Dictiornary-Farsi | stage manage | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 153 (8 milliseconds)

English	Persian
stage manage	اداره کردن
stage manage	کارگردانی کردن


Search result with all words

stage-manage	اداره کردن
stage-manage	کارگردانی کردن
Other Matches

manage	اداره کردن
I can manage that. <idiom>	من از پس این کار برمی آیم.
I can manage, thank you.	خودم از پسش برمی آیم، متشکرم.
manage to do it	موفق بانجام ان شدن
I can manage that. <idiom>	من از پس آن بر می آیم.
manage	اداره کردن
manage	نگهداری کردن
i cannot manage him	حریف او نمیشوم
manage	گرداندن
manage	گرداندن
manage	مستقیم یا تحت کنترل
manage	اسب اموخته
manage	از پیش بردن
I can manage that. <idiom>	خودم از پسش برمی آیم.
manage a person	حریف کسی شدن
manage grab	در آشغال کاوش کردن
It appears questionable whether he will manage to do that.	بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
not stage	مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
stage	یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
to go on the stage	بازیگرشدن
stage	مقام
to go on the stage	اکترشدن
zero stage	طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
first stage	مرحلهاول
second stage	مرحلهدوم
third stage	مرحلهسوم
at this stage <adv.>	درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
stage	قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stage	مرحله
stage	مرحله دار شدن اشکوب
stage	در صحنه فاهرشدن
stage	طبقه
stage	صحنه نمایش
stage	پایه وهله
stage	منزل
stage	صحنه
stage	پرده گاه مرحله
behind the stage <adj.> <adv.>	محرمانه [اصطلاح مجازی]
behind the stage <adj.> <adv.>	خصوصی [اصطلاح مجازی]
to go on stage	وارد صحنه [نمایش] شدن
stage	چوب بست
stage	مراحل مختلف یک موشک
stage	اشکوب
stage	درجه مرحله
stage	سکو
stage	اسکان دادن
stage	سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage	نیمکت اویزان
two stage sampling	نمونه گیری دو مرحلهای
stage director	مدیر نمایش
two stage experiment	ازمایش دو مرحلهای
stage door	در عقب صحنه
turbine stage	طبقه توربین
to put on the stage	بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
stage set	تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
stage race	مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
stage payments	پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
stage fever	کرم بازیگری یا اکتری
stage set	تعویض سن
termination stage	مرحله پایانی
this play does not stage well	این داستان خوب در نمایش در نمیاید
stage clip	سطحنمایش
stage doors	در عقب صحنه
stage whisper	نجوای روی صحنه
stage whispers	نجوای روی صحنه
speed stage	مرحله سرعت
speed stage	سطح سرعت
At that point [stage] , ...	وقتی که موقعش رسید...
To appear on the scene (stage).	روی صحنه ظاهر شدن
landing stage	حملباقایق
centre-stage	شرائطبسیار حساسو مهم
stage curtain	پردهنمایش
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	در پس پرده
regulator first stage	صفحهنمایشنخستینرگلاتور
mechanical stage	پایهمکانیکی
stage-struck	شیفتهی بازیگری
stage-struck	عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
stage managers	مدیر نمایش
developmental stage	مرحله پیشرفت
differential stage	مرحله تفاضلی
energy stage	لایه انرژی
first audio stage	مرحله صوتی نخست
flood stage	تراز بحرانی طغیان
impluse stage	طبقه فشار مستقیم
initial stage	طبقه نخستین
input stage	طبقه اولیه
larval stage	مرحله کرمی
macro stage	مرحله کلان
main stage	طبقه اصلی
main stage	عرشه اصلی
developmental stage	مرحله تکوینی
converter stage	طبقه مبدل
killer stage	صافی رنگ
stage managers	کارگردان نمایش
stage-managed	اداره کردن
stage-managed	کارگردانی کردن
stage-manages	اداره کردن
stage-manages	کارگردانی کردن
stage-managing	اداره کردن
stage-managing	کارگردانی کردن
stage fright	وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
stage fright	صحنه هراسی
anal stage	مرحله مقعدی
buffer stage	مرحله میانگیر
stage manager	کارگردان نمایش
mixer stage	طبقه مخلوط کننده
modulator stage	طبقه مدولاسیون
output stage	مرحله خروجی
oedipal stage	مرحله ادیپی
input stage	طبقه ورودی
phallic stage	مرحله التی
stage manager	مدیر نمایش
single stage	یک طبقه
oral stage	مرحله دهانی
quick stage	ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
single stage	یک طبقهای
multi stage	چند مرحلهای
stage direction	کاگردانی
multi stage	چند طبقه
stage direction	مدیریت
stage craft	فن درست کردن نمایش
stage coach	دلیجان
anal expulsive stage	مرحله مقعدی دفعی
anal retentive stage	مرحله مقعدی ضبطی
power amplifier stage	مرحله فزون ساز توان
multi stage production	تولید چند مرحلهای
three stage least squares method	روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
push pull stage	طبقه پوش- پول
power output stage	طبقه خروجی
two stage least squares method	روش حداقل مربعات دومرحلهای
mechanical stage control	کنترلپایهمکانیکی
low power stage	طبقه کم قدرت
To stage political demonstrations.	تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
multi stage amplifier	تقویت کننده چند طبقه
It was stage –managed . It was trumped up.	صحنه سازی بود
intermediate frequency stage	طبقه ی فرکانس میانی
multi stage amplifier	امپلی فایر چند طبقه
multi stage experiment	ازمایش چند مرحلهای
multi stage press	پرس چند طبقه
high pressure stage	طبقه فشار قوی
frequency divider stage	طبقه مقسم فرکانس
two stage least squares method	برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
multi stage sampling	نمونه گیری چند مرحلهای
multi stage scaffolding	داربست چند طبقه
bed building stage of river	تراز سطح متوسط اب رودخانه
Stage party ( films , movies ) .	میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs.	صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary.	بااین حقوق کم باید بسازم