Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 145 (2 milliseconds)
English
Persian
staff coordination
هماهنگی ستادی
Other Matches
coordination
هماهنگی
coordination
سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
coordination
کوئوردیناسیون
coordination
تشریک مساعی تطبیق دادن هم اهنگ کردن
coordination
هم اهنگی
coordination
هماهنگ سازی
close coordination
هماهنگی نزدیک
close coordination
همکاری نزدیک
coordination chemistry
شیمی کوئوردیناسیون
coordination geometry
هندسه کوئوردیناسیون
coordination number
عدد کوئوردیناسیون
inductive coordination
توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
flight coordination
هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
neuromuscular coordination
هماهنگی عصبی- عضلانی
fire coordination
هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
fire coordination
تطبیق اتش
coordination compounds
ترکیبات کوئوردیناسیون
coordination sphere
فضای کوئوردیناسیون
final coordination line
اخرین خط هماهنگیها
eye hand coordination
هماهنگی چشم و دست
area coordination group
گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
fire support coordination
تطبیق اتش
fire support coordination
هماهنگ کردن پشتیبانی اتش تطبیق پشتیبانی اتش
fire coordination line
خط هماهنگی اتش هلی کوپترها و نیروهای هوابردو نیروهای الحاقی
staff
افسران صاحب منصبان
staff
پرسنل
staff
کارکنان
staff
پرسنل ستاد ستادی
staff
قسمت ستاد
staff
مخلوط سیمان و گچ
staff
1- ستاد 2- کارکنان
staff
کارمندان
staff
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff
تیر
staff
اعضاء هیئت
staff
کارمندان کارکنان
staff
چوب پرچم ستاد ارتش
staff
چوب بلند
staff
مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
redeploy
[staff]
برگرداندن
staff gauge
اشل اندازه گیری ارتفاع اب رودخانه
redeploy
[staff]
تبدیل کردن
redeploy
[staff]
عوض کردن
staff college
دانشگاه جنگ
levelling staff
شاخص تراز
member of staff
کارمند
operating staff
کارمندان عملیاتی
operating staff
متصدیان
pack staff
بغچه نگه دار
pack staff
بارنگهدار
paraprofessional staff
کارکنان غیر تخصصی
personal staff
ستاد شخصی
redeploy
[staff]
تغییر دادن
personal staff
ستاد خصوصی فرمانده
planning staff
ستاد طرح ریزی کننده
quarter staff
نیزه چوبی
rammer staff
دسته سمبه
rammer staff
چوب سمبه
special staff
ستاد تخصصی
special staff
ستاداختصاصی
levelling staff
میر
staff duty
وفیفه ستادی
staff of life
مایه حیات
staff officer
افسر ستاد
tip staff
عصای سر فلزی
the staff of old age
عصای پیری
staff section
قسمت ستادی دسته سمبه
technical staff
کارمندان یا اعضای فنی
staff sergeant
گروهبان دوم
staff study
بررسی ستادی
staff supervision
نظارت ستادی
supervisory staff
کارمندان مباشر
supervisory staff
مباشرین
staff of life
نان یا چیزی شبیه ان
staff manager
رئیس کارگزینی
staff levelling
میر ترازیابی
staff duty
ماموریت ستادی
staff duty
کار ستادی
staff estimate
براورد ستادی
staff section
بخش ستادی
staff section
قطعات سمبه
leveling staff
میر
hotel staff
کارکنان هتل
staff nurse
سرپرستار
ground staff
افرادنگهداریکنندهیکزمینورزشی
treble staff
موسیقی
staff gauge
اشل دستی
surveyor's staff
ژالون نقشه برداری
combined staff
ستاد مرکب
combined staff
ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
conducting staff
ستاد هدایت کننده
conducting staff
ستاد هادی
directing staff
ستاد هادی
directing staff
ستاد هدایت کننده
editorial staff
هیئت مدیره یانویسنده
ensign staff
میله پرچم پاشنه
brigade staff
ستاد تیپ
army staff
ستاد نظامی
Chiefs of Staff
رئیس ستاد
analysis staff
ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
Chief of Staff
رئیس ستاد
army staff
ستاد نیروی زمینی
army staff
ستادارتش
gangway staff
نگهبان پله
general staff
ستاد ارتش
jacob's staff
چوبی که نوک اهنی داردودرزمین پیمایی بکارمیرود
jacob's staff
مسافت سنج
joint staff
ستاد مشترک
integrated staff
ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
integrated staff
ستاد توام
hand staff
دسته خرمن کوب
half staff
نیم افراشته
general staff
ستاد کل
general staff
ستاد عمومی
general staff
ستادفرماندهی
leveling staff
ژالون نقشه برداری
hand staff
چوبدستی
jack staff
میله پرچم سینه
joint chief of staff
رئیس ستاد ارتش
marked levelling staff
میر ترازگیری
army general staff
ستاد عمومی ارتش
vice chief of staff
دستیاررئیس ستاد
water staff gauge
اشل اندازه گیری عمق اب
joint chief of staff
رئیس ستاد مشترک
vice chief of staff
جانشین رئیس ستاد
marked levelling staff
میر مدرج
army general staff
ستادنیروی زمینی
assistant chief of staff
معاون رئیس ستاد
deaputy chief of staff
رئیس رکن از رده سپاه به بالا
assistant chief of staff, g
رکن یکم اداره یکم
assistant chief of staff, g
معاونت پرسنلی
supreme commander's staff
ستاد عالی ارتش
supreme commander's staff
ستاد کل ارتش
assistant chief of staff
معاونت
general staff college
دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
command and general staff college
دافوس
assistant chief of staff,g (intelligenc
رکن دوم اداره دوم
assistant chief of staff,g (intelligenc
معاونت اطلاعات
assistant chief of staff, g (operations
معاونت عملیات
assistant chief of staff, g (operations
رکن سوم اداره سوم
command and general staff college
دانشکده فرماندهی وستاد دانشگاه جنگ
assistant chief of staff,g(civil affair
معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
The singer and his staff commandeered the entire backstage area.
خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator.
هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com