Dictiornary-Farsi | special purpose programming language | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
special purpose programming language	زبان برنامه نویسی تک منظوره


Other Matches

special purpose	یک منظوره
special purpose	خاص منظوره
special purpose	تک منظوره
special purpose computer	کامپیوتر تک منظوره کامپیوتر با منظور خاص
programming language	زبان برنامه نویسی
object language programming	برنامه نویسی به یک زبان ماشین قابل اجرا در یک کامپیوتر بخصوص
turning programming language	زبان برنامه نویسی تورینگ
low level programming language	زبان برنامه نویسی سطح پایین
high level programming language	زبان برنامه نویسی سطح بالا
object oriented programming language	زبان برنامه نویسی موضوعی
programming	نوشتن داده در وسیله PROM
programming	برنامه نویسی
programming	برنامه ریزی
programming	برنامه نویسی کامپیوتر
programming	قوانینی که برنامه باید به آنها تبدیل شود تا کد سازگار ایجاد شود
programming	نرم افزاری که به کاربر امکان نوشتن مجموعه دستورات مشخص برای کاری را میدهد که بعداگ به قالبی ترجمه میشود که توسط کامپیوتر قابل فهم است
programming	GOLORP
programming	نوشتن برنامه برای کمپیوترها
quadratic programming	تابع هدف درجه دوم است
programming linguistics	زبان شناسی برنامه نویسی
programming librarian	بایگان برنامه نویسی
functional programming	برنامه نویسی تابعی
goal programming	برنامه ریزی ارمانی
top down programming	برنامه سازی از بالا به پایین
elegant programming	نوشتن برنامه ساخت یافته با استفاده از کمترین تعداد دستور است
bottom up programming	ترکیب دستورات سطح پایین به دستور سطح بالا
programming aids	کمک برنامه نویسی
programming aids	ادوات برنامه نویسی
optimm programming	برنامه نویسی بهینه
optimum programming	برنامه نویسی بهینه
nonlinear programming	برنامه ریزی غیر خطی
programming methods	روشهای برنامه ریزی
programming specification	مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
quantitative programming	برنامه ریزی کمی
modular programming	برنامه نویسی پیمانهای برنامه نویسی واحدی
quadratic programming	برنامه ریزی غیرخطی
application programming	برنامه نویسی کاربردی
automatic programming	روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
automatic programming	برنامه نویسی اتوماتیک
modular programming	برنامه نویسی پیمانهای
mathematical programming	برنامه نویسی ریاضی
defensive programming	برنامه نویسی تدافعی
dynamic programming	برنامه نویسی پویا
programming team	تیم برنامه نویسی
programming statement	حکم برنامه نویسی
non numeric programming	برنامه ریزی غیر عددی
structured programming	برنامه نویسی ساختار یافته برنامه نویسی ساختاری برنامه نویسی ساخت یافته
dynamic programming	برنامه ریزی پویا
logic programming	برنامه نویسی منطقی
linear programming	برنامه ریزی خطی
concurrent programming	برنامه نویسی همزمان
computer programming	برنامه نویسی کامپیوتری
structured programming	برنامه نویسی ساخت یافته
linear programming	برنامه نویسی خطی
symbolic programming	برنامه نویسی سمبلیک
systems programming	برنامه نویسی سیستم
conventional programming	برنامه نویسی قراردادی
dynamic programming	برنامه سازی پویا
conversational programming	برنامه سازی محاورهای
integer programming	برنامه ریزی عدد صحیح
discrete programming	برنامه سازی گسسته
integer programming	برنامه سازی صحیح
interactive programming	برنامه سازی فعل و انفعالی
multi programming	سیستم عامل که چندین برنامه را همزمان اجرا میکند
linear programming	برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
system programming	برنامه نویسی سیستم
certificate in computer programming	CCP
planning programming budgetting	system
ego loss programming	تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
planning programming budgetting	نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
object oriented programming	برنامه نویسی مقصود گرا
mail application programming interface	که نحوه ارسال و انتقال پست الکترونیکی را بیان می کنند
input output programming system	سیستم برنامه سازی ورودی- خروجی
mail application programming interface	مجموعه استانداردها
that is i. to this purpose	برای این مقصود مناسب یاکافی نیست
he was in purpose to do it	در نظر داشت که ان کار رابکند
to no purpose	بی نتیجه
