Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
split half method
روش دو نیمه کردن
Other Matches
split
نفاق
split
شکاف
split
از هم جدا کردن
split
دونیم کردن
split
دوبخشی شکافتن
split second
ان
split
ترک
to be split
[over something]
[with somebody]
مخالفت کردن
[با کسی]
[سر چیزی]
split
میلههای باقیمانده
split up
<idiom>
جداشدن
split second
قسمتی از ثانیه
split
ترک برداشتن تقسیم کردن
split
دو نیم کردن
split
شکافتن
split
مساوی
split
از جبهه دورافتادن
split
یک پا جلوو یک پا به عقب
split
وزنه برداری یکضرب فرانسوی
split
پا باز
to be split
[over something]
[with somebody]
ناسازگاری کردن
[با کسی]
[سر چیزی]
to be split
[over something]
[with somebody]
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
split
انشعاب
split
چاک
split up
شکستن
do split
ضربهای در بولینگ که میله جلو و 7 یا 01 را جا می گذارد
to split the d.
میانه را گرفتن
split
جدا شدن از گروه
split up
پاره شدن
split up
از هم جدا شدن از هم پاشیدن
split t
نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
to split open
با دو نیم شدن
[از هم جدا شدن]
باز کردن
to split one's sides
از خنده روده برشدن
split personality
تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
split-level
سه نیم اشکوبی
split-level
چند سطحی
to split the difference
میانه را گرفتن مصالحه کردن
to split the difference
تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
to split hairs
نکته گیری کردن
to split hairs
باریک بین شدن
split screen
صفحه تقسیم بندی شده
to split hairs
موشکافی کردن
straddle split
وضع باز پاها به طرفین
split-screen
صفحه شکافته
split bet
شرطدوحالته
split-screen
صفحه شکسته
split-screen
صفحه تقسیم بندی شده
split-screen
صفحه نمایش تقسیم شده
split-screen
صفحه نمایش دوبخشی
split link
چاکشاخهایرابط
split tackle
تکل قیچی
banana split
نوعیدسر همراهباموز-بستنیوآجیل
split screen
صفحه نمایش دوبخشی
split screen
صفحه نمایش تقسیم شده
split infinitive
مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitives
مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split ticket
<idiom>
انتخاب افراد سیاسی برای رای
split the difference
<idiom>
واریز اختلاف پول
split hairs
<idiom>
فرق گذاشتن
split screen
نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split screen
صفحه شکسته
split screen
صفحه شکافته
baby split
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
split window
پنجره تقسیم بندی شده
lickety split
باعجله
split phase
انشقاق فاز
split pen
میله لولا
split pea
لپه
split pea
نخود دولپه
split line
خط قالب
split lean
پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
split jump
پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
split hair
موشکافی
split end
گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
split decision
رای اکثریت داوران
split cameras
دوربینهای زوجی دوربینهای دوقلو
split bricks
اره کردن اجر
split bricks
بریدن اجر
split brain
دوپاره مخ
split peas
لپه
pocket split
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
lickety split
باسرعت وتعجیل
split-screen
نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split pin
میله لولا
split shift
تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
split the uprights
امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
split risk
تفکیک خطر
split ring
فنر نمونه گیر
split trail
سهم باز
split unit
یکان جدا شده یا مجزا شده
split spoon
قاشق نمونه برداری
split wheel
نیم چرخ
split wheel
چرخ نیمه یا نصفه
split pipe
نیم لوله
split pipe
ناو
split jump
پرش روسی
two dozens split bet
دوتادوجینشرط
don't split hairs this much
<idiom>
مو را از ماست نکشید
split anode magnetron
ماگنترون با اند چند تیغهای
split phase motor
موتور با انشقاق فاز
split pole converter
تبدیل گر با انشقاق قطب
two columns split bet
شرطشکافتندوستون
split side ring
لبه فنر جدا شدنی
split pole motor
موتور کمکی
split sound system
کانال صوتی دوگانه
split pole motor
موتور با قطب چاکدار
don't split hairs this much
<idiom>
خیلی مته روی خشخاش نگذارید
adjustable split die
وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
r method
روش ارسال پیامی که در ان ایستگاه گیرنده بایستی رسیدبدهد
method
اسلوب
method
ایین شیوه
method
مسلک
method
طریقه
by
[with]
this method
با این روش
method
سبک
method
روش
method
طرز
method
راه طریقه
method
شیوه
method
متد
tog method
روش دیدبانی محوری
rhythm method
روش تنظیم خانواده از راه شناخت دوران باروری زن
persuasive method
ترغیبی
prestressing method
روش پیش فشردگی
persuasive method
روش تشویقی
pilot method
عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
plenum method
طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
step through method
تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
prestressing method
شیوه پیش تنیدگی
phonic method
روش اوایی
variational method
روش تغییر
penetration method
روش نفوذی
lagrange's method
multiplieres ofundetermind
exosomatic method
روش برون تنی
experimental method
روش ازمایشی
flow method
روش جریان
forming method
روش تغییر شکل
fractionation method
روش کسری
freehand method
روش ترسیم ازاد
minimal changes method
روش کمترین تغییرات
gradation method
روش گام به گام
graphic method
روش نگارهای
montessori method
روش مونته سوری
objective method
روش عینی
obstruction method
روش ایجاد مانع
offset method
روش استفاده از خط سری درنشان دادن نقاط روی نقشه
equivalents method
روش هم ارزسازی
tog method
روش دیدبانی در خط توپ هدف
scientific method
روش علمی
seismic method
روش زلزله نگاری
selection method
روش گزینش
separation method
روش جداسازی
method of least squares
روش کمترین مجذورات
Method to my madness
<idiom>
هدفی که شخصی دارد هر چند دیوانه وار به نظر برسد
socratic method
روش سقراطی
sight method
روش دیداری
simplex method
روش سادک
standard method
روش استانده
research method
شیوه پژوهش
subtraction method
روش تفاضلی
pretension method
روش پیش کشیدگی
production method
روش تولید
project method
روش اموزش طرحی
ration method
سبک واگذاری جیره
ration method
روش تغذیه پرسنل
recalculation method
روش محاسبه عدد
reconstruction method
روش بازسازی
reproduction method
روش بازسازی
research method
روش تحقیق
synthetic method
روش ترکیبی
research method
روش پژوهش
simplex method
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
calcining method
روش تدلیس
illumination method
سبک روشنایی
illumination method
روش روشنایی
idiographic method
روش فردنگر
bessel method
پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
bifactor method
روش دو عاملی
biographical method
روش زندگینامهای
border method
روش نواری
bottom up method
ترکیب دستورات سطح پایین به دستور سطح بالا
heuristic method
روش اکتشافی
halving method
روش دو نیمه سازی
least squares method
روش کمترین مجذورات
lecture method
روش سخنرانی
machining method
روش براده برداری
lagrangian method
روش تعیین سرعت جریان اب
calcining method
روش تصفیه
cathartic method
روش پالایشی
limits method
روش کرانی
induction method
روش اندوکتیو
induction method
روش القائی
induction method
طرز القاء
access method
روش دستیابی
Your method is different from mine .
روش شما با من فرق می کند
adjustment method
روش تعدیل
method of adjustment
روش تعدیل
allowance method
روش ایجاد ذخیره
anecdotal method
روش واقعه نگاری
lagrange's method
روش لاگرانژی ضریبهای نامعین
anticipation method
روش پیش بینی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com