English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 194 (9 milliseconds)
English Persian
staff study بررسی ستادی
Other Matches
s.for study ذوق تحصیل
study ارزیابی کردن
study سنجیدن
study طرح ازمایشی
study بررسی
study بررسی کردن
study درس خواندن خوانش
study تحصیل کردن مطالعه کردن
study تحقیق کردن
study بررسی کردن
s.for study میل به تحصیل
self study مطالعه پیش خود
I have to study من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
to study out با بر رسی یا مطالعه پیداکردن
to study up خود را اماده امتحانات کردن
study عیار گرفتن
study محک زدن
study تجزیه کردن
study مطالعه کردن
study غور بررسی
study مطالعه
study تحقیق
study تحصیل
study درس
study موضوع تحصیلی اتاق مطالعه
feasibility study مطالعه امکان سنجی
feasibility study مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
feasibility study مطالعه امکانپذیری
feasibility study امکان سنجی
feasability study مطالعات اجرایی
feasability study مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
empirical study بررسی ازمودی
empirical study بررسی تجربی
to study for the bar درس حقوق خواندن
to study for the bar تحصیل حقوق کردن
to study persian زبان فارسی تحصیل کردن
field study بررسی میدانی
to make a study of something چیزی را بررسی یا مطالعه کردن
time study بررسی زمانی
pilot study بررسی مقدماتی
my unwillingness to study بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
motion study تحرک سنجی
motion study مطالعه ی حرکت
motion study حرکت پژوهی
methodical study بررسی روشمند
study for bar دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
study habits عادتهای مطالعه
system study مطالعه سیستم
he applied him self to study مشغول تحصیل شد
threat study بررسی امکانات رزمی دشمن
graduate study تحصیلات دانشگاهی
threat study بررسی توسعه تهدید دشمن
he applied him self to study دست بتحصیل زد
What is your branch of study? رشته تحصیلیتان چیست ؟
area study بررسی منطقهای
area study بررسی منطقه
application study بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
application study بررسی پذیرش اماد
case study مورد پژوهی
case study بررسی موردی
brown study عالم رویا و هپروت
capability study مطالعه امکان انجام کار
child study کودک پژوهی
time and motion study بررسی زمان و حرکت
methods of economic study روشهای مطالعه علم اقتصاد
time study man وقت نگه دار
After dinner he likes to retire to his study. پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
rozenzweig picture frustration study ناکامی سنج مصورروزنزوایگ
symonds' picture study test ازمون تفسیر تصاویرسایموندز
allport vernon lindzey study of values ارزش سنج الپورت- ورنون- لیندزی
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
staff پرسنل ستاد ستادی
staff مخلوط سیمان و گچ
staff چوب بلند
staff مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staff قسمت ستاد
staff کارکنان
staff 1- ستاد 2- کارکنان
staff چوب پرچم ستاد ارتش
staff کارمندان کارکنان
staff پرسنل
staff تیر
staff اعضاء هیئت
staff با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff افسران صاحب منصبان
staff کارمندان
staff manager رئیس کارگزینی
staff gauge اشل اندازه گیری ارتفاع اب رودخانه
staff levelling میر ترازیابی
staff of life نان یا چیزی شبیه ان
staff estimate براورد ستادی
staff duty کار ستادی
staff gauge اشل دستی
supervisory staff مباشرین
supervisory staff کارمندان مباشر
redeploy [staff] تبدیل کردن
surveyor's staff ژالون نقشه برداری
ground staff افرادنگهداریکنندهیکزمینورزشی
staff college دانشگاه جنگ
staff coordination هماهنگی ستادی
staff duty وفیفه ستادی
staff duty ماموریت ستادی
treble staff موسیقی
hotel staff کارکنان هتل
the staff of old age عصای پیری
technical staff کارمندان یا اعضای فنی
staff nurse سرپرستار
redeploy [staff] برگرداندن
redeploy [staff] عوض کردن
staff supervision نظارت ستادی
redeploy [staff] تغییر دادن
staff sergeant گروهبان دوم
staff section قسمت ستادی دسته سمبه
staff section بخش ستادی
staff officer افسر ستاد
staff of life مایه حیات
staff section قطعات سمبه
leveling staff میر
tip staff عصای سر فلزی
special staff ستاد تخصصی
directing staff ستاد هادی
directing staff ستاد هدایت کننده
editorial staff هیئت مدیره یانویسنده
ensign staff میله پرچم پاشنه
gangway staff نگهبان پله
general staff ستاد ارتش
general staff ستاد کل
general staff ستاد عمومی
general staff ستادفرماندهی
half staff نیم افراشته
hand staff دسته خرمن کوب
hand staff چوبدستی
conducting staff ستاد هادی
conducting staff ستاد هدایت کننده
Chiefs of Staff رئیس ستاد
Chief of Staff رئیس ستاد
analysis staff ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
army staff ستاد نیروی زمینی
army staff ستادارتش
army staff ستاد نظامی
brigade staff ستاد تیپ
combined staff ستاد مرکب
combined staff ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
integrated staff ستاد توام
operating staff متصدیان
member of staff کارمند
operating staff کارمندان عملیاتی
quarter staff نیزه چوبی
pack staff بغچه نگه دار
pack staff بارنگهدار
paraprofessional staff کارکنان غیر تخصصی
personal staff ستاد شخصی
personal staff ستاد خصوصی فرمانده
planning staff ستاد طرح ریزی کننده
rammer staff دسته سمبه
rammer staff چوب سمبه
special staff ستاداختصاصی
joint staff ستاد مشترک
levelling staff شاخص تراز
integrated staff ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
jack staff میله پرچم سینه
jacob's staff چوبی که نوک اهنی داردودرزمین پیمایی بکارمیرود
levelling staff میر
jacob's staff مسافت سنج
leveling staff ژالون نقشه برداری
joint chief of staff رئیس ستاد مشترک
assistant chief of staff معاون رئیس ستاد
assistant chief of staff معاونت
deaputy chief of staff رئیس رکن از رده سپاه به بالا
army general staff ستادنیروی زمینی
army general staff ستاد عمومی ارتش
general staff college دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
supreme commander's staff ستاد عالی ارتش
water staff gauge اشل اندازه گیری عمق اب
supreme commander's staff ستاد کل ارتش
assistant chief of staff, g معاونت پرسنلی
assistant chief of staff, g رکن یکم اداره یکم
joint chief of staff رئیس ستاد ارتش
marked levelling staff میر ترازگیری
vice chief of staff جانشین رئیس ستاد
vice chief of staff دستیاررئیس ستاد
marked levelling staff میر مدرج
command and general staff college دانشکده فرماندهی وستاد دانشگاه جنگ
command and general staff college دافوس
assistant chief of staff, g (operations معاونت عملیات
assistant chief of staff,g (intelligenc رکن دوم اداره دوم
assistant chief of staff,g (intelligenc معاونت اطلاعات
assistant chief of staff, g (operations رکن سوم اداره سوم
assistant chief of staff,g(civil affair معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
The singer and his staff commandeered the entire backstage area. خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator. هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com