English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (7 milliseconds)
English Persian
split bricks بریدن اجر
split bricks اره کردن اجر
Other Matches
bricks خشت
bricks اجرگرفتن اجرگوشه گرد
bricks اجر بنایی
bricks اجر
fire bricks اجرپزی
broken bricks پاره اجر
fire bricks اجر پختن
alayerof bricks رگهای از اجر
mould bricks مالیدن اجر
paving bricks اجرهای مخصوص سنگ فرش
alayerof bricks یک رگ اجر
upright course of bricks هره اجری روی دیوار
broken bricks سنگریزه
like a ton of bricks <idiom> به شدت یا با قدرت
to pave with bricks اجر فرش کردن
You cannot make bricks without straw. <proverb> بى کاه نتوان خشت ساخت .
to bake bread or bricks پخش اجریانان
split جدا شدن از گروه
to be split [over something] [with somebody] مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
do split ضربهای در بولینگ که میله جلو و 7 یا 01 را جا می گذارد
to split the d. میانه را گرفتن
split up <idiom> جداشدن
split مساوی
split t نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
split up شکستن
split up پاره شدن
split up از هم جدا شدن از هم پاشیدن
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
split یک پا جلوو یک پا به عقب
split second قسمتی از ثانیه
split چاک
split ترک برداشتن تقسیم کردن
split دو نیم کردن
split شکافتن
split از جبهه دورافتادن
split میلههای باقیمانده
split پا باز
split وزنه برداری یکضرب فرانسوی
split second ان
split از هم جدا کردن
split نفاق
split شکاف
split دونیم کردن
split دوبخشی شکافتن
split انشعاب
split ترک
split trail سهم باز
to split one's sides از خنده روده برشدن
straddle split وضع باز پاها به طرفین
split window پنجره تقسیم بندی شده
split shift تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
split wheel چرخ نیمه یا نصفه
split wheel نیم چرخ
split spoon قاشق نمونه برداری
split tackle تکل قیچی
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
split unit یکان جدا شده یا مجزا شده
banana split نوعیدسر همراهباموز-بستنیوآجیل
split link چاکشاخهایرابط
split bet شرطدوحالته
split hairs <idiom> فرق گذاشتن
split the difference <idiom> واریز اختلاف پول
split-level چند سطحی
split ticket <idiom> انتخاب افراد سیاسی برای رای
to split the difference میانه را گرفتن مصالحه کردن
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
to split the difference تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
to split hairs نکته گیری کردن
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
to split hairs باریک بین شدن
to split hairs موشکافی کردن
split-level سه نیم اشکوبی
split risk تفکیک خطر
split-screen صفحه نمایش تقسیم شده
split screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split infinitives مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitive مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split hair موشکافی
lickety split باعجله
lickety split باسرعت وتعجیل
split personality تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
split screen صفحه شکسته
split screen صفحه شکافته
split-screen صفحه نمایش دوبخشی
split-screen صفحه شکافته
split-screen صفحه شکسته
split-screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split screen صفحه نمایش دوبخشی
split screen صفحه نمایش تقسیم شده
split screen صفحه تقسیم بندی شده
split-screen صفحه تقسیم بندی شده
split peas لپه
split brain دوپاره مخ
split cameras دوربینهای زوجی دوربینهای دوقلو
split pea نخود دولپه
split pea لپه
split pen میله لولا
split phase انشقاق فاز
split pin میله لولا
split pipe ناو
split pipe نیم لوله
split ring فنر نمونه گیر
split line خط قالب
split end گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
split jump پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
split jump پرش روسی
split lean پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
split decision رای اکثریت داوران
split pole motor موتور با قطب چاکدار
split pole motor موتور کمکی
split pole converter تبدیل گر با انشقاق قطب
split anode magnetron ماگنترون با اند چند تیغهای
two dozens split bet دوتادوجینشرط
split half method روش دو نیمه کردن
don't split hairs this much <idiom> مو را از ماست نکشید
don't split hairs this much <idiom> خیلی مته روی خشخاش نگذارید
split side ring لبه فنر جدا شدنی
split phase motor موتور با انشقاق فاز
two columns split bet شرطشکافتندوستون
split sound system کانال صوتی دوگانه
adjustable split die وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com