English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 87 (5 milliseconds)
English Persian
spin bowler توپ اندازی که به توپ چرخش میدهد
Other Matches
spin spin coupling جفت شدن اسپین- اسپین
bowler قدح ساز
bowler نوعی کلاه لبه دار کسی که باگلوله یاگوی بازی میکند
bowler مشروب خوارافراطی دائم الخمر
bowler توپ انداز
bowler بازیگربولینگ
seam bowler توپ اندازی با طرز پرتاب توپ که در حرکت به سمت دیگری می پیچد
pin bowler بازیگری که مرتبا به میله بولینگ هدف گیری میکند
bowler hat یکجورکلاه
fast bowler توپ انداز پرتاب سریع
bowler's thumb درد شست توپ انداز
swing bowler توپ اندازی که از پرتاب توپ با حرکات قوسی اش استفاده میکند
spot bowler بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
medium pace bowler توپ انداز با روش پرتاب مستقیم و سرعت متوسط
to go for a spin با خودرو گردش کوتاهی کردن
spin چرخش به سرعت
to spin something چیزی را تند چرخاندن
spin-off شرکت بخشهسازی شده
off spin چرخش توپ که تغییر سمت نزدیک توپزن میدهد
to spin out بسر بردن
to spin out امتداد دادن مفصلا درست کردن
spin-off بخشهسازی
spin-off برنامهی اشتقاقی
spin ماهیگیری با وسایل چرخان
spin فشردن فلز
spin فشردن سرد اسپین
spin تنیدن
spin فرفره خوردن روی یک پا یا دو پا
spin ریسیدن رشتن
spin تنیدگی
spin چرخیدن
spin چرخش
spin فرفره
spin اسپین
spin چرخش توپ
spin به درازاکشاندن چرخاندن
upright spin چرخش ایستاده
top spin چرخش فرفره مانند توپ بازی
spin wall دیوار درون بنا که بران بارگذاری میشود
spin state حالت اسپین
to spin one's wheels <idiom> بدون نتیجه زحمت کشیدن [اصطلاح روزمره]
spin-offs شرکت بخشهسازی شده
to spin yarns دروغ ساختن
to spin yarns صفحه گذاشتن
to spin yarns داستان ساختن
to spin a yarn <idiom> [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
spin-dry باماشینخشککردن
spin drier ماشینخشککن
spin doctor متخصصروابطاجتماعی
spin-offs برنامهی اشتقاقی
spin-offs بخشهسازی
leg spin چرخش توپ که تغییر مسیربطرف پا میدهد
to spin a wheel چرخی را تند چرخاندن
sit spin چرخیدن روی یک اسکیت
scratch spin چرخش روی قسمت جلویی تیغه اسکیت
one toe spin چرخش با اسکیت قرقره دارروی قرقرههای جلویی
one heel spin چرخش با اسکیت قرقره دارروی یک اسکیت
low spin کم اسپین
high spin پر اسپین
spin paired اسپین زوج شده
jump spin چرخش با اغاز پرش بهوا
high spin چرخش زیاد
spin casting پرتاب قلاب ماهیگیری باوسایل چرخان
anti spin سیستمی برای جلوگیری ازچرخش چرخهای هواپیماهنگامیکه ارابه فرود خارج از هواپیما قرار دارد
change spin چرخیدن با تغییر پا
electron spin تنیدگی الکترون
spin dyeing زنگرزی پیش از ریسیدن
spin decoupling واشدن اسپین
electron spin اسپین الکترون
spin coupling جفت شدن اسپین
high spin پرچرخش
hot spin فشردن در حالت گرم
electron spin resonance رزونانس اسپین الکترون
spin angular momentum اندازه حرکت زاویهای اسپینی
spin casting rod چوب ماهیگیری با قرقره چرخان
spin lattice intraction بر هم کنش اسپین شبکه
teflon spin bar میله همزن تفلونی
lay back spin چرخش روی یک پا با تکیه بعقب و بالابردن دستها و پای دیگر
spin casting reel قرقره چرخان ماهیگیری
spin angular momentum اندازه حرکت زاویهای اسپین
spin paired complex کمپلکس اسپین زوج شده
jackson haines spin چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
spin orbit coupling جفت شدن اسپین- اوربیتال
electron spin resonance [ESR] تشدید پارامغناطیس الکترون [فیزیک]
to spin laundry in the washing machine لباس های شسته شده را در ماشین لباسشویی تند چرخاندن
Dont spin such yarns . Dont tell lies. دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com