
[اصطلاح مجازی]
standard language
زبان متعارف
symbolic language
زبان نمادی
syntax language
زبان تشریح نحو
target language
زبان هدف
technical language
زبان فنی
technical language
زبان تخصصی
the persian language
زبان فارسی
the turkish language
زبان ترکی
to fix a language
زبانی که ازتغییریارشدبازداشتن
universal language
زبان فراگیر
use bad language
فحش دادن
use foul language
فحاشی کردن
to talk the same language
<idiom>
همدیگر را فهمیدن
[اصطلاح مجازی]
parliamentary language
زبان مجلسی
language translator
مترجم زبان
indecent language
سخن ناشایسته
indecent language
سخن زشت
command language
زبان دستوری
commerical language
زبان تجاری
human language
زبان بشری
host language
زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
halophrastic language
زبان تک واژهای
graphic language
زبان نگارهای
indelicate language
سخن خارج از نزاکت
grss language
زبان جی پی اس اس
indelicate language
سخن زشت
language subset
زیر مجموعه زبان
language processor
پردازشگر زبان
language processor
زبان پرداز
language master
زبان اموز
language master
اموزگار زبان
knowledge of a language
دانستن زبانی
intelligent language
زبان هوشمند
command language
زبان فرمان
foul language
دشنام
foul language
فحش
formmal language
زبان صوری
declarative language
زبان تشریحی
declarative language
زبان اعلانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com