Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (9 milliseconds)
English
Persian
split personality
تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
Other Matches
personality
شخصیت
personality
صفت شخص
personality
اخلاق و خصوصیات شخص
personality
وجود
personality
هویت
personality disintegration
تلاشی شخصیت
personality disorder
اختلال شخصیت
personality disturbance
اختلال شخصیت
personality integration
یکپارچگی شخصیت
personality inventory
پرسشنامه شخصیت
personality module
واحد شخصیت
personality module
ماژول خاص
personality structure
ساخت شخصیت
personality assessment
ارزیابی شخصیت
paranoid personality
شخصیت پارانویای
multiple personality
شخصیت چندگانه
epileptoid personality
شخصیت صرعی
dual personality
شخصیت دوگانه
inadequate personality
شخصیت نابسنده
juridical personality
شخصیت حقوقی
hysterical personality
شخصیت هیستریایی
legal personality
شخصیت حقوقی
anal personality
شخصیت مقعدی
premorbid personality
شخصیت پیش مرضی
modal personality
شخصیت هنجاری
personality test
ازمون شخصیت
personality trait
ویژگی شخصیت
personality type
سنخ شخصیت
to have a magnetic personality
شخصیت مغناطیسی داشتن
schizoid personality
شخصیت اسکیزوئید
psychopathic personality
شخصیت جامعه ستیز
primary personality
شخصیت نخستین
prepsychotic personality
شخصیت پیش روان پریشی
shut in personality
شخصیت بسته
eysenck personality inventory
پرسشنامه شخصیتی ایسنک
bernreuter personality inventory
پرسشنامه شخصیتی برن رویتر
He is rich but is lacking in personality .
پولدار است ولی بی شخصیت است
maudsley personality inventory
پرسشنامه شخصیتی مادزلی
california tests of personality
ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
sixteen factor personality questionnaire
پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت
to be split
[over something]
[with somebody]
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
to be split
[over something]
[with somebody]
ناسازگاری کردن
[با کسی]
[سر چیزی]
to be split
[over something]
[with somebody]
مخالفت کردن
[با کسی]
[سر چیزی]
split up
از هم جدا شدن از هم پاشیدن
split t
نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
split up
شکستن
split
جدا شدن از گروه
split up
<idiom>
جداشدن
split up
پاره شدن
to split the d.
میانه را گرفتن
split
پا باز
split second
ان
split second
قسمتی از ثانیه
split
ترک برداشتن تقسیم کردن
split
شکافتن
split
مساوی
split
از جبهه دورافتادن
split
یک پا جلوو یک پا به عقب
split
وزنه برداری یکضرب فرانسوی
split
میلههای باقیمانده
split
چاک
split
ترک
do split
ضربهای در بولینگ که میله جلو و 7 یا 01 را جا می گذارد
split
از هم جدا کردن
split
نفاق
split
دونیم کردن
split
انشعاب
split
دو نیم کردن
split
دوبخشی شکافتن
split
شکاف
split window
پنجره تقسیم بندی شده
split wheel
چرخ نیمه یا نصفه
straddle split
وضع باز پاها به طرفین
split wheel
نیم چرخ
split hairs
<idiom>
فرق گذاشتن
split unit
یکان جدا شده یا مجزا شده
split trail
سهم باز
split the uprights
امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
split tackle
تکل قیچی
split spoon
قاشق نمونه برداری
split shift
تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
split risk
تفکیک خطر
to split one's sides
از خنده روده برشدن
to split hairs
موشکافی کردن
split the difference
<idiom>
واریز اختلاف پول
banana split
نوعیدسر همراهباموز-بستنیوآجیل
lickety split
باسرعت وتعجیل
split link
چاکشاخهایرابط
split bet
شرطدوحالته
split ticket
<idiom>
انتخاب افراد سیاسی برای رای
split-level
سه نیم اشکوبی
to split open
با دو نیم شدن
[از هم جدا شدن]
باز کردن
split-level
چند سطحی
to split the difference
میانه را گرفتن مصالحه کردن
to split the difference
تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
to split hairs
نکته گیری کردن
to split hairs
باریک بین شدن
split ring
فنر نمونه گیر
split line
خط قالب
split bricks
اره کردن اجر
split bricks
بریدن اجر
split brain
دوپاره مخ
split peas
لپه
split-screen
صفحه نمایش دوبخشی
pocket split
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
split infinitive
مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitives
مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split-screen
صفحه نمایش تقسیم شده
split screen
نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split screen
صفحه شکافته
split screen
صفحه تقسیم بندی شده
split screen
صفحه نمایش تقسیم شده
split screen
صفحه نمایش دوبخشی
split-screen
نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split-screen
صفحه تقسیم بندی شده
split-screen
صفحه شکافته
split cameras
دوربینهای زوجی دوربینهای دوقلو
split decision
رای اکثریت داوران
split jump
پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
split pipe
نیم لوله
split pipe
ناو
split pin
میله لولا
split screen
صفحه شکسته
split phase
انشقاق فاز
split pen
میله لولا
split pea
لپه
baby split
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
split end
گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
split hair
موشکافی
split jump
پرش روسی
split lean
پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
lickety split
باعجله
split pea
نخود دولپه
split-screen
صفحه شکسته
adjustable split die
وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
split anode magnetron
ماگنترون با اند چند تیغهای
two dozens split bet
دوتادوجینشرط
don't split hairs this much
<idiom>
مو را از ماست نکشید
split pole converter
تبدیل گر با انشقاق قطب
split pole motor
موتور با قطب چاکدار
split half method
روش دو نیمه کردن
split phase motor
موتور با انشقاق فاز
two columns split bet
شرطشکافتندوستون
split sound system
کانال صوتی دوگانه
split side ring
لبه فنر جدا شدنی
don't split hairs this much
<idiom>
خیلی مته روی خشخاش نگذارید
split pole motor
موتور کمکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com