Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
special acceptance of a bill of
قبولی براتی که فقط در محلی خاص قابل پرداخت است
Other Matches
acceptance
قبول قرارداد
acceptance
حوالهء قبول شده
acceptance
مقبولیت
acceptance
تصویب یک پیشنهاد
acceptance
قبولی
acceptance
قبول
acceptance
افت
acceptance
کاهش
acceptance
قبولی حواله
acceptance
پذیرش
non acceptance
عدم قبول
acceptance
برداشت
self acceptance
خویشتن پذیری
by acceptance
از طریق قبولی نویسی
acceptance date
تاریخ قبولی
acceptance duty
الزام به قبولی نویسی
acceptance limit
حد قابل قبول
acceptance limit
حد پذیرش
acceptance by words
قبول قولی
offer and acceptance
ایجاب و قبول
acceptance by conduct
قبول فعلی
market acceptance
پذیرش کالا توسط بازار
implied acceptance
قبول ضمنی
acceptance sampling
پذیرش کالاپس از نمونه برداری
group acceptance
پذیرش گروهی
trade acceptance
برات قبولی
acceptance number
عدد ملاک قبول
acceptance of goods
قبول کردن کالا
express acceptance
قبول صریح
bank acceptance
قبولی بانکی
bank acceptance
دریافتی
acceptance trial
آزمایش قبول وسایل وتجهیزات
acceptance tolerance
حد مجاز قابل قبول
acceptance tests
آزمایشهای تحویل
acceptance test
آزمایش کوچک شدگی آزمایش برداشت
acceptance test
آزمون پذیرش
accommodation acceptance
برات دوستانه
acceptance sampling
نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
acceptance of offer
قبولی پیشنهاد
acceptance of offer
پذیرش پیشنهاد
acceptance of goods
پذیرفتن کالا
final acceptance
آزمایش قبولی نهایی ناو
social acceptance
پذیرش اجتماعی
ready acceptance
حسن قبول
acceptance credit
اعتبار قابل استفاده به وسیله قبولی نویسی
protest for non acceptance
اعتراض نکول
refusal of acceptance
نکول
documents aganist acceptance
تحویل اسناد در مقابل قبولی نویسی
special
حرف غیر عادی در یک نوشتار
special
حرف چاپ اضافی که در محدوده استاندارد نوشتاری نیست
special
خاص
special
مخصوص
special
مخصوصا
special
استثنایی
special
مخصوص خاص
special
ویژه
special
<adj.>
ویژه
special
<adj.>
خاص
special
<adj.>
علاوه
special
سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
special
آنچه متفاوت یا غیر عادی است
special
<adj.>
اضافه
special party
گروه ویژه
special symbol
نماد ویژه
special passport
پاسپورت ویژه
special passport
پاسپورت مخصوص
special symbol
نماد خاص
special team
تیم ذخیره ها
special plea
دفاع خاص
special pleader
متخصص تهیه لوایح دفاعی
special operations
عملیات مخصوص یا ویژه
special olympics
المپیک افراد استثنایی
special majority
اکثریت خاص
Special Branch
سازمانپلیسبریتانیا
special mark
علامتمخصوص
special effects
تروکاژ
special effects
جلوههای ویژه
extra special
مخصوص
extra special
ویژه
extra special
فوق العاده
special troops
یکانهای مخصوص
special pleading
علم تهیه لوایح دفاعی و طرح ریزی دفاع در محکمه
special property
مالکیت خاص
special services
یکان خدمات مخصوص خدمات رفاهی
special verdict
رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند
special services
خدمات مخصوص
special vertict
رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
special school
اموزشگاه استثنایی
special relativity
نسبیت خصوصی
special registrant
دفتر ثبت نام مخصوص
special verdict
تصمیم ویژه
special session
جلسه فوق العاده
special session
جلسه مخصوص
special purpose
تک منظوره
special purpose
یک منظوره
special purpose
خاص منظوره
special tribunal
دادگاه اختصاصی
special staff
ستاداختصاصی
special staff
ستاد تخصصی
special sheaf
مروحه مخصوص
special ability
توانایی اختصاصی
special weapons
جنگ افزار مخصوص
special troops
یکانهای مخصوصی که به لشگرمامور شده باشند
special effect
جلوههایویژه
as a special exception
<adv.>
استثنأ
special case
مورد خاص یااستثنایی
special character
دخشه
special character
ویژه
special character
دخشه ویژه
special contracts
عقود معینه
special damage
خسارت مخصوص
special degration
نابودی ویژه که عبارتست ازوزن خاک فرسایش یافته سالیانه در واحد سطح
special deposits
سپردههای ویژه
special drawing right
حق برداشت مخصوص
special character
علامت ویژه کاراکتر مخصوص
special case
مورد ویژه
special bastard
هر گاه پدر ومادر طفلی که حرامزاده بوده بعدا" ازدواج کنند نسب اوصحیح خواهد بود
special contracts
منظور عقودی هستند که نام و صیغه خاص و شرایط ویژه دارند
special administration
اداره قسمت خاصی از ترکه
special agent
وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
special agreement
قرارداد ویژه
special ammunition
مهمات مخصوص یا ویژه
Paste Special
در یک متن
Paste Special
درج یک شی خاص
special area
منطقه پرواز مخصوص
special bastard
حرامزاده ویژه
special delivery
پست سفارشی
special corrections
تصحیحات مخصوص
Are there any special fares?