to no purpose	بیخود
for this purpose <adv.>	با توجه به این
to what purpose	برای چه منظور
to no purpose	بیهوده
that is a to our purpose	این مخالف منظورماست
purpose	نیت
purpose	هدف مقصود
purpose	عمد
purpose	پیشنهاد
purpose	درنظر داشتن
purpose	قصد داشتن پیشنهادکردن
purpose	هدف
purpose	منظور
purpose	عزم
for this purpose <adv.>	از این رو
for this purpose <adv.>	بدین وسیله
for this purpose <adv.>	به این ترتیب
to purpose something	هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
purpose	قصد
purpose	غایت
purpose	مفاد
all purpose	همه منظوره
on purpose <idiom>	عمری
purpose	غرض مقصود
on purpose	عمدا"
purpose	غرض
purpose	مفهوم
purpose-built <adj.>	اجرا شدنی
he speaks to the purpose	قصدی دارد
he speaks to the purpose	بیهوده نمیگوید
purpose-built <adj.>	دارای مزیت
purpose-built <adj.>	باصرفه
purpose-built <adj.>	مفید
all purpose machine	دستگاه برای اهداف مختلف انیورسال
infirm of purpose	بی عزم
he speaks to the purpose	با منظورسخن میگوید
purpose-built <adj.>	بدرد خور
general purpose	همه منظوره
general purpose	هر کاره
genbral purpose	عام منظوره
genbral purpose	همه منظوره
multi purpose	چند منظوره
serve one's purpose <idiom>	مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
purpose-built	تکمنظوره برایمنظوریخاص
purpose-built <adj.>	به درد بخور
general purpose	بدرد هر کاری خورنده
purpose-built <adj.>	هدفمند
purpose-built <adj.>	شایسته
infirm of purpose	بی اراده
single purpose	تک منظوره
all purpose canister	قوطی مواد منفجره همه منظوره
cross purpose	قصد متقابل
cross purpose	قصد مغایر
of set purpose	عمدا"
what is the purpose of thislaw	مقصود از این قانون چیست
purpose made	کالاهای خاص
purpose-built <adj.>	مناسب
it subserves our purpose	مارادر رسیدن بمقصودکمک میکند
purpose made	کالای سفارشی
purpose of the dam	منظور از سد
purpose-built <adj.>	درست
purpose-built <adj.>	سودمند
purpose-built <adj.>	کارکردی
purpose-built <adj.>	قابل استفاده
purpose-built <adj.>	قابل اجرا
purpose-built <adj.>	عملی
it subserves our purpose	بدرد کارمامیخورد
purpose of the dam	هدف سد
To do something on purpose ( deliberately ).	از قصد کاری را کردن
special	مخصوص
special	استثنایی
special	مخصوصا
special	خاص
special	حرف غیر عادی در یک نوشتار
special	سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
special <adj.>	ویژه
special	مخصوص خاص
special	آنچه متفاوت یا غیر عادی است
special <adj.>	اضافه
special <adj.>	علاوه
special	ویژه
special	حرف چاپ اضافی که در محدوده استاندارد نوشتاری نیست
special <adj.>	خاص
I intend going on purpose ( deliberately ) .	قصد سفردارم
multi-purpose ladder	نردبانچندمنظوره
dual purpose gun	توپ دو کاره
It this case , the purpose has been defeated .	دراین مورد نقض غرض شده است
multi purpose vehicle	وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
multi purpose machine	ماشین چند کاره
general purpose machine	دستگاه برای اهداف مختلف
general purpose computer	کامپیوتر همه منظوره کامپیوتر چند منظوره
general purpose interface	میانگیر همه منظوره
general purpose program	برنامه همه منظوره
general purpose program	برنامه عام منظوره
general purpose register	ثبات همه منظوره
general purpose ship	ناو چند کاربردی
special administration	اداره قسمت خاصی از ترکه
special bastard	حرامزاده ویژه
special area	منطقه پرواز مخصوص
special ammunition	مهمات مخصوص یا ویژه
special agreement	قرارداد ویژه
special ability	توانایی اختصاصی
special mark	علامتمخصوص
special agent	وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
special weapons	جنگ افزار مخصوص
special weapons	جنگ افزارهای ویژه
special vertict	رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
special effects	تروکاژ
Special Branch	سازمانپلیسبریتانیا
special effects	جلوههای ویژه
special effect	جلوههایویژه
Paste Special	درج یک شی خاص
special forces	نیروهای ویژه ضد چریک [ارتشی ]
as a special exception <adv.>	استثنأ
as a special exception <adv.>	بطور استثناء
special session	نشست فوق العاده
special session	نشست ویژه
Are there any special fares?	آیا قیمت ارزانتر هم دارید؟
a special menu	صورت غذای مخصوص
Paste Special	در یک متن
special registrant	دفتر ثبت نام مخصوص
special session	جلسه فوق العاده
special session	جلسه مخصوص