Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (7 milliseconds)
English
Persian
spare time
وقتآزاد
Search result with all words
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it.
اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
In ones spare time .
دروقت بیکاری
Other Matches
spare
اسباب یدکی
spare
اضافه
spare
انداختن هر 01 میله بولینگ بادو پرتاب
spare
ذخیره اضافه براحتیاج انی
spare
زاپاس
spare
نحیف نازک
spare
کم حرف
spare
لاغر
spare
ذخیره
spare
درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spare
برای یدکی نگاه داشتن
spare
یدکی
spare
مضایقه کردن چشم پوشیدن از
spare
دریغ داشتن
spare
بخشیدن یدک
spare parts
قطعات یدکی
spare part
قطعهیدک
spare room
اتاقمخصوصمیهمانان
spare ribs
گوشت دنده با استخوان
You need spare no expense .
نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
spare ribs
سر دنده
spare tire
لاستیک زاپاس
spare wheel
چرخ زاپاس
spare tyre
لاستیک زاپاس
running spare
قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
spare tyres
لاستیک زاپاس
spare wheels
چرخ زاپاس
spare parts list
فهرست لوازم یدکی
Spare when you are young, and spend when you are old.
<proverb>
در جوانى پس انداز کن تا در پیرى خرج کنى (براى دگر روز چیزى بنه).
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
time out
<idiom>
پایان وقت
while away the time
<idiom>
زمان خوشی را گذراندن
old time
قدیمی
in no time
<idiom>
سریعا ،بزودی
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
off time
مرخصی
time after time
<idiom>
مکررا
down time
وقفه
on time
<idiom>
سرساعت
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
off time
وقت ازاد
in time
<idiom>
قبل از ساعت مقرر
on time
مدت دار
behind time
بی موقع
behind time
دیر
time is up
وقت گذشت
at the same time
در عین حال
at the same time
در ان واحد
at the same time
ضمنا"
It's time
وقتش رسیده که
at a specified time
در وقت معین یا معلوم
time in
ادامه بازی پس از توقف
against time
رکوردگیری
against time
تایم گیری
There is still time before I go.
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
time out
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out
مهلت
time out
تایم
time will tell
در آینده معلوم می شود
take your time
عجله نکن
once upon a time
روزی
once upon a time
روزگاری
once upon a time
یکی بودیکی نبود
one at a time
یکی یکی
even time
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
out of time
بیموقع
out of time
بیگاه
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
at another time
در زمان دیگری
out of time
بیجا
There is yet time.
هنوز وقت هست.
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
at any time
<adv.>
هر بار
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
what time is it?
چه ساعتی است
what is the time?
وقت چیست
all-time
بیسابقه
all-time
بالا یا پایینترین حد
one-time
پیشین
one-time
قبلی
one-time
سابق
from time to time
هرچندوقت یکبار
from time to time
گاه گاهی
from this time forth
ازاین ببعد
from this time forth
زین سپس
from this time forth
ازاین پس
for the time being
عجالت
to d. a way one's time
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
i time
time Instruction
in time
بجا
in time
بموقع
in the time to come
اینده
in the time to come
در
in the mean time
ضمنا
just in time
درست بموقع
in no time
خیلی زود
just in time
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
two time
دو حرکت ساده
to know the time of d
اگاه بودن
up time
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
to know the time of d
هوشیاربودن
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
four-four time
چهارهچهارم
three-four time
نت
two-two time
نتدودوم
down time
مدت از کار افتادگی
Our time is up .
وقت تمام است
One by one . One at a time .
یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time .
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time
<idiom>
زودتراز اینها
all the time
<idiom>
به طور مکرر
do time
<idiom>
مدتی درزندان بودن
for the time being
<idiom>
برای مدتی
from time to time
<idiom>
گاهگاهی
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
have a time
<idiom>
زمان خوبی داشتن
what is the time?
چه ساعتی است
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
down time
زمان تلفن شده
down time
زمان بیکاری
f. time
روزهای تعطیل دادگاه
many a time
چندین بار
many a time
بارها
since that time. thereafter.
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
all-time
همیشگی
What time is it?What time do you have?
ساعت چند است
At the same time .
درعین حال
mean time
زمان متوسط
mean time
ساعت متوسط
down time
مرگ
down time
زمان تلف
down time
زمان توقف
keep time
<idiom>
نگهداری میزان و وزن
time out
وقفه فاصله
time
مدت
time
تایم
time
فرصت
time
فرصت موقع
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time
وقت قرار دادن برای
time
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
وقت معین کردن
time
متقارن ساختن
time
مرورزمان را ثبت کردن
time
زمانی موقعی
time and again
بکرات
time and again
چندین بار
time
ساعتی
there is a time for everything
دارد
there is a time for everything
هرکاری وقتی
specified time
وقت معین
time out
ایست
time
اندازه گیری زمان یک عملیات
time
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time
ثیر قرار میدهد
time
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time
TIفرمان E
time
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
some time or other
یک روزی
some time or other
یک وقتی
she is near her time
وقت زاییدنش نزدیک است
some time
مدتی
some time
یک وقتی
time
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
any time
<adv.>
هر بار
time
[s]
<adv.>
دفعه
time
مدروز
for the first
[last]
time
برای اولین
[آخرین]
بار
time
روزگار
time
ایام
time
[s]
<adv.>
بار
any time
<adv.>
درهمه اوقات
What have you been up to this time?
حالا دیگر چه کار کردی ؟
[کاری خطا یا فضولی]
time
زمانه
time
هنگام
time
وقت
any time
<adv.>
همیشه
time
عهد
at any time
<adv.>
درهمه اوقات
time out
ساعت غیبت کارگر
time
فرصت مجال
time
گاه
time
زمان
at any time
<adv.>
همیشه
time score
نمره زمانی
standard time
ساعت بین المللی ساعت استاندارد
time schedule
برنامه زمانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com