English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 166 (9 milliseconds)
English Persian
split risk تفکیک خطر
Other Matches
risk به خطر انداختن
risk مخاطره ریسک خطر
risk خطر احتمالی
risk گشاد بازی بخطر انداختن
risk احتمال زیان و ضرر
risk ریسک
risk مخاطره
risk خطر امکان خطر
risk غرر
risk به مخاطره انداختن
risk احتمال زیان یاخطر
risk پذیرفتن خطر
risk احتمال خطر ریسک کردن
risk خطر
risk خطر کردن
risk دل به دریا زدن
risk احتمال زیان
to something against risk چیزی را از خطر حفظ نمودن
on risk در معرض خطر
risk actually incurred خطر محقق شده
owner's risk ریسک صاحب کالا
emergency risk ریسک اضطراری
risk avoider اجتناب کننده از ریسک
degree of risk شدت خطر شدت قبول خطر
emergency risk خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
market risk خطر بازار
risk lover طرفدار ریسک
risk lover طرفدار خطر
degree of risk میزان خطر
collision risk خطر تصادم
all risk insurance بیمه تمام حوادث
owner's risk خطر یاخطرات به عهده صاحب کالا
producer's risk ریسک تولید کننده
prohibited risk خطر بیمه نشدنی
at owner's risk یا حمل جنس باهمین شرط
at the owner's risk با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
at the owner's risk باشد
at the owner's risk بعهده مالک
risk avoider اجتناب کننده از خطر
carrier's risk ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
at owner's risk معامله با قید این که هر گونه خسارت به عهده صاحب جنس باشد
carrier's risk خطرات به عهده حمل کننده
risk money کسر صندوق
risk taker خطر طلب
risk taking خطرجویی
flood risk خطر سیل
security risk ریسکبرخلافامنیتیککشوریاارگان
This is a calculated risk. این یک ریسک حساب شده است
To take a chance . To risk it. دل رابه دریا زدن
run a risk <idiom> ریسک خطرناک ،نا امن خیلی خطرناک
to incur a risk ریسکی را قبول کردن
to incur a risk ریسک کردن
war risk خطر جنگ
to run risk پیه زیان یااسیبی رابخودمالیدن
to run risk دل بدریا زدن خودرابمخاطره انداختن
caculated risk <idiom> شانس زیاد برای موفقیت
all risk insurance policy بیمه نامه تمام خطر
war risk insurance بیمه خطر مرگ
split up از هم جدا شدن از هم پاشیدن
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
split t نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
split up شکستن
split up پاره شدن
split جدا شدن از گروه
split second ان
to split the d. میانه را گرفتن
split up <idiom> جداشدن
split شکاف
split دو نیم کردن
split شکافتن
split پا باز
split وزنه برداری یکضرب فرانسوی
split یک پا جلوو یک پا به عقب
split از جبهه دورافتادن
split second قسمتی از ثانیه
split ترک
split ترک برداشتن تقسیم کردن
split مساوی
split میلههای باقیمانده
do split ضربهای در بولینگ که میله جلو و 7 یا 01 را جا می گذارد
split دونیم کردن
split از هم جدا کردن
split نفاق
split دوبخشی شکافتن
split چاک
split انشعاب
split personality تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
to split hairs موشکافی کردن
to split hairs باریک بین شدن
to split hairs نکته گیری کردن
split infinitive مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
straddle split وضع باز پاها به طرفین
split window پنجره تقسیم بندی شده
split wheel نیم چرخ
split infinitives مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split wheel چرخ نیمه یا نصفه
to split the difference تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
split ticket <idiom> انتخاب افراد سیاسی برای رای
split the difference <idiom> واریز اختلاف پول
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
banana split نوعیدسر همراهباموز-بستنیوآجیل
split link چاکشاخهایرابط
split bet شرطدوحالته
split-level سه نیم اشکوبی
split-level چند سطحی
split hairs <idiom> فرق گذاشتن
to split the difference میانه را گرفتن مصالحه کردن
to split one's sides از خنده روده برشدن
split unit یکان جدا شده یا مجزا شده
lickety split باسرعت وتعجیل
split peas لپه
split brain دوپاره مخ
split bricks بریدن اجر
split bricks اره کردن اجر
split cameras دوربینهای زوجی دوربینهای دوقلو
split decision رای اکثریت داوران
split end گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
split hair موشکافی
split screen صفحه تقسیم بندی شده
split screen صفحه نمایش تقسیم شده
split screen صفحه نمایش دوبخشی
lickety split باعجله
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
split-screen صفحه نمایش دوبخشی
split-screen صفحه نمایش تقسیم شده
split-screen صفحه تقسیم بندی شده
split-screen صفحه شکافته
split-screen صفحه شکسته
split-screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split jump پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
split jump پرش روسی
split lean پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
split trail سهم باز
split pipe نیم لوله
split ring فنر نمونه گیر
split screen صفحه شکافته
split shift تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
split spoon قاشق نمونه برداری
split screen صفحه شکسته
split tackle تکل قیچی
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
split pipe ناو
split pin میله لولا
split pea نخود دولپه
split pea لپه
split pen میله لولا
split line خط قالب
split phase انشقاق فاز
split sound system کانال صوتی دوگانه
two dozens split bet دوتادوجینشرط
split anode magnetron ماگنترون با اند چند تیغهای
two columns split bet شرطشکافتندوستون
split half method روش دو نیمه کردن
adjustable split die وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
split pole motor موتور کمکی
split pole motor موتور با قطب چاکدار
split pole converter تبدیل گر با انشقاق قطب
split phase motor موتور با انشقاق فاز
don't split hairs this much <idiom> خیلی مته روی خشخاش نگذارید
split side ring لبه فنر جدا شدنی
don't split hairs this much <idiom> مو را از ماست نکشید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com