English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
spot test ازمایش فوری
Search result with all words
spot pattern test ازمون طرح نقطه ها
Other Matches
spot کشف کردن دیدن
spot تشخیص دادن
spot فوری
spot کشف کردن اماده پرداخت
spot باخال تزئین کردن درنظرگرفتن
spot بجااوردن
spot لکه دارشدن
spot لکه دارکردن
spot زمان مختصر لحظه
spot موضع
spot لکه لک
spot محل
spot مکان
spot نقطه
spot جا
spot مشاهده کردن گلوله ها
spot پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot لکه موضع
spot [لکه دار شدن فرش در اثر مواد رنگی و شمیایی]
on the spot نقدا"
on the spot فی المجلس
on-the-spot نقدا"
on-the-spot فی المجلس
up on the spot فی المجلس مقدا بی درنگ
in a spot <idiom> درمشکل قرار داشتن
spot در محل
spot درجا
spot تنظیم تیر کردن
spot مسافت یابی کردن
spot کمان
spot کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot نقدا"
spot به طور نقد
on the spot <idiom> درشرایط سخت ونا امیدکنندهای
spot-on دقیقا صحیح
spot خال
light spot نقطه منور
sweet spot قسمت مرکزی راکت یا چوب
face off spot نقطه رویارویی
face off spot هرکدام از 9 نقطه مخصوص رویارویی
dead spot نقطه خنثی
dead spot منطقه ساکت
cold spot نقطه سرماگیر
landing spot نقطه فرود
spot of enforcement نقطه پنالتی
previous spot نقطهای که توپ در اخرین باروارد بازی شده
spot welding جوش نقطهای
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
focal spot کانون
flying spot لکه نورتند رو
succeeding spot نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
long spot موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
cathode spot لکه کاتدی
yellow spot نقطه زرد
air spot تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
air spot تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
advertising spot فیلم تبلیغاتی
centre spot خالوسط
handicap spot مهرهتعادلی
black spot جادهباآمارتصادفبالا
high spot جذابترین لذتبخشترین
water spot واتراسپات
pain spot نقطه درد
billiard spot نقطه مخصوص گوی قرمزروی میز بیلیارد انگلیسی
touch spot ناحیه بساوشی
unpainted spot تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
penalty spot نقطه پنالتی
spot distortion اغتشاش نقطه
balkline spot نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
warm spot نقطه گرماگیر
water spot گردباد دریایی
warm spot اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
spot welding جوشکاری نقطهای
spot price بهای جنس در معامله نقدی
spot price قیمت برای فروش فوری
spot price قیمت نقدی
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
spot pass پاس غیرمستقیم
spot net شبکه مخابراتی دیدبان یادیدبانی
spot market بازار معاملات نقدی
spot market بازار نقدی
spot price قیمت تمام شده
spot rate نرخ فروش نقدی
spot sale فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
spot shot ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
spot report گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
spot transaction معامله نقدی
head spot نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
spot repair تعمیر در محل
spot weld نقطه جوش دادن
spot repair تعمیر در جا
spot map کروکی تصادف یا کروکی مشاهدات بازرس
spot lamp لامپ با نورمتمرکز
spot bowler بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
spot ball گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
soft spot ناحیه نشست
spot weld خال جوش
soft spot شولات
light spot نقطه نور
spot weld اتصال نقطه جوش
spot welding نقطه جوش
spot cash پرداخت نقدی
spot cash پول نقد
spot lamp لامپ موضعی
spot kick ضربه کاشته
spot grading صافسازی
spot goods کالاهای اماده تحویل
spot goods کالاهای موجود
spot footing پی مجزا
spot elevation نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
spot elevation ارتفاع تعیین شده
spot sale فروش نقد
spot check بازدید در محل
blind spot نقطه ضعف
blind spot نقطه کور
spot check مقابله موضعی
tight spot <idiom> شرایط سخت
hot spot نقطه داغ
hot spot نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
spot checks بازدید در محل
spot checks سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check بررسی موضعی
spot checks بطور چند در میان ازمودن
spot checks بررسی موضعی
spot check بطور چند در میان ازمودن
spot check سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks مقابله موضعی
soft spot for someone/something <idiom> احساسات تندوتیز داشتن
cash spot نقد فوری
beauty spot خال زیبایی
beauty spot خال کوچک
trouble spot کشوریکهدائمادرحالدرگیریونزاعباشد
beauty spot خال
hit the spot <idiom> نیروی تازه وارد کردن
Johnny-on-the-spot <idiom>
He was kI'lled on the spot. جابجا کشته شد
spot welding machine دستگاه جوش نقطهای
center ice spot نقطه شروع در مرکز دایره میانی
white spot ball مکانتوپسفید
flying spot scanner پوینده لکهای تند رو
spot welding electrode الکترود جوشکاری نقطهای
center face off spot نقطه شروع در مرکز دایره میانی
This is an ideal spot for picnics . اینجا برای پیک نیک ماه است
kicks from the penalty spot شوت از نقطه پنالتی
baulk line spot نقطهخطمرز
great red spot لکه سرخ بزرگ
great white spot لکه سفید بزرگ
bridge spot weld جوشکاری نقطهای
double row spot welding جوشکاری نقطهای زنجیرهای جوشکاری نقطهای دوردیفه
single row spot welding جوشکاری نقطهای سری
test امتحان محک
test تست کردن ازمایش
test ازمایش کردن
test معاینه کردن
test امتحان
test ازمودن کردن
test ازمایش کردن امتحان
test شهادت گواهی بازرسی کردن
test تست
test course مسافت ازمایش
test امتحان
test آزمایش
f test ازمون اف
t test ازمون تی
self test ازمایش خودکار
test آزمون
test تست
test اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
test اختیار
test آزمایش شبکه ارتباطی با ارسال حجم زیاد داده و پیام روی آن
test اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار
test بررسی اینکه اطلاعات عددی , عددی هستند
test قطعه مخصوص که نرم افزار با سخت افزار را آزمایش میکند
test داده با نتایج از پیش تعیین شده که امکان آزمایش برنامه جدید را فراهم میکند
test محیط ی برای آزمایش برنامه ها
test عمل اجرا شده روی وسیله یا برنامه برای بررسی صحت کار آن , و غیر این صورت , یافتن قط عات یا دستوراتی که کار نمیکنند
test محک زدن
z test ازمون " زی "
x o test ازمون ضربدر و دایره
self test خودازمایی
test value نمره ازمون
to do a test امتحان کتبی نوشتن
test محک
test معیار
test امتحان کردن
u test ازمون یو
preliminary test ازمایش مقدماتی
power test ازمون قدرت
post test پس ازمون
personality test ازمون شخصیت
performance test ازمون عملکردی
performance test ازمون عملی
non destructive test ازمایش بدون خرابی
oseretsky test ازمون اوزرتسکی
to stand the test برای مدت زیاد دوام آوردن
nonlanguage test ازمون غیر کلامی
nonverbal test ازمون غیرکلامی
objective test ازمون عینی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com