آیا قیمت ارزانتر هم دارید؟
special jury
هیئت منصفه مخصوص
special duty
کار ویژه
a special menu
صورت غذای مخصوص
Do you have any special rates?
آیا نرخهای ارزانتر دارید؟
special education
اموزش و پرورش استثنایی
special forces
نیروهای مخصوص یانیروهای ویژه نیروی چریک و ضد چریک
special handling
ارسال مطبوعات واوراق چاپی بوسیله پست سریع السیر
special drawing right
حق برداشت ویژه
special weapons
جنگ افزارهای ویژه
as a special exception
<adv.>
بطور استثناء
special session
نشست فوق العاده
special session
نشست ویژه
special forces
نیروهای ویژه ضد چریک
[ارتشی ]
special interest groups
گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
special interest group
که علاقمند به سخت افزار یا نرم افزار خاصی هستند
special libraries association
انجمن کتابخانههای مخصوص
special interest group
گروه
special drawing rights
حق برداشت ویژه
special purpose computer
کامپیوتر تک منظوره کامپیوتر با منظور خاص
special theory of relativity
نظریه نسبیت خصوصی
special drawing rights
این اصطلاحات شامل افزودن قدرت وام دهی صندوق وافزایش میعان پولی جهان در این زمینه بوده است
I must make a special note of that.
من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
special weight race
مسابقهای که تعیین وزن اضافی ارتباطی با جدول وزن نسبت به سن ندارد
Every man is made for a special job.
<proverb>
هر کس را بهر کارى ساختند .
special purpose programming language
زبان برنامه نویسی تک منظوره
digital video special effects
نمایشمخصوصعددیعوامل
Can I go earlier today, just as a special exception?
اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
extra special flexible wire rope
طناب فولادی ویژه
bill
گزارش جریان دعوی
bill
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
bill
بیجک
got through (the bill got through the ma
لایحه از مجلس گذشت
The bill, please.
لطفا صورت حساب.
the bill
صورت حساب
May I have my bill, please?
ممکن است لطفا صورتحسابم را بیاورید؟
bill
اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
bill of e.
برات
bill
دادخواست
bill
تهیه کردن صورتحساب
bill
نوعی شمشیرپهن
bill
نوک بنوک هم زدن
bill
لایحه
bill
قبض صورتحساب
bill
برات
bill
سند
bill
اسکناس
bill
صورتحساب دادن
bill
صورتحساب
bill nye
صورتحساب
bill
حواله
bill
قبض
bill
اسنادبازرگانی
bill
نوک
way bill
بارنامه
to f. the bill
واجدشرایط بودن
way bill
بارنامه دریایی
way bill
بارنامه راه اهن
bill
منقار
way bill
سند حمل
through bill of lading
بارنامه سراسری
stork's bill
برگ عطر
the bill has come to maturity
وعده پرداخت برات رسیده است
time bill
سفته مدت دار
the bill has come to maturity
موعد پرداخت برات منقضی شده است
the bill is overdraw
سر رسید برات منقضی شده است
the bill is undue
وعده برات نرسیده است
the bill of has come to mature
وعده پرداخت برات رسیده است
stork's bill
گل عطر
through bill of exchange
بارنامه سراسری
stork's bill
شمعدانی عطر
show bill
تابلو اعلان نمایش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com