English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (7 milliseconds)
English Persian
sporadic fault عیب گاه بگاه
sporadic fault خطایی که تصادفاگ رخ دهد
Other Matches
sporadic تک وتوک
sporadic <adj.> نامنظم
sporadic <adj.> گاه و بیگاه
sporadic گاه وبیگاه
sporadic گاه بگاه
sporadic تک تک
sporadic دورهای
sporadic پراکنده انفرادی
sporadic group گروه نامنظم [ریاضی]
in fault مقصر
fault موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
fault یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
fault مدت زمان بین وقتی که سیستم کامپیوتری کار نمیکند یا بع علت خطا غیر قابل استفاده است
fault برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
fault سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
fault تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
at fault گیج
at fault پریشان
it is his fault تقصیر اوست
to a fault بی نهایت
to a fault بحدافراط
it was my fault تقصیرمن بود
at fault <idiom> مقصر
to a fault <idiom> (به حدافراط) از شور به درشده
It's your own fault. تقصیر خودت است.
at fault بی تکلیف
fault فرآیندی که خطا در آن قرار دارد
fault کاستی
fault گیر
fault عیب
fault گسل
fault نقص
fault خرابی
fault مقصر دانستن
fault تقصیرکردن
fault گسله
fault چینه
fault شکست زمین
fault اشتباه
fault خطا
fault گناه
fault عیب نقص
fault تقصیر
fault خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
fault تقصیر اشتباه
fault توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
fault خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
To find fault. بهانه گرفتن
theory of fault تئوری تقصیر
permanent fault عیب دائمی
page fault خرابی صفحه
the fault lies with him تقصیر با اوست
page fault نقص صفحه
normal fault گسل طبیعی
machine fault نقص ماشین
fault description توضیح اشکال
to find fault with عیب جستن
fault description توضیح خرابی
fault description توضیح مشکل
fault description توضیح عیب
fault description توضیح نقص
to smooth over a fault عیب یا تقصیری را پوشاندن
find fault with <idiom> ایراد گرفتن
To find fault with something ( someone ) . از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
transform fault تبدیلگسل
transverse fault گسل عرضی
to find fault with گله کردن از
to find fault with از ملامت کردن
machine fault عیب ماشین
cold fault نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
fault tolerance تحمل نقص
fault analysis تحلیل عیب
fault localization تعیین محل خطا
fault free بی نقص
fault analysis عیب کاوی
fault current جریان خطا
fault current جریان عیب
fault free بی عیب
fault finding عیب یابی
fault datagnosis عیب شناسی
fault datagnosis تشخیص عیب
fault finder عیب یاب
fault detection عیب یابی
fault detector اشکارساز خطا
fault diagnosis تشخیص نقص فنی
fault tolerance قدرت تحمل نقص
fault tolerance تولرانس عیب
fault voltage ولتاژ خطا
commit a fault تقصیر کردن
earth fault اتصال به زمین تصادفی
insulation fault نقص عایق بندی
insulation fault نقص عایق کاری
charge with a fault تخط ئه کردن
insulation fault خرابی نارسانا
fortuitcus fault نقص اتفاقی
foot fault خطای پا درسرویس
fault voltage ولتاژ عیب
fault diagnosis عیب یابی
fault water ابشکاف
foot fault خطای پا
double earth fault اتصال زمین دوفازه
double earth fault اتصال زمین دوبل
to always look for things to find fault with همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
fault localization apparatus دستگاه تعیین کننده محل خطا
two phase to earth fault اتصال زمین دو فاز
foot fault judge کمک داور
There is no fault to find with my work. بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
There is a fault in the electrical wires . سیمهای برق عیب کرده است
I have no fault to find with his work . از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
fault electrode current جریان نابهنجار الکترد
line to earth fault اتصال کوتاه زمین
on line fault tolerant system سیستم تحمل خرابی درون خطی
fault voltage circuit breaker کلید قطع کننده ولتاژ عیب
peak cathode fault current جریان نابهنجار کاتدی
fault tension protective switch کلید محافظ ولتاژ عیب
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media. او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
There is no fault in young men having desires. <proverb> آرزو به جوانان عیب نیست .
earth fault circuit breaker مدارزمینیشکننده
fault current protective switch کلید محافظ جریان خطا
It's her fault. [She is to blame for it.] [The blame lies with her.] تقصیر [سر] او [زن] است.
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com