Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 120 (7 milliseconds)
English
Persian
split peas
لپه
Other Matches
peas
نخود
peas
نخود سبز
as like as two peas
مانند سیبی که دو نیم کرده باشند
peas
شن نرم در محل فرود چترباز
like two peas in a pod
<idiom>
مثل سیبی که از وسط دو نیم کرده باشند.
green peas
نخودفرنگی
chick peas
نخود
sweet peas
نخود شیرین
sweet peas
نخودعطر
to let the peas soak overnight
نخودها را در مدت شب بگذارند بخیسند
black-eyed peas
لوبیا چشم بلبلی
You can teel they're brothers, they're like two peas in a pod.
با یک نگاه می توان تشخیص داد که برادرند، مثل سیبی هستند که از وسط دو نیم کرده باشند.
split
جدا شدن از گروه
to be split
[over something]
[with somebody]
مخالفت کردن
[با کسی]
[سر چیزی]
split up
از هم جدا شدن از هم پاشیدن
split t
نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
split up
<idiom>
جداشدن
do split
ضربهای در بولینگ که میله جلو و 7 یا 01 را جا می گذارد
to be split
[over something]
[with somebody]
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
to split the d.
میانه را گرفتن
split up
پاره شدن
split up
شکستن
split second
ان
split
ترک
split
دونیم کردن
split
چاک
split
نفاق
split
شکاف
split
از هم جدا کردن
split
دوبخشی شکافتن
split
انشعاب
split
میلههای باقیمانده
split
پا باز
split
وزنه برداری یکضرب فرانسوی
split
دو نیم کردن
split
شکافتن
split
مساوی
split
از جبهه دورافتادن
split
ترک برداشتن تقسیم کردن
to be split
[over something]
[with somebody]
ناسازگاری کردن
[با کسی]
[سر چیزی]
split second
قسمتی از ثانیه
split
یک پا جلوو یک پا به عقب
split unit
یکان جدا شده یا مجزا شده
straddle split
وضع باز پاها به طرفین
split window
پنجره تقسیم بندی شده
split wheel
چرخ نیمه یا نصفه
split wheel
نیم چرخ
split-level
چند سطحی
split spoon
قاشق نمونه برداری
split tackle
تکل قیچی
split the uprights
امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
split trail
سهم باز
to split one's sides
از خنده روده برشدن
to split hairs
موشکافی کردن
to split hairs
باریک بین شدن
to split open
با دو نیم شدن
[از هم جدا شدن]
باز کردن
split ticket
<idiom>
انتخاب افراد سیاسی برای رای
split hairs
<idiom>
فرق گذاشتن
banana split
نوعیدسر همراهباموز-بستنیوآجیل
split link
چاکشاخهایرابط
split bet
شرطدوحالته
split-level
سه نیم اشکوبی
to split the difference
میانه را گرفتن مصالحه کردن
to split the difference
تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
split the difference
<idiom>
واریز اختلاف پول
to split hairs
نکته گیری کردن
split shift
تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
split personality
تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
split-screen
صفحه تقسیم بندی شده
split-screen
صفحه نمایش تقسیم شده
split-screen
صفحه نمایش دوبخشی
lickety split
باعجله
lickety split
باسرعت وتعجیل
baby split
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
pocket split
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
split brain
دوپاره مخ
split bricks
بریدن اجر
split-screen
صفحه شکافته
split screen
صفحه شکافته
split infinitive
مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitives
مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split screen
نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split screen
صفحه شکسته
split screen
صفحه تقسیم بندی شده
split screen
صفحه نمایش تقسیم شده
split screen
صفحه نمایش دوبخشی
split-screen
نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split-screen
صفحه شکسته
split bricks
اره کردن اجر
split cameras
دوربینهای زوجی دوربینهای دوقلو
split line
خط قالب
split pea
نخود دولپه
split pea
لپه
split pen
میله لولا
split phase
انشقاق فاز
split pin
میله لولا
split pipe
ناو
split pipe
نیم لوله
split ring
فنر نمونه گیر
split risk
تفکیک خطر
split lean
پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
split hair
موشکافی
split jump
پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
split jump
پرش روسی
split end
گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
split decision
رای اکثریت داوران
split pole motor
موتور با قطب چاکدار
split pole motor
موتور کمکی
split pole converter
تبدیل گر با انشقاق قطب
don't split hairs this much
<idiom>
مو را از ماست نکشید
adjustable split die
وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
split half method
روش دو نیمه کردن
two columns split bet
شرطشکافتندوستون
split phase motor
موتور با انشقاق فاز
two dozens split bet
دوتادوجینشرط
don't split hairs this much
<idiom>
خیلی مته روی خشخاش نگذارید
split sound system
کانال صوتی دوگانه
split anode magnetron
ماگنترون با اند چند تیغهای
split side ring
لبه فنر جدا شدنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com